کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 134

پس از اين درباره بنى اسرائيل نيز آمده: چون اين قوم بيابان گرد از زندگى باز و فطرى و بى‏مزاحمت بيابان و زير سايه هدايت پيمبران سر باز زدند و درخواست تنوع غذا و بهره‏ها نمودند (كه براى آنها يك نوع نزديكى بشجره بود) دستور هبوط بآنها داده شد:

«اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ ...» گويا اين هبوط يك مرتبه و صورت ديگرى از همان هبوط آدم است. بنا بر اين هبوط تحول از وضع و زندگى برتر به محيط پست‏تر است- نه از جايى بجاى ديگر پس هبوط را درجات يا مراتبى است، كه بحسب سازمان معنوى هبوط كننده دو مرتبه متمايز دارد و هر يك هم مراتبى دارد:

گزيدگان و پيمبرانى چون آدم در همان مرتبه نخست راه صعود را با «تلقى كلمات» پيش ميگيرند و توبه مينمايند، براى عموم هدايت و دستگيرى هاديان راه برگشت را باز و روشن ميكند، اين آيات آشكارا مى‏رساند كه داستان آفرينش و خلافت و بهشت و هبوط آدم حقايق نوعى و عمومى است كه قرآن در يك فرد گزيده آن را متمثل نموده، و نخستين «اهبطوا» كه با ضمير جمع آمده با آنكه ضميرهاى پيش از آن تثنيه ذكر شده اشاره بهبوط عمومى و شركت همه در علل نفسانى و مقدمات اين هبوط است، و چون انجام هر امر و فرمانى اختيارى است پس همه با اختيار و اراده اين راه را پيش ميگيرند، اگر اجبار و قهر بود بايد «اهبطناهم» گفته شود؛ در سوره اعراف در آغاز خلقت آدم را بصورت جمع آورده: «وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ ...» هبوط دوم با «جميعا» ذكر شده: همگى نه «جمعا با هم».

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً ... : تأكيد «يأتين» با شرط «اما» اعلام مينمايد كه: آمدن هاديان بحسب قانون خلقت و لازمه حكمت حتمى و براى تدارك هبوط است ولى تأثير هدايت آنان بسته باستعداد و فراگرفتن و هشيارى هبوط كنندگان است كه اگر پيروى از هدايت هاديان كردند از هبوط رسته‏اند، نشانه اين رستگارى اين است كه نه خوفى براى آنها است و نه حزن پيوسته‏اى: خوف كه نگرانى از آينده است با جمله اسميه نفى شده: هيچگونه خوفى نيست، حزن كه اندوه بر گذشته است با جمله فعليه آمده:

اندوهى كه اثر هبوط و از دست دادن زندگى و نعمتها و سرمايه‏ها و موقعيت‏هاى گذشته بوده جبران مى‏شود و نمى‏پايد: زندگى سراسر اضطراب آدمى در اين جهان پيوسته در ميان خوف و حزن است گويا آدمى پديده حباب ماننديست كه در ميان موجهاى اندوه‏

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 135

و نگرانى بسر ميبرد و پيوسته براى رستن از ميان همين موجها است كه دست و پا ميزند، آنچه ميتواند وى را ثابت و دلخوش بدارد همين پيروى از نورهاى هدايت است تا بساحل نجات يا صعودگاه نخستينش رساند. در اين دو آيه دستور هبوط و پيش بينى و وعده صعود، با فاصله و مشروط است: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ» ، معلوم مى‏شود كه هبوط كنندگان سه گروه‏اند: گروهى كه در آغاز و اوان هبوط كلمات آنها را در مى‏يابد و از هبوط و سقوط نهايى بازشان ميدارد، اينان صاحبان فطرت و عقلهاى نيرومندى هستند كه خود بدون واسطه حقايقى را در مى‏يابند و از كتاب درخشان عالم كلماتى را درك ميكنند، در اصطلاح علمى اينها را مستكفى بذات «مستمد از نيرو و سرمايه‏هاى ذاتى خود» مى‏نامند؛ گروه دوم: آن كسانى كه با بكار بردن استعداد ذاتى و عقل حقجوى خود نور هدايت را مى‏يابند و با كمك رهبران حق راه صعود و نجات از هبوطگاه سراسر ترس و اندوه را پيش ميگيرند و با هدايت مطلق: «هدى» به هدايت مخصوص و مضاف ميگرايند:

«هداى». پيمبران كه فراگيرندگان و ترجمان كلمات رب و كتاب خلقتند و با قدرت عقلى خود راه صعود و بهشت را مى‏پيمايند با رهنمايى و تذكر و تشريع قوانين و حدود و اعلام نتايج اعمال ديگران را از درماندگى و انس گرفتن و سوختن و ساختن در اين سقوطگاه تاريك مى‏رهانند، نفوس مستعد و فطرت‏هاى آماده همين كه چشمشان بنور هدايت باز شود آرامش و اطمينانى در خود مى‏يابند، چون اين پيروى درست انجام گرفت و كامل شد اثر و نشانه‏اش اطمينان كامل و رفع نگرانى و اندوه است: «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ‏ »، دلخوشى و اميد به آينده و راه و روش مستقيم اينگونه پيروى اندك اندك جاى اندوه بر زيانها و مصائب گذشته را پر مى‏كند، چشم گشودن بنور هدايت و پيروى از آن براى كسانى است كه تاريكيهاى هبوطگاه، چشم عقل و فطرتشان را كور نكرده و شرائط محيط تربيت، استعداد هدايت را در نفوس آنان از ميان نبرده است؛ در ميان هدايت- يافتگان كسانى كه پيروى كامل كنند تا خوف و حزن از نفوس و محيطشان رخت بربندد، اندك‏اند؛ بدين جهت تأثير هدايت و رفع خوف و حزن هر دو مشروط آمده: «اما، و من، موصوله متضمن معناى شرط».

در سوره «التين» سازمان نخستين و قويم آدمى، و آخرين مرتبه هبوط، و استثنايى-

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 136

بودن برتر آيندگان را كه برميگردند و راه صعود را پيش مى‏گيرند، با تعبير ديگرى فرموده: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ، ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ‏ ».

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا ... : آنهايى كه در اسفل سافلين- پست‏ترين غرائز و شهوات حيوانى- قرار گزيدند، و كافر شدند- چشم عقل را نگشودند و در تاريكى اوهام بسر بردند- چنان كه از نور آيات رميدند و آنها را تكذيب نمودند، اينها، ملازم و خوى گرفته با آتش و در آن جاويدانند؛ از اين آيه چنين مى‏فهميم كه كفر چون بحد تكذيب و جهل مركب نرسد كافران جاويدان در آتش نمى‏باشند و اميد نجات براى آنها هست، و آنهايى كه دربند و سلسله شهوات ميخكوب شده و چشم عقلشان از ديدن رشته‏هاى انوار آيات ناتوان گشته و فطرت نخستين آنها واژگون گرديده و باين آتش خوى گرفته‏اند جاويدان خواهند ماند. آيات و نشانه‏هاى حق همان هدايت موعود است:

از جهت نسبت بخالق و نشانه او بودن گوناگون و پراكنده است: «آياتنا»، از جهت نسبت بخلق و تأثير در هدايت يك حقيقت جامع مى‏باشد: «هدى ...» جمله «اصحاب النار» مشعر بر اين است كه جهنم و آتش آن باطن و سرّ همين هبوط و اسفل سافلين مى‏باشد، هدايت مانند پلى بر اين آتش است كه رهروان را از آن مى‏گذراند.

آيات آغاز خلقت و اطوار و اسرار نفسانى و علل هبوط و راه صعود و پايان زندگى آدمى تا اينجا بپايان مى‏رسد: اين آيات با بيانات اعجاز آميزى اسرار مرموز و بهم پيچيده اين پديده خلقت را از هم ميگشايد، و مقام والايش در برابر چشمش مينماياند، و وطن و مقام نخستين را بيادش مى‏آورد، از نزديكى بموارد لغزش و موجبات واماندن در سقوطگاه آگاهش مى‏سازد تا عقل و استعدادهاى خود را در راه خير و كمال بكار اندازد و خود را براى بازگشت و پرش بعالم قدس بهشت آماده گرداند، اين آيات بيان حقيقتى است كه مى‏تواند آدم را بلند همت و حق دوست و صلاح انديش و نيرومند گرداند و دست و زبان حقگويى و خدمتگزارى او را بكار اندازد و جهان را سايه بهشت و امنيت سازد «در برابر پندارهاى دانشمند نمايان مادى كه گوهر آدم را در خلال زمين و از استخوانها و اسكلت‏هاى پوسيده جانوران و ددان جستجو مينمايند

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 137

و او را از همان جانوران مى‏شمارند و غرائز ميراثى درندگان را ملازم جدا نشدنى از او مى‏دانند، نتيجه اين پندار بى‏پايه جز دژخويى و درندگى و جنگ و آدمخوارى نخواهد بود چنان كه مينگريم!».

در هشت سوره قرآن كريم اسرار خلقت آدم آمده: بقره، آل عمران، اعراف، حجر، بنى اسرائيل، كهف، طه، ص؛ در اين آيات «سوره بقره» جامع‏تر و كاملتر از همه بيان شده، در سوره‏هاى ديگر با تعبيرات مخصوص و مناسب با آيات قسمتى و رويى و جهتى از اين حقيقت نمايانده شده.

هبوط آدم با دشمنى آغاز گرديد، آدم با عقل و اراده و اختيار در ميان دشمنى و كشمكش نيروهاى خير و شر و صلاح و فساد قرار گرفت، اين نيروها از باطن و نفس آدمى تا محيط زندگى و اجتماع آشكار گرديده در ميان اين دشمنى‏ها و كشمكش‏هاى قوا، عهود فطرت و موطن اصلى فراموش مى‏شود؛ پيمبران را خداوند برانگيخت تا عهود فطرت و نعمت فراموش شده را بياد آرند و با تذكر و برهان استعدادها را برانگيزند و خردها را به نظام خلقت و آيات ربوبيت متوجه گردانند «1» . از اينجا قرآن داستان تاريخى بنى اسرائيل را بياد مى‏آورد، آن قسمتى از تاريخ بنى اسرائيل در اين آيات آمده كه همان ظهور و تحقق عهدها و پيوندها و اسرار هبوط و صعود «انحطاط و ترقى» اين امت است:

همان امتى كه پيمبران بزرگ پدران آنها بودند و از ميان آنها برخاستند، و در ميان دنياى شرك و كفر و دشمنى و خوف مردمى را بياد خدا آوردند و جامعه‏اى بر پايه توحيد ساختند و قوانينى از جانب خدا تشريع نمودند ...

[سوره البقرة (2): آيات 40 تا 43]

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40) وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41) وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42) وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)

[ترجمه‏]

(2/ 43- 40)

(40) اى فرزندان اسرائيل بياد آريد نعمت مرا كه بر شما ارزانى داشتم، و بعهد من وفا كنيد تا بعهد شما وفا كنم و تنها از من بينديشيد.

(1)- امير المؤمنين عليه السلام سر بعثت پيمبران را چنين بيان ميكند، اين جمله‏ها ترجمه عبارات قسمتى از خطبه اول نهج البلاغه است.

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 138

(41) و بآنچه من نازل كرده (در دست‏رس گذاردم) كه تصديق كننده چيزيست كه با شما است، ايمان آريد؛ و نخستين كافران بآن نباشيد و آيات مرا ببهاء ناچيز مفروشيد و تنها از من پروا گيريد.

(42) حق را به باطل نپوشيد در حالى كه كتمان حق مينمائيد و آن را ميدانيد.

(43) و نماز را بپا داريد و زكات را بدهيد و با ركوع- كنندگان ركوع كنيد.

شرح لغات:

ابن: پسر، از بناء آمده براى آنكه بنائى بر پايه زندگى پدر است.

اسرائيل: كلمه عبرى است، گويند از «اسر» بمعناى بنده يا گزيده، و «ايل» بمعناى خدا، تركيب يافته و نام يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيم است. بعضى گويند بمعناى فرمانده مجاهد با خدا است. صاحب قاموس كتاب مقدس «مستر هاكس آمريكايى» ميگويد:

«اسرائيل (كسى كه بر خداوند مظفر گشت) يعقوب بن اسحاق است كه در هنگام مصارعه با فرشته خدا در «فنيئيل» بدان ملقب گرديد.» اسرائيل، اسرال، اسراييل، هم خوانده شده.

ذكر: بياد آوردن و توجه نمودن، به زبان آوردن، شرف، دعاء، كتاب دينى را هم ذكر گويند.

وفا: انجام دادن و نگهداشتن عهد و پيمان.

رهبت: ترس همراه با خشوع در برابر عظمت و مؤاخذه.

ثمن: بدل در معامله، عوض اعم، قيمت، ارزش واقعى است.

لبس: بفتح لام: اشتباه كارى، آميختن حق را بباطل. بضم لام: پوشيدن جامه، درنگ- نمودن، بهره گرفتن.

باطل: مقابل حق، بيهوده، فاسد.

كتمان: پنهان داشتن حق و سرى كه شايسته آشكار نمودن است.

ركوع: فروتنى، سرخم نمودن.

خطاب يهود بعنوان «بنى اسرائيل» براى يادآورى آن پدر عاليقدر گزيده خدا و ديگر پدران بزرگوار است تا شايد با اين يادآورى آن دوستى و وابستگى و توحيد و

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 139

راه و روش را زنده گردانند، نعمت مضاف و موصوف‏ «نِعْمَتِيَ الَّتِي ...» نعمت پيمبرى و وحى و شريعت است كه منشأ وحدت و عزت و آسايش و ديگر نعمتها گرديد. يادآورى براى اين است كه وضع كنونى خود را با آن مقايسه نمايند و با اين مقايسه علل آن عزت و اين نكبت را بخوبى دريابند.

أَوْفُوا بِعَهْدِي‏ : شرط و تعهد، وعد و وعيد پس از هبوط، عهد مخصوص خداوند است كه در تاريخ بنى اسرائيل تحقق يافت: اينها در دنياى هبوط و انحطاط و كفر عمومى تا آنجا كه از هاديان پيروى كردند، راه ترقى و صعود را پيش گرفتند و امنيت يافتند، همين كه آئين خدايى را وسيله شهوات و هواها قرار دادند و دسته دسته شدند، نخست در ميان خود دچار دشمنى و ترس گرديدند و قدرتهاى دينى را براى ناتوان كردن يكديگر بكار بردند آن گاه قهر ملل همسايه بر سرشان تاخت و پراكنده و زبونشان ساخت. حفظ عقيده توحيد و پيروى از پيمبران عهديست كه در كتاب و بحسب فطرت و تجربه‏هاى تاريخى خداوند از آنها و هر امتى كه داراى آئين خدايى است گرفته، عزت و قدرت و آسايش عهديست كه وفا كنندگان بعهود خدايى با خدا دارند.

وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ‏ : تقديم ضمير منفصل با ضمير متكلم محذوف كه كسره نون بجاى آنست، حصر مؤكد را ميرساند: «تنها از قدرت و قهر من انديشناك باشيد» چون تنها از خداوند و قهر او انديشناك شديد و در برابر او تسليم گرديديد خوف و حزنى (كه در آيه هبوط بيان شد) از دل‏هاى شما برود، و چون از قهر و مؤاخذه خداوند خود را ايمن دانستيد و از او روى گردانديد پيوسته از هر چه و هر كه در وحشت و هراس بسر مى‏بريد.

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ ... : ايمان بآنچه نازل كرده نخستين عهد خداوند است، «آيه 38، فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ‏ » همين عهد ايمان است، چون پيروى درست نتيجه و فرع ايمان مى‏باشد، پيمبرانى كه از ميان بنى اسرائيل برانگيخته شدند و چشم آنها را به كتاب و وحى باز نمودند نمايندگان خداوند براى تحكيم عهد فطرت بودند، انزال «پائين آوردن و در دست‏رس قرار دادن» آنچه برتر از عقل و ادراك آدمى است خود دليل ايمان بآنست، ما، در «بِما أَنْزَلْتُ» كه مقصود قرآن است، مبهم آمده تا مشعر بر اين باشد كه آنچه اكنون نازل شده صورت كامل‏تر و جامع‏تر همان حقيقتى است كه پيش از اين‏

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 140

بصورتهاى گوناگون نازل گشته، اين ايمان اصل و ريشه نعمتهاى ديگر است كه خداوند بر بنى اسرائيل ارزانى داشت: «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ» ، همين قرآن است كه آئين گذشتگان را تصديق مينمايد و اصول دعوت و شرايع آنها را زنده ميدارد و حال و آينده را با گذشته پيوند ميدهد، در همان زمان كه اوهام و خرافات و هواها چهره دعوت پاك و آئين تابناك پيمبران را پوشانده بود و رابطه پيروان دين با اصول آن هر چه بيشتر قطع مى‏شد، با برانگيخته شدن اين پيمبر و نزول اين كتاب چهره دعوت پيمبران آشكار شد، و دين حق بر پايه‏هاى خود استوار گرديد، اگر تصديق اين مصدق نبود نه براى آئين گذشتگان دليل و برهانى بود و نه اصول و شرايع حق آنها متمايز و آشكار مى‏گرديد.

صفحه بعد