کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏6، ص: 30

بودن يك پسر و يك دختر، پسر دو ثلث يك دختر را و دو دختر دو ثلث را مى‏برند.

وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ . عطف ابوين به اولاد و اضافه به ضمير و تكرار ضمير «منهما» دلالت بر هم طبقه بودن آنها دارد. ضمير ابويه راجع به فاعل «ترك» است كه منظور همان شخص در گذشته مى‏باشد كه فرزندان از او ارث مى‏برند: پدر و مادر همان در گذشته كه سهام فرزندانش تعيين شده است، هر يك، يك ششم مى‏برند اگر براى پدر فرزندى خواه از مادر شخص درگذشته يا زن ديگر باشد. پس اگر پدر فرزندى ندارد و وارثش همين پدر و مادر باشند، مادر يك ثلث مى‏برد.

فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ ... اخوة اعم از برادر و خواهر است و بودن آنان دلالت بر نبودن طبقه اول دارد و اينان در طبقه دوم مانع يك ششم ارث مادر مى‏شوند. اين اولين آيه ارث در پيرامون تثبيت حق زنان است از دختران و مادران در مقابل آن حق مردها، چنان كه از تعبيرات و تقدم و تأخر اشخاص ظاهر است. و همان سهام ديگران همچون تابع آمده است.

مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ‏ . ظرف و متعلق به سهام مفروضه و تبيين شده است:

اين سهام پس از وصية يا دين است. يا آنكه دين مقدم بر وصيت است، براى تأكيد به وصيت كه مبادا در تقدير سهام موردى جاى بماند كه حق شخص، وصيت به آن است.

آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً . در پايان تبيين سهم فرائض اول ميراث و حق ثابت (؟) وصيت اشعار به حكمت آن دارد: كه اگر اين تقسيمات به شما واگذار مى‏شد، حقوق را تابع بهره‏گيرى قرار مى‏داديد و چون همان بهره‏گيرى را چنان كه در واقع هست نمى‏توانستيد تشخيص دهيد، دچار اختلاف در ارث و از ميان بردن حق واقعى مى‏شديد. پس بايد به حكم خدا كه بر طبق واقع و تكوين است گردن نهيد و آن را چنان كه بيان شده اجراء كنيد: فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ‏ ، مفعول مطلق فعل مقدر: اينها فرض شده به نوعى فريضه كه از جانب خدا است، همان خدايى كه‏

پرتوى از قرآن، ج‏6، ص: 31

هم عالم به اسرار است و هم تشريع او همچون تكوين حكيمانه است: إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً . كان اشعار به تكوين و به گذشته‏اى دارد پيش از آنكه انسانها رخ نمايند و داراى اختيار و انديشه شوند.

در اين آيه، با همه كوتاهى، به صراحت و بطور ضمنى همه سهام طبقه اول از اولاد و پدر و مادر بيان شده است: پسران دو برابر دختران مى‏برند بدون سهم مفروض، پس اگر وارثان پسران بودند به تساوى مى‏برند و اگر يك پسر بود همه ميراث، و اگر يك دختر بود نصف، دو دختر دو ثلث، پدر و مادر با بودن اولاد 6/ 1، با اولاد، پدر 6/ 1، مادر 3/ 1، با برادر و خواهر، مادر 6/ 1 ... اين آيه بيان طبقه اول مى‏باشد كه پايه و ستون فرائض است: پدر و مادر و فرزندان، ديگران: اجداد و اولاد و برادران به واسطه‏اند و سهامشان تبعى است.

وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى‏ بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ‏ . بيان سهام همسران از يكديگر است: براى شوهر نصف اگر زن داراى اولاد نباشد. و اگر اولاد داشته باشد 4/ 1، با تأكيد به وصيت و انجام آن. براى زنان 4/ 1 اگر شوهران در گذشته اولاد نداشته باشند و اگر داشته باشند براى زنان 8/ 1 است.

«كَلالَةً» خبر كان: اگر مردى كه ارث برده مى‏شود و يا وارث مى‏گذارد كلاله باشد. مى‏شود كلاله، حال و كان تامّه باشد: اگر مردى كه ارث يا وارث مى‏گذارد باشد در حالى كه كلاله است، در اين صورت كلاله وصف در گذشته است.

و مى‏شود كه كلاله بنا به كسر راء يورث مفعول باشد: و اگر مردى باشد كه ارث مى‏گذارد كلاله را، كه مقصود از كلاله ارث بران است. أَوِ امْرَأَةٌ ، عطف به رجل است با همان احتمالات: اگر مرد و يا زنى باشد كه خود كلاله است يا وارث كلاله دارد و براى آنان برادر يا خواهرى باشد براى هر يك از آن برادر يا خواهر 6/ 1 است و اگر بيش از يك برادر يا خواهر باشند آنان در 3/ 1 شريكند.

پرتوى از قرآن، ج‏6، ص: 32

مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى‏ بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ . غَيْرَ مُضَارٍّ حال براى‏ وَصِيَّةٍ يُوصى‏ بِها ، يا دين و يا هر دو است: در حالى كه در آن وصيت و يا دين و يا هر دو به صورت ضررى نباشد، اين حدود خدايى است كه پيروى يا اعراض آن آثارى بس پايدار و هميشگى دارد: تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ...

تعبيرات گوناگون از ميراث به بيان همان مقدار و يا اضافه به‏ ما تَرَكَ‏ و يا با «من» تبعيض «النصف، الثلث، السدس، ثُلُثا ما تَرَكَ‏ ، نِصْفُ ما تَرَكَ‏ ، السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ‏ ، و فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ‏، الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ‏، الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ‏ » اين تغيير تعبيرات از جهت اصالت و يا بيشتر بودن و يا بعض از كل بودن، ارث است. سهم زنان در همه اين فروض كمتر است از مردان جز مادران كه سهم مساوى 6/ 1 يا بيش 3/ 1 از پدران دارند، از جهت حق و پيرى و چه بسا بى‏سرپرستى. و اين مطابق است با واقعيات زندگى عادلانه، چه مرد متصرف و مولد و مدبّر است و نيز سرپرستى و اداره زندگى زن به عهده مرد است و زن از جهت ساختمان جسمى و روحى و تعهد زندگى داخلى و حمل و وضع، نمى‏تواند مولد و متعهد زندگى ديگران باشد. واقعيت مجموع زندگى ملل با اختلافات و تحولات همين است كه بيشتر ثروت جهان به دست مردان است. و چون زندگى مصرفى زنان را مردان بايد تأمين كنند و خود حق دارايى وارث نصف مردان دارند، پس در واقع دارايى مستقيم و غير مستقيم آنان مساوى يا بيش از مردان است.

اين احكام را بايد مقايسه كرد با دنياى قديم و جديد كه هيچگونه اساس و پايه عادلانه نداشته و ندارد. زنها از جهت زير دست بودن و انتقال به خانه شوهران سهمى نداشتند. و ميراث در قبائل بيشتر از آن رئيس قبيله و در خانواده‏هاى متمدن از آن بزرگتر خانه و يا پسران ارشد بود و هست. حاصل آنكه ميراث قوانين ثابتى نداشته و به ميل و هواهاى رؤساى قبيله و خانواده بوده تا هر چه و به هر كه مى‏خواستند مى‏دادند يا نمى‏دادند، و گاه زن مديره و يا سوگلى بيش از همه ارث مى‏برده است.

اسلام مبناى ارث را نخست بر اصل رحم قرار داده كه اصلى فطرى و طبيعى است، نه اختيار و قدرت و منافع فرد يا قبيله يا دولت. اصل رحم همان پيوستگى طبيعى و فطرى است كه در آغاز سوره آن را بيان كرده است « وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ‏ » آن گاه درجات قرب و بعد آن، بلاواسطه، چون اولاد و پدر و مادر، يا به‏

پرتوى از قرآن، ج‏6، ص: 33

يك واسطه چون برادران و خواهران و جدّ و جدّه كه به واسطه پدر و مادران يا به دو واسطه چون عمو و عمه، دايى و خاله، كه به واسطه پدر يا مادر و جدّ يا جدّه است.

كه در هر طبقه اولاد ارث پدر و مادر را مى‏برند، زن و شوهر در هر طبقه‏اى، ارث خود را مى‏برند. سپس بعد از رحم و طبقات آن، اختلاف زن و مرد است، در بيشتر موارد دو مقابل از آن مرد است و در بعضى سهم زن بيشتر است. در موارد همسران و اولاد قانون « لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ‏ » تعميم دارد، بر مبناى تقسيم و تعديل و توزيع ثروت به مصلحت خانواده و اجتماع.

به اصطلاح قرآن نصيب‏هاى مفروض، شش سهم است: «3/ 2، 2/ 1، 3/ 1، 4/ 1، 6/ 1، 8/ 1» يتيم‏ها چنين ارث مى‏برند كه بايد اولياء آن را نگهدارى و از يتيم تكفل كنند، و زنها در اموالى كه به ارث مى‏برند خود اختيار كامل دارند.

اين حكم كلى تقسيم مال از جهت ميراث است. در موارد خاص و استثنايى كه بسا فرائض ميراث وافى به كمبود وارثها يا افزوده از نيازمندى آنان باشد، حكم وصيت است كه در خلال اين آيات و غير اين آيات به آن تأكيد شده و حق تصرف در ثلث مال پس از درگذشت شخص به او واگذار شده است.

[سوره النساء (4): آيات 15 تا 22]

وَ اللاَّتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً (15) وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً (16) إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (17) وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (18) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً (19)

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (20) وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى‏ بَعْضُكُمْ إِلى‏ بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (21) وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً (22)

[ترجمه‏]

(4/ 22- 15)

(15) و آنان از زنانتان كه كار بس زشتى ارائه دهند پس چهار تن از خودتان را برايشان گواه گيريد.

لذا اگر شهادت دادند آنان را در خانه‏ها نگه داريد تا اينكه مرگ آنان را در ربايد يا خدا راهى براى آنان پديد آرد.

(16) و آن مرد و زن از شما كه مرتكب فحشاء شدند پس آنان را آزار دهيد، پس اگر توبه كردند و به صلاح روى آوردند دست از آنان بداريد بيگمان خدا بسيار توبه پذير و بسى مهربان است.

(17) (پذيرش) توبه تنها و تنها بر عهده خدا براى كسانيست كه بدى را از روى نادانى انجام مى‏دهند آن گاه از نزديك بازگشت كنند پس‏

پرتوى از قرآن، ج‏6، ص: 34

همان كسان هستند كه خدا مى‏پذيرد توبه ايشان را و خدا بس دانا و حكيم است.

(18) و توبه نه براى كسانيست كه بديها مى‏كنند تا آن گاه كه يكيشان را مرگ فرا رسد گويد من اكنون توبه كردم و نه كسانى كه مى‏ميرند در حالى كه كافرند، آنان را عذابى بس دردناك برايشان فراهم كرده‏ايم.

(19) هان اى كسانى كه ايمان آورديد! نه شما را روا است كه زنان را با اكراه به ارث ببريد و نه براى بردن بعضى از آنچه به آنها داده‏ايد بر آنان سخت بگيريد مگر اينكه فاحشه آشكارى بياورند و به روشى پسنديده با آنان معاشرت كنيد، پس اگر آنان را ناخوش داريد چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد و خدا خير بسيارى در آن قرار داده باشد.

(20) و اگر خواستيد همسرى را رها كنيد و به جاى او همسر ديگرى گزينيد، و يك قنطار (مقدارى زياد) به او مهر داده باشيد چيزى از آن را نگيريد، آيا آن را بعنوان بهتان و گناهى آشكار مى‏گيريد؟

(21) چگونه از او مى‏گيريد با آنكه هر يك به ديگرى پيوسته فضا را از ميان برداشتيد و پيمان پرمايه و استوارى زنان از شما گرفته‏اند.

(22) و ازدواج نكنيد با آن زنانى كه پدرانتان ازدواج كرده‏اند مگر آنچه در گذشته انجام گرفته است، زيرا اين كار زشت و ستم و كينه و ناشايست راهى است.

پرتوى از قرآن، ج‏6، ص: 35

شرح لغات‏

فاحشة: كار زشت، زشتى بيرون از حد، رسوا، زنا. از فحش: رسوا گرديد، كار زشت انجام داد، بدخويى و زشتى كرد، سخت بخيل شد، مرتكب زنا گرديد.

امساك: نگهداشتن، گلاويز شدن، پنجه افكندن.

عضل (اسم مصدر): سختگيرى، (مصدر): او را از كار خود باز داشتن، جلو او را گرفتن.

عاشروا (از معاشرة باب مفاعله): آميزش، همراهى، تبادل حقوق. (از عشر): گرفتن و دادن يك از ده.

بهتان: افترا بستن، نسبت ناروا دادن، دروغ بستن. از بهت: سرگردان شد، حيرتزده ساكت شد.

افضى: جاى وسعت يافت، وسعتش داد، به وى رسيد يا رساند خود را، راز خود را براى او آشكار كرد، از فضا: مكان وسعت يافت، جاى تهى شد.

وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا . ظاهر آيه به قرينه‏ «مِنْ نِسائِكُمْ» كه در آيات ديگر هم همين اضافه آمده، بيان حكم زنانى است كه شوهر دارند- مِنْ نِسائِكُمْ‏ - از زنان خانواده اسلامى و مرتكب زنا مى‏شوند كه پس از شهادت چهار تن از مسلمانان‏ (مِنْكُمْ) حكم آنها نگهدارى در خانه است براى هميشه تا هنگام مرگ.

پس همان علم شخص و يا شهادت كمتر از چهار تن كافى نيست تا با هر بدگمانى و يا علم شخص موجب اجراء اين حكم نگردد. و ظاهر تعبير: « فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ‏ »، البيوت، اشاره به خانه‏هاى خودشان است. همان نگهدارى و زير مراقبت قرار دادن در خانه است نه حبس كردن در جاى مخصوص: محبس ...

بعضى از مفسرين، چون ابو مسلم، مقصود از فاحشه را در اين آيه، مساحقه «اعمال جنسى زن با زن» دانسته‏اند، كه هيچ دليل لغوى و قرينه‏اى در آيه نيست.

گر چه لغت فاحشه تعميم دارد به هر كار زشتى، ولى موارد استعمال آن بيشتر در همان عمل زنا آمده است. و نيز متناسب با اين حكم، اللتيان و ضمائر تثنيه است.

اين حكم براى تطهير بيوت از آلودگى و اختلاط ارحام، پس از آيات ارث و ديگر احكام آمده كه همه آنها بر پايه و ريشه رحم است.

أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا - بعضى اشاره به نسخ اين حكم دانسته‏اند كه ناسخ آن آيه سوره نور است: الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ ... كه صد تازيانه «جلد». اما آنكه در چند سال محدود هجرت حكمى با اين صراحت نازل‏

پرتوى از قرآن، ج‏6، ص: 36

شود و به آيه ديگر نسخ شود آنهم به فرض كه سوره نور پس از اين سوره نازل شده باشد، مورد تأمل است. مانند ديگر احكامى كه بعضى از مفسران يكسر منسوخ دانسته‏اند. مگر آنكه نظر به شرائط و ظرف زمان باشد نه نسخ كلى تا تحقيق شود كه شرايط هر يك از اين دو حكم چگونه بوده است. پس اگر شرائط مثلا از جهت محدود بودن زندگى خانواده و يا بسط قدرت و پايه گرفتن ولايت اسلامى است (بايد ديد كه) متناسب با كدام يك از اين دو حكم است. به هر حال اينگونه موضوعات حياتى، حكمى و وسيله جلوگيرى بايد داشته باشد، اگر شرائط مساعد براى اجراء يكى فراهم نشود نبايد اصل موضوع كه مصلحت يا دفع مفسده است بى حكم بماند. و اين را مى‏توان در همه احكام ناسخ و منسوخ قرآنى گسترش داد. اما اين آيه، چنان كه ظاهر است، درباره زنان شوهردار «نسائكم» است، و امساك در بيوت كه نگهدارى در خانه خودشان است، راجع به مسئوليت شوهران و ديگر افراد خانواده مى‏باشد، گر چه از جهت اشهاد و يا قدرت اجراء راجع به اولياء عموم است. و آيه سوره نور، درباره زنان بى شوهر و يا به وصف‏ «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي» و متصفين به اين صفت است كه رهاى از خانواده‏اند و يا اين عمل را پيشه خود كرده‏اند.

صفحه بعد