کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 299
قسمها و همه اينها با آيات قبل، و هماهنگى دقيق آنها، تا حدى براى متدبّر در قرآن آشكار مىشود. و اللَّه اعلم.
فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ : ما، استفهام تعجبى و مشعر بسؤال از علت ايمان نياوردن، يا استفهام انكارى است: چه مانعى در پيش دارند و چه شده است آنها را كه ايمان نمىآورند؟! يا، چه سودى اينها راست كه ايمان نمىآورند؟
واو، عاطفه است: و چه مىشود آنها را كه چون قرآن خوانده شود سجده نمىآرند.
مىشود كه واو حاليه و جمله از اقرء در محل نصب باشد: و حال آنكه چون قرآن خوانده شود سجده نمىنمايند. مقصود از سجده بايد معناى لغوى آن باشد كه تن دادن و سر فرود آوردن است، زيرا سجده اصطلاحاتى كه پيشانى بزمين گذاردن است، هنگام قرائت قرآن جز در چند آيه، نه واجب و نه مستحبّ است.
تفريع استفهامى «فما لهم ...» ظاهرا راجع بهمه آيات قبل است: با اين آيات معجزات كه كمال اتقان و صراحت بيان مسير نهايى زمين و آسمان و منتهاى كدح انسان و نظام متحول جهان را مينماياند و اين قدرت و حكمتى كه در تدبير و تقدير شب و روز و خواب و بيدارى و جمع و تفريق و فصل و تركيب مشهود است چگونه به مبدء آيات وجود و آيات وحى ايمان نمىآورند و چون آيات قرآن خوانده شود خاضع نمىشوند؟! بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ : بل ... تصور هر علتى را كه موجب سرپيچى از ايمان و سركشى بحق باشد نفى ميكند، و سبب واقعى آنها را بيان مينمايد. فعل ماضى «كفروا» بروى آوردن بكفر و تقاليد باطل گذشته دلالت دارد و فعل مضارع «يكذبون» به تكذيب مستمرّ آينده آنان: هيچ سببى و منشأى در وجود انسان و خارج آن براى سرپيچى از ايمان و سركشى به آيات نيست از يك سو ذهن انديشنده و فطرت انگيزنده انسان و از سوى ديگر آيات محكم جهان و قرآن بايد انسان را بسوى ايمان و خضوع بكشاند، موجب سرپيچى و خوددارى آنان كفر و تقاليدى است كه در گذشته بر نفوسشان چيره گشته و منشأ تكذيبشان بهر برهان و حقى شده است. چون خوى تكذيب ظرف نفوسشان را از ايمان مبرهن و دريافت حقايق تهى ميدارد، اوهام و مكتسبات باطل و ناروا بدرون نفوسشان روى مىآورد و خلأ ذهنى آنها را خواه و نخواه
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 300
فرا مىگيرد. و جز خداوند دانا كمّ و كيف و آثار آنها را چنان كه بايد نميداند: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ .
فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ : فاء تفريع به « وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ » است. بشارت، آگاه نمودن، روى آوردن خوشى يا نماياندن مقدمات آنست، در مورد عذاب از روى سرزنش و كنايه گفته مىشود: خداوند داناتر است بآنچه در تاريكى كفر و تكذيب فراهم ميسازند و در خلال نفس خود جاى ميدهند، همين فراهم ساختنهاست كه عذاب دردناكى را آماده ميسازد كه آنها خود از آن بىخبرند. پس تو اى پيمبر بعذاب دردناكى كه در پيش دارند آنها را بشارت ده و آگاهشان گردان.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ : چون استثناء از ضمير جمع «فبشرهم» است كه راجع به كافران ميباشد استثناء منقطع و براى تأكيد است. اگر در مستثنا منه قائل به تعميم بشويم استثناء متصل و براى حصر و تقليل ميباشد: به آنها كه بكفر روى آوردهاند و انديشهها و اعمالى كسب كردهاند و بهر كس، عذاب دردناك را بشارت ده مگر گروه خاص و محدودى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند كه براى آنان پاداش غير مقطوع و پيوسته، يا غير ناقص و كامل، يا ناآلوده و پاك، يا بىمنت است.
طول و لحن و وزن آيات اين سوره: طول پنج آيه اول كوتاه «كمتر از سه كلمه» است، كه با رنين «اذا» كه بحرف بعد متصل ميشود، آغاز ميگردد و ميگذرد و به تشديد و تاء ساكنه منتهى و متوقف ميگردد. آهنگ متناسب اين آيات با معانى آنها نماياننده حوادث سريع و پى در پى دورههاى نهايى جهان ميباشد. در همين بين كه لحن سريع و بليغ اين آيات ذهن انسان را فراميگيرد و آن را از مناظر حوادث آينده پرمينمايد، بانگ و طنين آرام و ممتد « يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ... » بگوش ميرسد كه مقدار طول آن نصف پنج آيه قبل است: گويا اهميت و ارزش نتيجه و علت غايى جهان را كه انسان و نهايت كدح او ميباشد، ميرساند. از آيه 7، بتناسب دامنه مطالب، طول آيات بين دو تا پنج كلمه كوتاه و بلند ميگردد، تا آخرين آيه «الا الذين ...» كه دامنه آن تا 8 كلمه كشيده شده است. سه آيه 6 و 7 و 10، كه مبيّن مواقف نهايى انسان است به وزن هاء ما قبل ساكن
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 301
و مكسور منتهى ميگردد. ديگر آيات، تا آيه 16، كه بيان احوال متغير و انديشهها و تحولات انسان است با ايقاعات يك نواخت به طنين ياء و راء، يا واو و راء ميرسند.
از آيه 16 تا 19، كه سرعت تحول اوضاع شب و روز را مينماياند، آيات كوتاه و باء و ايقاع خفيف و شديد آمده است كه به فتحههاى متوالى و پيوسته به صداى قاف ختم مىشود. از آيه 20 تا آخر سوره لحن و ايقاعات آيات، متناسب با ملامت ملايم و آرام است كه با اوزان كشيده واو و نون منتهى ميشود جز آيه 24 كه به ياء و ميم بسته مىگردد.
اوزان فعلى و اسمى و لغات خاصى كه فقط در اين سوره آمده است: اوزان اذنت، حقت بصيغه مجهول، تخلت، مسرور، طبق، يوعون. لغات كادح، كدح، يحور، شفق، وسق، اتسق.
از رسول خدا (ص) روايت شده است: «هر آن كس كه بخواهد سوره انشقاق را خداوند او را در پناه خود ميگيرد از اينكه كتابش از پشتسر بوى داده شود».
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 302
سوره بروج
، از سورههاى مكى، بيست و دو آيه است.
[سوره البروج (85): آيات 1 تا 9]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ترجمه
سوگند به آسمان دارنده برجها (1)
و روز وعده شده (2)
و مشاهده كننده و مشاهده شده (3)
كشته شدند ياران اخدود (4)
آن آتش داراى گيرانه (5)
آن گاه كه آنها بالاى آن آتش نشسته بودند (6)
و آنان بر آنچه با مؤمنان رفتار ميكردند خود گواهان بودند (7)
و كينهجويى از آنان نداشتند، جز از اينكه ايمان ميداشتند آنان بخداوند عزيز حميد (8)
همان كه براى او است ملك آسمانها و زمين و خداوند بر هر چيزى بس گواه است (9).
شرح لغات:
ذات، بمعناى حرفى، مؤنث ذو: پيوستگى و دارايى. بمعناى اسمى: خود، شخص.
بروج، جمع برج: ركن، بارو، كاخ، ساختمان اطراف قصر و بالاى بارو، منزل خورشيد و ماه، ستاره بزرگ و درخشان. از برج (فعل ماضى): چيزى آشكار شد، بالا آمد، آرايش و شكوه يافت.
اخدود: حفره طولانى، شكاف زمين، اثر ضرب در بدن.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 303
وقود، بفتح واو: گيرانه آتش، سوخت. بضم واو، مصدر: برافروختن.
قعود، جمع قاعد: نشسته. بمعناى مصدرى، نشستن.
نقموا، جمع مذكر نقم، فعل ماضى: از كسى كينهجويى كرد، بر كسى كارى را سخت مؤاخذه كرد، و كسى را سخت ناخوش داشت.
عزيز: شريف، نيرومند، چيره شونده، كمياب، تواناى بىمانند، كسى كه هر چه بخواهد ميكند.
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ : اين آيه بدلالت واو، قسم بآسمان است از اين رو كه دارا و متصف به بروج است. چون لغت برج، دلالت بر ساختمان مرتفع و محكم و با شكوه دارد. بيشتر مفسرين، البروج را اشاره به ستارههاى مخصوص و وصف آنها دانستهاند، نه نام همه ستارهها. از اين جهت گفتهاند كه مقصود از البروج مجموعههاى كوكبى منطقة البروج است. اين تطبيق نادرست بنظر مىآيد، زيرا اينگونه تصورات درباره هيئت آسمان و ستارهها، سالها پس از نزول اين آيات، در اذهان مسلمانان راه يافت، آن گاه جاى لغات و اصطلاحات اصلى را لغات و تعبيرات عربى گرفت، بنا بر اين، اصطلاح و نامگذارى خاص بروج بر شكلهاى خيالى دستهاى از كواكب نزديك بهم كه در مسير و منازل ساليانه خورشيد واقعند، بايد از همين تعبير قرآن گرفته شده باشد. نه آنكه اين آيه را بر آن نظريات هيئتى تطبيق نمائيم «1» .
بعضى از مفسرين- مانند حسن و مجاهد و قتاده- گفتهاند مقصود از البروج، ستارههاى بزرگ است. مؤيد نظر مشترك مفسرين كه «البروج» را به معناى كواكب خاص دانستهاند، همه ستارهها، آياتى است كه در آنها «بروجا» بصورة نكرة و با تنوين آمده است كه اشعار به تخصيص و تعظيم دارد: تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً ، آيه 61 فرقان پر بركت و خجسته است خداوندى كه در آسمانها
(1)- بروج در اصطلاح هيئت قديم دوازده مجموعه كوكبى است كه هر مجموعه آن بصورت جانورى يا چيز ديگرى تصوير شده است: حمل، ثور، جوزا ... تا حوت. كه مثلا خورشيد در هر ماه از محاذات يكى از آنها ميگذرد، باين ترتيب و تصوير توانستند ماهها و فصول سال را تنظيم و نامگذارى نمايند. گويند اصل اين تقسيم از «ابرخس» است كه يكى از دانشمندان يونان در قرن دوم پيش از ميلاد بوده است. پس از آنكه مسلمانان اين تصوير و ترتيب و تقسيم را از يونانيان گرفتند، مانند ديگر علوم لغات و اصطلاحات آن را به عربى درآوردند.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 304
برجهايى بر نهاد و در آن چراغى و ماه تابانى نهاد». وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ ، آيه 16 و 17 حجر همانا نهاديم در آسمان برجهايى و آراستيم آنها را براى بينندگان و نگاهداشتيم آنها را از هر شيطان رانده شدهاى».
فعل تبارك (در آيه فرقان) كه دلالت بر كثرت و دوام و سرشارى خير و بركت دارد، مشعر باين است كه پيدايش و برآمدن آن بروج (ستارههاى خاص) در اثر امدادهاى دائم خداوند است كه خير و بركتش بزرگ و پيوسته است. بنا بر اين دلالت و اشعار، بروج ستارههايى هستند كه از بركت و امداد خداوند بدوره كمال خاص بخود رسيدهاند.
اين گونه ستارهها يا بعضى از اينها گويا همانها هستند كه بصورت منظومه شمسى درآمده يا درمىآيند و داراى چراغ فروزان و ماه تابان ميگردند: « وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً ». بنا به قرائت «سرجا» در اين آيه، كه جمع سراج است، اين معنا بيشتر تأييد ميشود. با نظر باين ترتيب تكاملى كه از تعبير و اشارات تبارك، بروجا، سراجا، فهميده ميشود، بايد در نهايت دوره تكامل كوكب، سيارات و منظومه شمسى تكوين شوند، و در آنها حيات پديد آيد، و در درون برجها (كاخهاى با شكوه و محل سكونت اشراف و ديدهبانى ديدهبانان) اشرف مخلوقات ساكن شود.
اگر مرحله نهايى تكامل كواكب به پيدايش سيارات و بروز حيات نيانجامد و بصورت برجهاى زنده درنيايد، پس نهايت آفرينش كهكشانها با ميلياردها كواكبى كه در آن تكوين ميشوند و با نظم و حكمت خاص ادوار و مراحلى را ميگذرانند بچه سرنوشت و وضعى ميرسد؟ آيا ميتوان باور كرد كه در ميان ميلياردها ستاره درخشان كهكشان، تكوين سيارات و پيدايش حيات منحصر به همين منظومه خورشيدى ما باشد؟ اگر چنين باشد پيدايش اين منظومه كوچك در ميان اين همه كهكشانها و خورشيدها بايد يك واقعه تصادفى و استثنايى باشد! با آنكه پيشرفت علم و نظام تكوين و تغيير و تكامل عمومى و كلى جهان، احتمال تصادف و استثناء را، پيوسته در واقع و از اذهان دورتر ميدارد، و مطابق آخرين نظر تحقيقى پيدايش سيارات و زمين محصول
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 305
تصادف نيست بلكه از روى نقشه و حسابى پديد آمدهاند «1» .
اگر بپذيريم كه تكوين هر يك از ستارههاى ثابت و بزرگ و سيارات كوچك و زمين بر طبق نقشه و حساب پديد آمدهاند، نميتوان گفت كه مرحله نهايى اين نقشه و حساب، مخصوص جزئى از جهانست و در اجزاء ديگر بهيچ صورت اجرا نمىشود.
نتيجه اجراء نقشه حساب شده جهان بزرگ همين است كه علل و شرائط طبيعى و عنصرى را فرا آرد و در مرحله نهايى كراتى قابل و آماده براى پيدايش حيات پديد آرد «2» .
آيات قرآن بيش از نماياندن وحدت نظم و حساب در سراسر جهان، با تعبيرات مختلف و مكرر و مؤكد و اشارههايى كه براى اهل نظر صراحتها ميباشد، از بودن موجودات متحرك و زنده، و جنبش و حركات عظيم حياتى را در آسمانها مانند زمين، خبر ميدهد: لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ . باين مضمون، آيات قرآنى بسيار است. در همه اين آيات زمين مقارن با آسمانها ذكر شده است كه اشعارى بوحدت ساختمان و آنچه در آسمانها و زمين است دارد.
(1)- در كتاب يك، دو، سه، بينهايت، پس از شرح نظريه وايتس زيگر، كه پيش از اين بآن اشاره شد، درباره تكوين سيارات چنين آمده است: «يك نتيجه مهم كه بر تئورى وايتس زيگر مترتب است اينست كه تشكيل سيارات يك واقعه استثنايى نبوده بلكه همين جريان بايد عملا در ساختمان كلى ستارهها صورتپذير باشد. اين حكم منافات كاملى با نتائج داستان تشكيل سيارات بر اثر تصادم خورشيد با يك جرم آسمانى دارد كه جز امرى استثنايى نمىتوانسته است باشد. در حقيقت حساب شده است كه تصادم بين ستارگان واقعهايست بسيار بعيد و كمياب و در ميان چهل ميليارد ستارهاى كه دستگاه نجومى كهكشان ما را تشكيل ميدهد، در عمر چند ميليارد ساله كهكشان، جز چند تصادم وقوع نيافته است.
اگر هم چنان كه امروز بنظر ميرسد هر ستاره ثابت دستگاه سيارات مخصوص خود داشته باشد تنها در كهكشان ما بايد ميليونها سياره وجود داشته باشد كه اوضاع طبيعى هر يك تقريبا شبيه بزمين است. عجب است كه حيات حتى بعاليترين صورت خود در اين دنياهاى قابل سكونت بسط نيافته باشد- نقل از صفحه 330-».