کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 89
و شرائطى و با خلوص نيت آن را انجام دهد و از آنچه در حال احرام و حج تحريم شده پروا گيرد: و اتقوا اللَّه. و چون در حريم قرب خدا پيش ميرود بايد با هشيارى و مراقبت آن را تكميل نمايد: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ .
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِ - ماههاى معلوم حج شوال و ذيقعده و ذيحجه است كه در آنها ميتوان قصد حج نمود و احرام بست. حمل اشهر بر حج اشعار به همين پيوستگى دارد. فمن فرض به تقدير «على نفسه» است، فيهن دلالت بر وجوب و ورود دارد: كسى كه حج را بر خود فرض نموده و در ماهها و محيط حج وارد شده. فلا رفث ...، جواب شرط و براى نفى جنس است، نفى بجاى نهى و تكرار لا، نفى مؤكد هر يك از اين امور را در محيط حج مينماياند.
چنان كه گويا محيط الهى و انقلابى حج و شرائط آن خود، اينها را نفى مينمايد.
رفث بمعناى لغوى و كنايى، شامل هر گونه انگيزه شهوت جنسى از سخن و اشاره و قرار و عقد تا آميزش ميشود كه قسمتى از تروك احرام است. فسق بمعناى لغوى بيرون رفتن از حدود حق و مسئوليت است، زيادى حرف و هيئت فسوق، كثرت اين معنا را ميرساند، و در حج همان خروج از احكام احرام است كه شامل رفث و جدال هم ميشود.
معناى جدال ستيزه در گفتگو براى تحميل نظر است. فقهاء گويند: لا و اللَّه و بلى و اللَّه، گفتن است اين سه پديده نمودار مبدءها و انگيزههاى پست شهوت و غضب و برترى جويى و منشأ هبوط و اختلاف و تنازع است كه در محيط حج و جاذبه انسانى آن بايد اين انگيزهها محدود گردد تا راه صعود باز شود. تكرار الحج، بجاى ضمير، اشاره براى توجه بمقام حج و تثبيت آنست.
وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ - وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ ... ، مبين دليل و نتيجه فعل مقدر است: در هنگام حج به هر كار خيرى بكوشيد، چه هر گونه خيرى كه انجام دهد خدا ميداند- و بصورت ذخيره باقى در مىآيد. امر تزودوا و هيئت آن، اشعار به سفر و حركتى دارد كه براى آن هر چه بيشتر بايد توشه برداشت چون زاد، توشه سفر است: چون از جواذب پست رها ميشويد و راه كما لو قرب برويتان باز ميشود بايد از نيروى اعمال خير ذخيره و توشه برگيريد
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 90
تا تقوا ملكه شود و صورت گيرد: فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى . و ملكه و مغز تقواى عمومى شكوفان شود و بتقواى خاص ربوبى رساند: وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ . و شايد امر تزودوا، راجع يا متضمن برگيرى هر چه بيشتر توشه و وسيله مادى باشد تا قاصد اين سفر، بينوا و درمانده و سربار ديگران نشود كه اين خود از تقوا بدور است.
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ - اعراب پيش از اسلام در موسم حج بازارهايى چون عكاظ و مجنه و ذو المجاز داشتند كه در آنها بسوداگرى و سپس بمفاخره و حماسه سرايى و عرض اشعار مىپرداختند. پس از ظهور اسلام و نزول آيات حج و تبيين مقام و حدود و اصول مناسك آن، مسلمانان از تشكيل اين بازارها خوددارى ميكردند تا مبادا سنن جاهليت احياء شود. لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ ، اين نگرانى و گمان گناه را نفى و به دريافتن فضل رب ترغيب مينمايد تا در چنين اجتماعى كه از فضل ربوبى پديد مىآيد، در هنگام فراغت از عبادت و تحرك روحى و بجاى پرداختن به افتخارات و حماسه سرايى جاهلانه، به تبادل فكر و نظر درباره امور مسلمانان جهان و مبادله كالاها و محصولات سرزمينهاى خود بپردازند و اجتماع معنوى و ساليانه خود را با بازار زندگى بپيوندند آن چنان كه اجتماع هفتگى نماز جمعه را بايد با كار و كوشش در پهناى زمين پيوسته دارند: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ - سوره جمعه».
فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ - فاذا ...، شرط تفريعى از لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ ... است: پس از انجام عمره و پيش از حركت بسوى عرفات و وقوف در آن، محيط آزادى براى بيشتر حاجيان فراهم مىشود كه ميتوانند در آن به مبادلات و تبادل نظر و گفتگو يا ديگر عبادات «ابتغاء فضل رب» بپردازند. آن گاه بسوى عرفات كه آغاز حج و اجتماع عظيم آنست روى مىآورند. گويند از اين رو آن مكان عرفات ناميده شده كه به ابراهيم شناسانده شد- آدم و حوا پس از هبوط يكديگر را در آنجا شناختند- جبرائيل مناسك حج را در آنجا به ابراهيم شناساند- ابراهيم تأويل خوابش را درباره ذبح اسماعيل شناخت- آدم بگناه خود اعتراف و توبه نمود. يا از اين رو كه چون تاج خروس برآمده و مرتفع است.
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 91
وجه تسميه آن هر چه بوده و گفتهاند، اين اسم جمع، نماياننده معانى و حقايقى از اين موقف است- موقفى كه در آن بايد ديدهاى عرفان بخالق و خلق باز شود، بعد از آنكه حجابهاى جواذب مرزى و انگيزهها و امتيازات قومى و فردى و شعارها و و پوششها و آرايشها و فواصل ديوارها و بناهايى كه انديشهها را پراكنده و ديدها را بسته بود « فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِ »، يكى پس از ديگرى از ميان رفته و انديشهها متحد و جانهاى همه جانهاى مردان خدا شده و بصورت يك واحد حياتى درآمده باشند.
چون قطراتى كه سيال گشته و از ميان سنگلاخها و شنها گذشته و بهم پيوسته و سيل خروشانى گرديده است: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ - معنى و هيئت فعل افضتم همين را مينماياند. در اين موقف است كه بايد حق مطلق و حقوق نسبى و صفات علياى مبدء هستى در همه مظاهرش شناخته شود. دعاى عرفه سيد الشهداء سلام اللَّه عليه، الهام گويايى از معانى عرفات است. افاضه از عرفات بسوى مشعر الحرام «مزدلفه» بعد از غروب آفتاب روز عرفه، و وقوف به مشعر تا هنگام طلوع فجر روز قربان است. مشعر الحرام كه در مسير عرفات بسوى قربانگاه «منى» است، خود اسمى شعور انگيز دارد. در اين اجتماع پاك و شبانه و همآهنگ و در زير آسمان باز و ستارگان پر فروغ آن، بايد همه دل و چشم و گوش و و جدان و شعور بحقوق خالق و خلق و حرمتها شوند و شعار و دعائشان از اين گونه شعور برآيد: فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ - تكرار امر اذكروا ...، براى تأكيد ذكر در مشعر الحرام يا مطلق ذكر، كما هداكم، بيان نعمت هدايت يا چگونگى ذكر است: خدا را بياد آريد و سپاس گزاريد براى نعمت هدايتى كه بشما ارزانى داشته، يا طريق ذكرى كه او خود شما را بآن هدايت نموده، تا در همه مظاهر هستى و حكمت و تدبير و نعمت هدايت، بياد او باشيد نه با اوهام جاهليت و مظاهر آن.
وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ ، با ان مخفف عطف به جمله كما هداكم است: بياد او باشيد كه پيش از اين هدايت، گمراهانى بوديد دچار تاريكيهاى تحير و پس از تابش نور هدايت داراى چنين بينش و وحدتى شديد و معارف و مناسك خود را شناختيد.
ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ - اگر امر افيضوا،
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 92
راجع به عرفات و متوجه گروهى باشد، ثم، تأخير بيانى است. گويند قريش و همپيمانهاى آنان چون خود را اهل حرم و برتر از ديگران ميدانستند، در مزدلفه ميماندند و به عرفات نمىرفتند تا با ديگر مردم كوچ نكنند. يعنى شما هم از همان عرفات و همانگاه كه ديگر مردم كوچ ميكنند، كوچ كنيد. ولى در آيه قرينهاى نيست كه مخاطب آن قريش و گروه خاصى باشد و بسياق آيه بايد مخاطب امر ثم افيضوا، همان مخاطبين افضتم، فاذكروا اللَّه، هداكم، كنتم، باشد كه متوجه به هر قابل خطاب و براى هميشه و تأكيد فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ است تا هيچ فرد و گروهى از جهت امتياز جويى يا غفلت خود را از توده واحد و متحرك آن مردم «الناس» جدا ننمايد. شايد ثم افيضوا، راجع بافاضه از مشعر و پس از افاضه از عرفات باشد: پس از افاضه از عرفات و وقوف شب در مشعر، با هم و در يك زمان و از يك راه بسوى منى كوچ كنيد. اين مراتب اتمام و اكمال حج « وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ » است كه بصور مختلف، نماياننده كمال خصائل انسانى ميباشد: كمال معرفت و شعور در مرتبه عرفات و مشعر، كمال اختيار و قدرت اراده در رمى و قربانى. انسانهاى تجرد يافته هر چه بيشتر در مراتب قرب و توحيد پيش روند فاصلهها و امتيازات كمتر ميشود تا منها، ما و ما، بصورت يك روان خروشان روان ميگردند و چون آب روان، از آلودگيها و رسوبات گناه و آثار جاهليت پاك و پاكتر ميگردند تا مجذوب دو صفت خاص غفور و رحيم شوند: وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .
[سوره البقرة (2): آيات 200 تا 210]
[ترجمه]
(2/ 210- 200)
(200) پس چون گذرانديد مناسك خود را خدا را ياد آريد بسان بياد آوردن پدران خود يا شديدتر يادى. پس از مردم كسيست كه ميگويد پروردگار ما بما بده در دنيا و براى او در آخرت هيچ بهرهاى نيست.
(201) و از مردم كسيست كه ميگويد پروردگار ما بما بده در دنيا نيكى و در آخرت هم نيكى و بدار ما را از عذاب آتش.
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 93
(202) همينها برايشان بهرهايست از آنچه كسب كردهاند و خداوند تند حساب است.
(203) و ياد آريد خدا را در روزهاى شمردهاى پس هر كه پيشى گرفت گناهى بر او نيست و كسى كه تأخير نمود گناهى بر او نيست اين براى كسيست كه پروا گرفته، پروا گيريد خداى را و بدانيد شما بسوى او محشور ميشويد.
(204) و از مردم كسيست كه بشگفت آرد تو را سخن او در زندگى دنيا و گواه مىآورد خدا را بر آنچه در دل دارد با آنكه او لجوجترين دشمن پيشه است.
(205) و چون روى گرداند (زمامدار شد) بكوشد در زمين تا فساد كند در آن و نابود كند كشت و نسل را و خدا دوست نميدارد فساد را.
(206) و چون گفته شود باو كه پروا دار خدا را خوى سركشى او را فرا گيرد بسبب گناه پس همين بس او را دوزخ و چه بد جايگاهيست.
(207) و از مردم كسيست كه ميفروشد خود را براى جستن موارد خشنودى خدا و خدا بس مهربانست به بندگان.
(208) هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد داخل شويد در سلم همگى و پيروى نكنيد گامهاى شيطان را چه او براى شما دشمنيست آشكارا.
(209) پس اگر لغزيديد بعد آنچه آمده است شما را دليلهاى روشنگر پس بدانيد كه خدا عزيز حكيم است.
(210) آيا مينگرند؟ مگر آنكه بيايد بسوى آنها
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 94
خدا در ميان سايههايى از ابر و فرشتگان و انجام يابد فرمان و بسوى او برگشته شود فرمانها.
شرح لغات:
قضاء: كارى را با دقت و باندازه انجام دادن، انجام و فراغت از دعوا، برآوردن حاجت.
قول: گويند فرق ميان قول و كلام اين است كه قول حكايت عين يا مضمون سخن ديگريست و كلام عين سخن است.
خلاق: بهره فراوان و باستحقاق از نيكى، نصيب مقدر كه گويا شخص خود آن را بسبب خوى و اعمالش فراهم ساخته و خلق كرده است.
نصيب: بهره و سهم مشخص و جدا. از نصب: چيزى را بپا داشتن، علامت را ثابت نمودن، شخص را بمقامى گذاردن.
يعجبك، مضارع اعجاب: به شگفتى واداشتن، برانگيختن و جلب توجه، بخود باليدن. از عجب كه نوعى از انفعال و انعكاس نفس در برابر ديدن يا شنيدن چيزى غير عادى و مجهول است.
الد، وصف تفضيلى يا صفت: شخص يكدنده، لجوج. لديدان: دو طرف دره.
خصام: (چون صعاب)، جمع خصم: دشمنهاى سختگير و كينهتوز، يا صفت مفرد.
العزة: برترى، چيرگى، خوددارى از نفوذ، شرف.
كافه، (بتشديد، مؤنث كاف): همگى، هر سو، از كف: چيزى را پر كردن، از هر سو گردآوردن، پيرامون آن را گرفتن، نگهداشتن، زير دوزى جامه.
الغمام، جمع غمامه: ابر روشن و رقيق، قطعه ابر كه پس از بارش روشن و متلاشى ميگردد. از غم: پوشاندن، فراگرفتن.
فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً - قضاء مناسك حج، انجام آن در پى هم و بصورت كامل است. تشبيه كذكركم آبائكم، شايد اشاره بوضع جاهليت عرب باشد كه پس از انجام حج نام پدران و افتخاراتشان را بزبان مىآوردند و برخ هم ميكشيدند. شدت ذكر، نظر بتأثير آن در انديشه و خلق و عمل است، نه تكرار يادش بزبان يا بلند كردن صدا در دعاء.
انجام مناسك حج- قضيتم مناسككم- در واقع، پيروى از حركات فكرى و معنوى ابراهيم است كه از حجابهاى نفس و محيط گذشت تا بتجلى ملكوت و قرارگاه يقين رسيد:
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 95
« وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ - 76، انعام» آنكه مقامات و مناسك حج را چنان كه بايد انجام ميدهد بايد تحولى برايش رخ دهد چون تحول طفل از دامان محدود مادر بسوى ميدان وسيع زندگى. در اين تحول چشم و گوش و هوش طفل به دستگيريها و اشارات و الهامات و مهر پدر است و همه ضمير و وجودش از او پر ميشود و هر چه دارد و بايد داشته باشد از او ميداند و از او ميخواهد «1» .
همين كه از فاصلههاى خود بينى و خود پرستى گذشته و از عرفات و مشعر الهام يافته و خود را بخدا و خلق پيوسته، مسئوليتهاى وسيعى بعهدهاش مىآيد كه بيشتر و شديدتر خود را نيازمند هدايت خداوند در راه تشخيص و انجام آنها مىبيند: فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ ... فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ - فمن الناس ...، تفريع بر آيه سابق و اشعار بتحقير دارد نه تقليل، چون اينگونه مردم بسيارند و الناس بايد راجع بهمانها باشد كه مناسك حج را گذراندهاند. فى الدنيا ظرف طلب است، و مفعول آتنا گويا از اينرو ذكر نشده كه اينان طالب مجهولند و مطلوبشان مشخص نيست و يا چون در طلب خود توجهى به خير و شر و صلاح و فساد ندارند و هر چه بهره دنيا و در ظرف دنيا باشد ميجويند:
بعد از طى و گذراندن مراتب حج كه بايد در سالك آن، تحولى پيش آيد و خداجو شود و بياد او باشد و همه چيز را براى او بخواهد، باز مردمى جامد و كوتاه بين هستند كه رخ از دنيا نمىتابند و چشم اندازشان از محيط دنيا و آرزوهاى آن دورتر نيست، اينها آئين خدا و مناسك و عبادات را وسيله براى تأمين دنياى خود مىپندارند. باينها وعده اجابت آتِنا فِي الدُّنْيا ، داده نشده، چون رسيدن بمطلوبشان وابسته بكوششان است و چون كشش و كوششى هم براى زندگى برتر و آخرت ندارند محصول و بهرهاى هم در آن ندارند: وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ .