کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 93

با فرعون طاغى است كه از خلال تعبيرات آن، مهربانى و ادب و نزاكت در بيان، و توجه باصول تربيت، نمايان است، چه فرعون و همه طاغيان داراى سرشت همه انسانها ميباشند كه عوامل نفسانى و خارجى و قدرت ظاهرى آنها را منحرف ميكند و بطغيان واميدارد، و چون رسالت الهى توجهش باصلاح نفوس و تربيت مى‏باشد و پيمبران اطباء نفوسند، نخست با مهربانى و آرامى و دقت در نفسيّات، بعلاج بيماريهاى درونى بخصوص بيمارى طغيان مى‏پردازند «1» ، و اگر اينگونه علاج مؤثر نشد بهر وسيله شده ماده فساد و افساد را قطع مى‏كنند.

وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ فَتَخْشى‏ : عطف بفعل قبل است: آيا آماده‏اى و بسود خود مى‏بينى كه تو را بسوى پروردگارت هدايت كنم تا از غرور و طغيان فرود آيى و در برابر ربوبيت و حق و حقوق خاضع گردى، و از طغيان و تجاوز نگران شوى؟

ترتيب بيان، مشعر بر اين است كه هدايت و شناسايى قدرت و عظمت ربوبيت و تربيت و استعدادها و خضوع و نگرانى، بعد از تزكيه نفس از آلودگيها و غرور حاصل مى‏شود: تزكيه، هدايت و معرفت، خضوع و خشيت، منطق حقيقى تربيت است. ولى فرعون مغرور طاغى و مستبد، اين دعوت بخير و صلاح و رشد را درك نكرد. و چون اين دعوت موسى در او اثر نكرد:

فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى‏ : آيت كبرى همان قدرت نمايى عصائى بوده كه بدست و اراده موسى، بصورت اژدهايى مهيب نمايانده مى‏شد، و چون به نيل ميزد رنگ آن را خونين مى‏ساخت، يا از نيل و نهرهاى آن، سپاه غوكان بيرون مى‏ريختند، و چون عصا را بر زمين ميزد گرد مى‏انگيخت، پشه‏ها و مگسها و ملخها زمين و فضا را پر مى‏كردند، و بيمارى، حيوانات آنها را نابود مى‏كرد، يا گرد سوزنده‏اى بدنها را مجروح ميساخت. مسلم اين آثار بدست و اراده‏اى پديد مى‏آمد كه پيوسته بروح موسى، و آن متصل بمبدء قدرت و حيات بود. اين آيت كبرى نمونه محسوس و كوچك سريعى بود از قدرت خلّاقه‏

(1)-

ما طبيبانيم شاگردان حق‏

بحر قلزم ديد ما را فانفلق‏

آن طبيبان طبيعت ديگرند

كه بدل از راه نبضى بنگرند

ما بدل بيواسطه خوش بنگريم‏

كز فراست ما بعالى منظريم‏

ما طبيبان فعاليم و مقال‏

ملهم ما پرتو نور جلال‏

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 94

و فعّاله و آيت كبراى جهان كه پيوسته و سريع ماده و نيرو را بصورتهاى مختلف موجودات درمى‏آورد (گرچه از نظر محدود ما طولانى و بطى‏ء انجام ميگيرد). گويا جهانى از حركت و تغيير و حيات كه ماده بيجان را در مدت طولانى (در نظر ما) بصورت جانوران درمى‏آورد، بصورت فشرده و كوچك و سريع (تبدل و تأثير عصا) در مى‏آمد تا قدرت و خشم خدا را ظاهر سازد و قدرت و آيت او را به چشم فرعون كوتاه انديش در آورد. چنان كه نيروى امدادى، سرعت حركت و نمو موجود متحرك و نامى را بيشتر ميكند، همانطور كه خيال طفل چنان وسعت ندارد تا عالم وسيع و موجودات بزرگ را چنان كه هستند درك كند، از اينجهت خانه و ماشين و مجسمه كوچك و عكس براى او شگفت‏انگيزتر و بيشتر قابل درك است.

تعبير «فاراه ...» اشاره باين است كه آيت كبرى داراى حقيقت و واقعيتى است كه بچشم فرعون در نمى‏آمد، و قدرت موسى بود كه آن را (بصورت قابل درك و محسوس عصا) بفرعون نماياند «1» . بنا بر اين اين آيت را موسى ايجاد و اختراع نكرد، قدرت موسى فقط در نماياندن: «اراه» آن بود.

تا آيه قبل، كه در زمينه حكايت و دعوت و هدايت است، طول و بسط آيات بيشتر و آهنگ آنها را آرام آمده، از اين ببعد كه آيات مبيّن محيط درگيرى و تصادم ميان انعكاسهاى پى در پى آيات و نفس فرعونى ميباشد، آيات كوتاه و سريع و با آهنگ و ضربه‏هاى شديد آمده:

فَكَذَّبَ وَ عَصى‏. ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى‏. فَحَشَرَ فَنادى‏ : اين دعوت كه با حكمت و لطف همراه بود و ارائه آيه، بيشتر نفس طاغى را برافروخت، و بر طغيانش افزود. اين آيات، بترتيب و كوتاه، بيان انعكاس‏هاى روح فرعونى در برابر آيات و دعوت است: اول تكذيب كرد و سر پيچيد، سپس يكباره روى گرداند و به تجهيز قوا كوشيد (ثمّ، دلالت بر فاصله،

(1)- رسالت اسلام و آيات قرآن كه مكمل اديان و براى آغاز دوره وسعت نظر و تكامل عقل است، مبين و منعكس كننده آيات عالم و دعوت به تفكر و تعقل آنها ميباشد: « لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ. لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ . لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ‏ ...». محقق مسيحى (كارلايل) ميگويد: هر گاه كه از محمد (ص) آيت و معجزه‏اى ميخواستند، ميگفت اين جهان با همه حكمت و اسرار و نظم معجزه است و همين معجزه كافى است.

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 95

و آمدن فعل مضارع «يسعى» بعد از سه فعل ماضى، دلالت بر سعى مستمرّ دارد)، آن گاه تمام قواى نفسانى و ديگر نيروهاى خود را، از ساحران، مستشاران، سياهيان، اشراف، در برابر دعوت موسى و مبارزه با آن، جمع و متمركز كرد. تا آنكه كار طغيانش به آنجا رسيد كه، بى‏پروا ندا در داد، و خود را يگانه پروردگار برتر اعلام كرد:

فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏ : اين خاصيت نفس آفت زده طاغى است كه كلمه حق و دعوت بآن بر طغيان و غرورش مى‏افزايد: وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً .

آيه 206- سوره بقره»، روحيه طاغى را بصورت ديگرى منعكس مينمايد: وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ‏ همين كه باو گفته شود: از خداى پرواگير! بسبب آلودگى بگناه، سركشى او را فراگيرد. چون كار طغيان به اينجا رسيد، جز عذاب و جهنم سرنوشتى ندارد فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ :

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏ : نكال، بمعناى تنكيل مصدر و مفعول مطلق فعل محذوف: «نكل»، مانند سلام بمعناى تسليم است. يا اسم، بمعناى اثر باقى و عبرت‏انگيز است: خداوند او را گرفت و شكنجه كرد شكنجه كردنى، يا شكنجه و عذاب دنيا و آخرت. يا شكنجه و عذابى كه عبرت براى مردم واپسين آينده، و اولين گذشته باشد، يا شكنجه در برابر طغيان اول فرعون، پيش از دعوت و در برابر طغيان او بعد از دعوت بود. اين آيه و آيه بعد، بيان آخر كار فرعون و اثر و نتيجه تاريخى اين داستان است كه بعد از درگيرى حق و باطل و آن همه طغيان باقيمانده: فرعون و ندا و صدا و قدرتش كه گمان ميكرد ابديست در ميان طوفان حوادث و امواج انعكاسهاى نفسانى بشرى و طبيعى و در ميان امواج دريا خاموش شد و از ميان رفت و عبرتى براى تاريخ باقيماند.

اين دو آيه، پس از آيات كوتاه و سريعى كه بيان شدت و زودگذرى حوادث بود، با بسط و طول بيشتر، بيان اخذ خدايى، خاموشى، و فناء طاغى، و عبرت هميشگى تاريخى است، براى مردمى كه خاضع در برابر حق و نگران انعكاس عمل و عبرت‏پذير باشند:

فَأَخَذَهُ اللَّهُ ...

إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏ : چون خوى طغيان كم و بيش در عموم بشر هست تا همين كه خود را بى‏نياز و پايه قدرت و بقائش را محكم پنداشت بطغيان ميگرايد: إِنَ‏

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 96

الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏ از اينجهت آيات بعد كه براى تنبيه عموم است، حكايت و خبر بخطاب برميگردد

: [سوره النازعات (79): آيات 27 تا 36]

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها (28) وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29) وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31)

وَ الْجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (33) فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى‏ (34) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏ (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى‏ (36)

ترجمه‏

آيا شما استوارتريد از جهت آفرينش يا اين آسمان، ساختمان آسمان (27)

بالا برد (در هر سمت) بلندى آن را، پس يكسان بياراستش (28)

و تاريكى شبش را برنهاد و تابش روزش را برآورد (29)

زمين را آن پس بگسترانيد (30)

آب و چراگاه آن را از آن بيرون آورد (31)

و كوه‏ها را لنگر زمين داشت (32)

بهره‏مندى براى شما و براى دامهاى شما (33)

پس آن گاه كه آن اندوه فراگيرنده بزرگتر روى آرد (34)

روزى كه آدمى، پى در پى بياد آورد آنچه را كوشيده (35)

و دوزخ همى آشكارتر شود براى كسى كه مى‏بيند (36).

شرح لغات:

سمك: اسم: ارتفاع و قطر در هر جهت، قامت، ارتفاع مقابل عمق. مجمع گويد:

چون سمك بالا رفتن جسم بوسيله تركيب بسوى بالا است. سوى: چيزى را بتدريج بصورت مناسب با آن درآورد، بياراستش. دو يا چند چيز را بوضع و اندازه هم گرداند.

اغطش: تاريكى كم‏كم فرا گرفت، شب بخود تاريك شد. از غطش: چشم كم‏سو شد، آهسته براه افتاد، بزرگ شد.

ضحى: هنگام و آغاز تابش و گسترش نور آفتاب، آفتاب، بيان.

دحى: زمين را گسترد، شكم بزرگ و شل شد. دحو: با تمام قدرت پرتاب كردن.

ارسى: كشتى را بر لنگرگاه بست، و بوسيله لنگر متوقف ساخت. از رسى: چيزى ثابت و پابرجا شد.

متاع: هر چه انسان و حيوان از آن كم و بيش بهره‏مند ميگردد. از متع: چيزى را با خود برد، چيزى دراز شد. روز بالا آمد و بمنتهاى بلندى رسيد. شخص نيك و ظريف شد.

الطامة: بيم كننده، فرا گيرنده، پيش آمد اندوه باريكه برتر از هر پيش آمدى باشد و هر چيزى را فرا گيرد. از طم: ظرف يا چاه را پر كرد، مو را تراشيد و كند، آب فرا-

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 97

گرفت. اسب آسان دويد. مرغ بر بالاى شاخه نشست.

يتذكر: فعل مضارع از باب تفعيل، متضمن تدريج است: پى در پى بياد ميآورد.

برز: (بتشديد راء) ماضى مجهول از باب تفعيل: بتدريج و بصورت كامل آشكار شد.

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً : اين استفهام انكارى و تنبيهى عتاب آميز، متوجه بهمه افراد انسان است از اينجهت كه طبيعت انسانى خود بين و خود انديش است، و همين طبيعت انسان را به خوى خود بزرگ بينى (تكبّر) و طغيان ميكشاند تا آن حد كه موجب تباهى همه استعدادهاى انسانى و تجاوز بحقوق و فساد نفوس و واژگون ساختن نظام طبيعى اجتماع و منشأ ديگر رذايل خلقى مى‏گردد «1» ، و مانند فرعون خود را برتر از عالم و عالميان ميپندارد و باد به بينى مى‏اندازد و نداء «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» سر ميدهد.

علماى اخلاق علاج اين بيمارى نفسانى را بوسيله تربيت و رشد فضائل ميدانند و راه روشنى براى رشد فضائل ندارند؛ قرآن در اين آيه و ديگر آيات آدمى را بتفكر در عظمت و اسرار خلقت هدايت ميكند تا چشم بصيرت باز شود و تاريكى خود بينى و كوتاه- انديشى از ميان برود، چه منشأ همه رذائل، جهل بسيط و مركب است و هر چه اين دو نوع پرده جهل از برابر ذهن و بصيرت انسانى برداشته شود و چشم انداز ديد عقل باز گردد بهمان مقياس خضوع بيشتر ميشود و فضائل و مواهب، خود رشد مينمايد. آخرين علاج طغيان و كبريائيت، نابودى طاغى و قطع شدن ريشه آنست كه به اراده خدا و عكس العمل نظامات عالم و انسانهاى ستم زده انجام ميگيرد و عبرتى براى ديگران ميشود «2» ؛ چنان كه آيات قبل بيان فرمود.

(1)- امير المؤمنين عليه السلام (در توصيف خوى انسانى) پس از بيان دورانهاى گذشته ضعف و بيچارگى و ناتوانى، ميگويد:

«حتى اذا قام اعتداله و استوى مثاله نفر مستكبرا و خبط سادرا ...

همين كه اعتدال آدمى برپا شد و نمونه كامل و راست و آراسته گرديد سركشى و چموشى آغاز ميكند و با حيرت زدگى خود را باين سو و آن سو ميزند.»

(2)- گويا چون تكبر و سركشى با طبيعت و مزاج خلقت ناسازگار است، هر موجودى گرچه طبيعى باشد چون كوه، همين كه سر برآورد و از حد خود سركشى كرد، قوا و عوامل طبيعت از:

باد، باران، زلزله، و حيوانات تا كرمهاى ريز و همانها كه او را پرورش داده‏اند، بر آن ميتازند تا سرش را پائين آوردند و باد نخوتش را بيرون كنند. اگر فرد انسانى هم سر بطغيان بردارد (مانند فرعون) همين كه بوسيله مردان مصلح، عموم مردم هشيار شدند و بحقوق پايمال-

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 98

اين آيه همه انسانها را به كوچكى و ناچيزى خلقت خود متوجه و هشيار ميكند و خلقت انسان را با خلقت آسمان كه همين عالم محسوس و بى‏پايان است مقايسه مى‏نمايد:

أَمِ السَّماءُ بَناها : پس از توجه به آسمان (عالم بزرگ)، انديشه انسان متوجه باين ميشود كه اين جهان چگونه پديد آمده؟ فعل «بناها» بدون حروف ربط، بيان و تفصيل خلقت آسمان است كه با همه استوارى مقهور اراده مبدء قدرت است. خداوند اين عالم را با همه استوارى و عظمت (مانند هر موجود زنده و غير زنده و بزرگ و كوچك) پديد آورده و بناء كرده است.

«بناها» كه بلاواسطه بعد از «سماء» آمده گويا اشاره بتحوليست كه در ماده اصلى فضا پيش آمده. اين آيه نخست انسان را متوجه به آسمان مينمايد كه در مقابل چشم هر بيننده است، در اين آسمان آنچه نمايان است دست تصرف و اراده سازنده ميباشد، اما آنكه چگونه ساخته شده و چه تحولاتى بر آن روى داده؟ خبر آن را قرآن چنين بيان ميكند: «بناها» و اما عنصر و ماده اولى اين ساختمان و فضا چيست و چه بوده و چگونه پديد آمده؟ برتر از درك بشر است و بقول حكماى الهى از حقايق ابداعى (غير- مسبوق به زمان و ماده) است. همين كه عناصر اولى ساخته شد و شكل يافت و بصورت ساختمان درآمد:

رَفَعَ سَمْكَها : سمك (با توجه به لغت) قطر از جهت ارتفاع جسم و مقابل عمق است، و اين نسبت به آسمان، به اعتبار ديد آدمى ميباشد كه از پائين (نسبى) به آسمان و اقطار آن مينگرد، از جهت واقع قطر جهان، جهت خاصى ندارد. فعل «رفع» نيز بهمين اعتبار است؛ بنا بر اين، مقصود گسترش قطر جهان در همه جهات است. و آمدن‏ «رَفَعَ سَمْكَها» پس از «بناها» بدون فاصله حروف ربط، و نسبت «رفع» به «سمك» مبيّن اين حقيقت است كه: ساختمان اولى بصورت سمك «اقطار» درآمده و با ساختمان آن جسم قطور يا پيوسته بآن اقطارش بالا رفته و بهر سو گسترده شده، كه مطابق يا مشابه‏

شده و استعدادهاى واپس زده خود پى بردند بر فرد طاغى طغيان ميكنند، و اگر رهبرى مانند موسى با قدرت الهى قيام كند قواى طبيعى هم با وى همكارى مينمايند.

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 99

آخرين نظريه‏اى است كه محققين درباره ساختمان اولى جهان كشف كرده‏اند.

در مقدمه چاپ دوم كتاب پيدايش و مرگ خورشيد- تأليف جورج گاموف‏ «1» - چنين آمده: «اين ماده اصلى (كه فضا را پر ميكرده) كه به آن نام «ايلم» را داده‏اند به تمامى از ذرات ابتدايى يعنى نوترون و پروتون و الكترون تشكيل شده بود، بتدريج كه درجه حرارت جهان در نتيجه گسترش تنزل پيدا ميكرد، پروتونها و نوترونها به اشكال متنوع با يكديگر تركيب شده و هسته‏هاى مختلف با وزن‏هاى اتمى گوناگون را ساخته‏اند ....- در آخر فصل 12 اين كتاب چنين آمده: «چون اكنون در رشته متوالى زمان بعقب بازگرديم و كيفيت گسترش تدريجى جهان را بصورت قهقرايى در نظر گيريم، ناچار به اين نتيجه ميرسيم كه در زمانهاى بسيار دور، پيش از آنكه كهكشانها و حتى ستارگان مجزا از يكديگر بوجود آمده باشد، هم چگالى و هم درجه حرارت گاز ابتدايى كه جهان را پر مى‏كرده بايستى بى‏اندازه زياد بوده باشد؛ تنها بر اثر گسترش بوده است كه چگالى و درجه حرارت، آن اندازه پائين آمده كه تشكيل اجرام فلكى جدا از يكديگر امكان- پذير شده است ....» ظاهر آيه: رَفَعَ سَمْكَها و ترتيب بيان، و تأييد آخرين نظريات تحقيقى، «سمك» همان ساختمان اولى است كه ارتفاع (گسترش) يافته و همين گسترش منشأ پيدايش و جدا شدن كهكشانها و ستارگان گشته، اين اقطار جدا شده به تصوير و تخيّل محدود و نامگذاريهاى بشر، كهكشانها و سحابيها ناميده شده كه هر يك متضمن مليونها منظومه شمسى و ستاره ميباشند گو مانند ماهيهايى در فضاى غير متناهى شناورند «2» . براى تصور قطر كهكشانها توجه به قطر كهكشانى كه زمين و منظومه شمسى در گوشه‏اى از آن قرار گرفته كافيست:

(1)- مؤلف در اين كتاب كه آقاى احمد آرام ترجمه كرده و چاپ دوم آن در تاريخ 1952، انجام شده، آخرين نظريات مختصر و جامع محققين معاصر را درباره ساختمان فيزيكى و هيئت جهان بيان كرده. چون نويسنده تفسير جز اين كتاب كه از كتابخانه زندان بدست آمده كتاب ديگر در اين باره، و همچنين شخص مطلع در دست‏رس ندارد، آنچه از نظريات علمى عصر جديد درباره اين موضوع و بمناسبت آيات آورده- نقل بلفظ و يا معنا- از اين كتاب ميباشد.

صفحه بعد