کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 264
بر آنان (مجرمين) نگهبانان باشند. با اين تركيب و ترتيب، اين آيه متضمن دعوت و رسالت مؤمنين است كه همان نگهدارى ديگران از سقوط و عذاب ميباشد. ميشود (چنان كه مفسرين گفتهاند) واو استينافى و نائب فاعل ارسلوا، مجرمين و ضمير جمع راجع بمؤمنين و آيه گفتار خداوند باشد: اين مجرمين كه با مؤمنين چنين رفتارى دارند و آنها را گمراه ميشمارند، رسالتى براى نگهدارى آنها ندارند.
اين آيات چگونگى انديشههاى نارسا و مبهم و چهرههاى گوناگون مجرمين را درباره مؤمنين از دور و نزديك و برخوردها مينماياند: از دور و نزديك و در نهان و آشكار بآنها نيشخند ميزنند، چون از آنها (يا مؤمنين از مجرمين) عبور كنند زير لب و با اشاره چشم و ابرو آنها را بهم نشان دهند و گوشه و كنايه زنند و چون بسوى كسان خود برگردند دستاويز بگو و بخندشان گردانند. و چون با آنان روبرو شوند گمراهانشان خوانند.
اينها نمونهاى از انديشه و گفتار و رفتار عادى مجرمين و بتپرستان عرب بوده است كه با نخستين مؤمنين بدعوت اسلام داشتند. رفتار دشمنان و مخالفان با داعيان بحق و صلاح هميشه و در ميان همه ملل همين گونه بوده است، در هر زمان و هر جا كه روشن- بينان و دور انديشان يا صاحبان نظر و فكرى برخاستند تا انديشهها را روشن و چشمها را باز نمايند و نابسامانيها را سامان دهند، گروهى براى نگهدارى مصالح و منافع خود، نادانان فرومايه از جهت خوىگرفتن بتاريكى و زندگى مأنوس، برخى به انگيزه حسد، آنها را بباد مسخره گرفتند و تا توانستند ريشخندشان نمودند و گمراهشان خواندند تا پيش از كشتن و از ميان بردن خود آنها انديشه و افكارشان را خفه كنند و شخصيتشان را بكشند و آنان را بسوى عقايد و راه و روش هميشگى خود بكشند و برگردانند. در اين ميان آن مردان با ايمانى كه پاى ايمان و انديشههاى پاك و روشن خود ايستادند و پيش رفتند و راه ديگران را باز و روشن كردند، دعوت و نظرياتشان در مسير تاريخ و اراده خداوند جهان برترى يافت و در اذهان جا گرفت و در اين جهان تكيهگاه آيندگان و ملل شدند و بر دلها و افكار صاحبدلان و انديشندگان تكيه زدند. و در سراى ديگر در پيشگاه خداوند و بهشتبرين بر اريكهها جاى دارند. و در مقابل، مجرمين و
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 265
دشمنان پرخاشجوى آنها رو به محاق رفتند و مورد ريشخند آيندگان، در اين سرا گرديدند و بهشتيان در آن سرا ميگردند:
فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ : اين آيه، دوباره انظار را بعالم ديگر و ظهور نهايى حقايق و نفوس برميگرداند و از آن پرده برميدارد، و بر دنيا و ستيزهها و مسخرگيهاى آن پرده ميكشد: در آن روز كه نور حق از افق دنيا برآيد و حسابها و ضميرها روشن، و اشخاص مشخص شدند و پردههاى تاريك وهم انگيز دنيا از ميان رفت، آنها كه ايمان آوردند و در برابر آزارها و زخم زبانها و پاى عقيده خود ايستادند، بمجرمين كفر پيشه همى خندند: از اين رو بآنها مىخندند كه درهاى بهشت را خود بروى خود بستند و درهاى دوزخ را گشودند و خود را دستخوش هواها و شهوات گمراه كننده نمودند. اينها بودند كه هر گاه دريچههاى نور به انگيزه فطرت برويشان باز ميشد با طوفان هواها و قفلهاى تقاليدشان بسته ميگرديد، پيوسته از تابش نور ميرميدند و بتاريكى ميگرائيدند!!.
در روايتى سبب خنده مؤمنان به كافران در روز قيامت چنين بيان شده است:
«درى از بهشت بروى آنان گشوده شود. و به آنها گويند از اين در از دوزخ بيرون رويد.
همين كه نزديك آن در رسند برويشان بسته شود. و اين وضع تكرار ميشود و موجب خنده مؤمنان ميگردد».
عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ : بقرينه آيه قبل مورد نظر «ينظرون» در اين آيه كافران دوزخى مىباشند: در آن روز مؤمنان بكافران ميخندند، بر اريكهها تكيه داده و از افق بلند به دوزخيان كفر پيشه مينگرند. پس در معنا اين آيه تكرار آيه 23، نيست.
هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ : استفهام تقريرى، ثواب پاداش و برگشت عمل است، چون بيشتر درباره عمل نيك گفته ميشود، در اين آيه با تعريض بكافران يا از نظر انديشه آنان است: آيا چنان كه كافران مىپنداشتند پاداش نيك آنچه ميكردند دريافتند؟ ميشود كه از فعل «ثوب» باب تفعيل، و بقرينه «ما كانوا» بجاى «بما كانوا» برگشت پى در پى و كامل خود اعمال منظور باشد: آيا آنچه كافران در دنيا انجام ميدادند
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 266
بآنها كاملا برگشت؟
جمله اين آيه، ميتوان مفعول ينظرون و بيان چگونگى نظر و انديشه مؤمنان باشد: مؤمنان بر اريكهها نشسته مينگرند كه ... و ميتوان استينافى و اعلام و تقريرى از سوى خداوند در پايان كار باشد. در اين سوره اسماء و صفات و مشتقات و افعالى آمده است كه در ديگر آيات و سورههاى قرآن نيست: اسم، رحيق و مسك. اوصاف و مشتقات، مطففين و سجين و مرقوم و عليّون و مختوم و ختام و تسنيم و متنافسون.
افعال ماضى، اكتالوا و كالوا و ران و ثوّب. فعل امر، فليتنافس. فعل مضارع يتغامزون.
كلمات سجين و عليّون و تسنيم، از لغات اشتقاقى و خاص قرآن است كه اصلا يا عرفا در كلمات عرب نبوده است.
طول و لحن و وزن آيات اين سوره، هماهنگ با مضامين، از طول كوتاه و لحن خفيف شروع ميشود و اوزان آنها به واو يا ياء و نون پيش ميرود، و از طول متوسط ميگذرد، در بين و فواصل به آيات كوتاه و وزن واو يا ياء و ميم، بسته و ختم ميشود. بعضى آيات با موج شديدتر: «كلّا انّ»، شديد: «كلا بل»، و شديد نسبى «انّ»، اوج و تحوّل مييابد و شدت مطلب و منظور را مينماياند.
در شأن اين سوره از رسول خدا (ص) است: «هر كس اين سوره را بخواند خداوند در روز قيامت از رحيق مختوم بوى بياشاماند.
و از صادق (ع) است: «كسى كه در نماز واجب قرائتش اين سوره باشد خداوند روز قيامت از آتش در امانش دارد، نه او آتش را ببيند نه آتش او را ...».
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 267
سوره انشقاق
، از سورههاى مكى، بيست و پنج آيه است.
[سوره الانشقاق (84): آيات 1 تا 9]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ترجمه
آن گاه كه آسمان شكافته شود (1)
و اذن دهد بپروردگارش و ثابت شود (تحقق يابد) (2)
و آن گاه كه زمين كشيده يا كشانده شود (3)
و بيفكند آنچه در آنست و يكسر تهى گردد (4)
و اذن دهد بپروردگارش و ثابت شود (تحقق يابد) (5)
هان اى انسان همانا تو سخت كوشايى بسوى پروردگارت (6)
چه كوششى! پس دريابندهاى او را (7)
اما كسى كه آورده شود كتاب او بسمت راستش پس زود رسيدگى شود رسيدگى آسان (8)
و بازگردد بسوى كسانش شادان (9).
شرح لغات:
انشقت: شكافته و از هم جدا شد.
اذنت: روا داشت، براى تصرف راه داد، فرمان داد، بسخنش گوش داد، بچيزى دانا شد.
حقت: ماضى مجهول: محقق شد، حق چيره و آشكار گرديد، ثابت گرديد.
القت: چيزى را بدور افكند، سخن خود را رساند، مطلب را ديكته نمود، گوش
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 268
بسخنش داد، نيكى برايش فراهم ساخت.
تخلت: خود را با كوشش يكسر تهى كرد، از او خود را بركنار داشت، باو واگذار كرد.
كدح: كوشش با رنج، خراشيدن روى.
يمين: جهت راست، دست راست، بركت، قوت، سوگند.
إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ : اذا، شرطيه و جواب شرط مقدر است مانند جواب شرط ظاهر «علمت» كه در سوره تكوير و انفطار آمده است. ميشود كه اذا زمانى و بدون معناى شرط باشد. السماء، اشاره به جرم يا جسم و ستارههائيست كه بر ما احاطه دارد. چون انشقاق شكافته و جدا شدن جسمى است كه بهم سخت چسبيده باشد، با انفطار كه بمعناى گسيختن و پاره شدن است فرق دارد، هر دو فعل «انفطرت و انشقت» چون از باب انفعال و براى پذيرش است، اشعار بوضع و حال طبيعى موضوع فعل كه آسمانست دارد: آن گاه (يا زمانى رسد) كه اين آسمان خودبخود و طبيعتا شكافته و از هم جدا شود.
اگر انشقاق و انفطار، مرادف و بيك معنا نباشد بايد هر يك از اين دو آيه خبر از مرحله، يا قسمت ديگرى باشد باين صورت كه نخست جرم يا اجرام بهم چسبيده و پيوسته آسمان از هم جدا شود آن گاه سست شده و يكسره از هم گسيخته (منفطر) گردد، چنان كه آيه 16 الحاقّة اشارهاى باين دو مرحله دارد: « وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ آسمان شكافته و جدا شود پس آن در چنين روزى سست است». گويا آيه 25 فرقان، مرحله و صورت ديگر پس از انشقاق يا با آن را مينماياند: وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ و روزى كه از هر سو آسمان از هم بشكافد با (همراه، بسبب) پارهاى ابر (ابر سفيد فراگيرندهاى)».
بيان و تعبير و فعلهاى آياتى كه از مرحله يا مراحل نهايى آسمان خبر ميدهد و بصورتهاى مختلف آن را مينماياند دلالت باين حقيقت دارد كه اين حادثه نهايى در مسير و علل طبيعى جهان و از لوازم آنست و خود بدون استناد بتصادف يا علل خارج پيش مىآيد، مانند افعال ماضى محقق و لازم كوّرت، انكدرت، كشطت، انفطرت، انشقت. آيه 5 شورا، آسمانها را پيوسته در معرض گسيختن و پراكنده شدن مينماياند:
« تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَ » همى نزديك است و ميخواهد، آسمانها از فراز
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 269
آنها (آنچه در آسمانها و زمين است) گسيخته و پراكنده شود». آيه 18 مزّمّل، آسمان را در معرض گسيخته شدن و خبر از آن را و عدهاى حتمى و شدنى بيان نموده است: « السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا » آسمان خودبخود گسيخته شدنيست، وعده خداوند خود انجام شدنى ميباشد».
با توجه بآياتى كه در سورههاى مختلف خبر يا اشارهاى باين واقعه آينده و مهم جهانى دارد بخوبى معلوم ميشود كه هر آيهاى با بيان و لحن مخصوصى آمده است و در هر بيان و تعبيرى مرحله و صورتى از آن واقعه را مينماياند، گاه از مرحله ابتدايى آن خبر ميدهد مانند آياتى كه ذكر شد، گاه مراحل بعد و صورتهاى ديگر پس از وقوع آن را مينماياند، چنان كه آيه 9 طور، صورتى را مينماياند كه پس از انشقاق و گسيخته شدن آسمان عناصر آن بهم آميخته و روان ميشود و چون امواج دريا روى هم ميريزد و بهر سو موج ميزند: « يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً » روزى كه روى هم ميريزد و موج ميزند آسمان چه موج زدنى!» و آيه 8 معارج، آن را مانند فلز گداخته نشان ميدهد: « يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ » روزى كه آسمان چون فلز گداخته شود». آيه 37 الرحمن، آسمان را پس از انشقاق چون شكوفه يا پرده رنگارنگ و مانند روغن بهم آميخته و روان مينماياند: فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ آن گاه كه آسمان شكافته شود پس شكوفه رنگارنگى شود مانند روغن (يا روغنهاى) روان، يا پوست سرخ- رنگ» «1» .
(1)- وردة، نوعى از ورد است و معانى مختلف براى آن ذكر كردهاند. مفردات راغب:
«اولين ميوهايست كه وارد شود و بدست آيد، شكوفه هر درخت، تشبيه برنگ اسب، سرخى شديد آسمان كه از مقدمات قيامت است». مجمع البيان: «رنگ سفيد كه بسرخى يا زردى ميرود. گلى كه در زمستان سرخ و در سرماى سخت خاكسترى و در بهار زرد ميشود». مجمع البحرين: «رنگى كه از زردى بسرخى گرايد».
اين تمثيل « فَكانَتْ وَرْدَةً » چگونگى انفجار و احتراق آسمان و ستارههاى آن را مينماياند كه برنگهاى مختلف درمىآيد آن چنان كه در درجات مختلف حرارت و اشتعال، رنگ شعاع پيوسته دگرگون ميشود. گويا كواكب يا ماده يا موادى كه پيرامون آنها ميباشد پس از سالهاى دراز كه تشعشع يك نواخت و وضع ثابت دارند ناگهان منفجر و از هم گسيخته ميشوند و برنگهاى گوناگون و مانند روغن يا روغنهاى درهم آميخته و ذوب شده نمايان ميگردند.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 270
سماء بمعناى لغوى فضاى محيط بر ما ميباشد، در اين آيات كه اين اوضاع و احوال و تحوّلات به «السماء» با الف و لام نسبت داده شده، بايد مقصود از سماء، جسم يا اجسام خاصى باشد كه در معرض اينگونه فعل و انفعالها درمىآيند. چنان كه پيش از اين اشاره شد اين اوصاف و تحولات و فعل و انفعالها و حوادث كه در آيات قرآن در باره آسمان بصراحت بيان و اعلام شده است، هيچگونه تناسب و انطباق با آسمانها و اجسام فلكى مفروض علماى يونان و پيروان آنها ندارد، زيرا آنها اجسام فلكى را عنصرى بسيط و يكسر جداى از عناصر زمين ميدانستند و تنها حركتى كه براى افلاك فرض ميشود همان حركت دورانى يك نواخت بود. و همچنين هيچگونه تغيير و تكوين و فساد و تحول و زوالى درباره آنها روا نميداشتند، اين فرضها قرنها پيش از طلوع قرآن و بعد از آن مورد قبول بلكه يقين متفكرين شرق و غرب بود، از اين رو بعضى از حكماى اسلام براى توافق ميان آنها و اين آيات صريح دچار شكل پيچيده و دشوارى بودند «1» .
با آنكه علماى نجوم با مطالعات دائم خود باين نتيجه رسيدهاند: كه چون ستارگان بتدريج سوخت (كارمايه) خود را مصرف ميكنند بايد مراحلى از عمر را بگذرانند تا در نهايت خاموشى و فشرده و سرد شوند، ستارههايى را مشاهده ميكنند كه ناگهان منفجر ميشوند و در حدود صد هزار بار نور افشانتر از وضع عادى خود ميگردند و پوسته خارجى آنها با سرعتى نزديك به ثانيهاى دو هزار كيلومتر منبسط ميشود و سپس اندكى باين وضع نمىپايد كه تشعشع و حرارت آن فرو مىنشيند و لفافهاى از گاز درخشان كه رو بافزايش است آن را فرا مىگيرد. در اصطلاح نجومى اينگونه ستارههايى كه در معرض انفجار ناگهانى ميباشند «نووا» و آنها كه انفجارشان شديدتر و بزرگتر است «سوپر نووا» مينامند. گويند انفجار «نوواها» در هر سال چهل بار مشاهده ميشود و انفجار «سوپر نوواها» كمتر است. و هنوز نتوانستهاند علل طبيعى اين تغييرات و انفجارهاى ناگهانى را بفهمند. رجوع شود بصفحه 340 و 341 از كتاب يك، دو، سه، بينهايت.
(1)- بيشتر متفكرين و فلاسفه اسلام كه مقهور و تسليم انديشههاى يونانيان بودند، اينگونه آيات را تأويل مىكردند. متكلمين كه يكسره پيرو ظواهر قرآن و سنت بودند به انديشههاى فلاسفه توجهى نداشتند. در اين ميان امثال مرحوم ملا صدرا كه نميتوانستند از نظريات يونانيان چشم بپوشند و نيز محكوم هدايت قرآن بودند براى تطبيق و توافق بين اصول انديشههاى فلاسفه و اينگونه آيات قرآن دچار مشكلى بس دشوار بودند.