کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج4، ص: 268
بناء كعبه و امنيت حريم آن و خوى گرفتن و احترام قبائل دور و نزديك به بيت- الحرام و پاسداران بزرگمنش آن و رفت و آمدشان براى انجام مناسك، از وحشت و نفرت آنها نسبت به يكديگر كاست تا آنجا كه بدون بيم و هراس، فراوردهها و كالاهاى خود را به بازارهاى موسمى اطراف مكه حمل مىكردند و بعد از انجام حج به خريد و فروش آنها مىپرداختند، پس از آنكه اين طريق زندگى را يافتند و طعم آن را چشيدند در اين انديشه برآمدند تا ميدان معاملات را وسيعتر گردانند و خود را هر چه بيشتر از آن سختى برهانند. در زمانى كه هاشم بن عبد مناف پس از آن گذشتها و بزرگواريها و نجات مردم مكه از گرسنگى و مرگ، نامش بلند آواز و يگانه سرور قريش و عرب شد و پيمانهاى امنيتى با قبائل اطراف بست و قرارهاى تجارتى باحكام همجوار چون حبشه و يمن گذارند، راههاى حمل كالاها بروى قريش و عرب بازگرديد و كاروانهاى قريش و شركاى آنها در فصل زمستان به سوى سرزمينهاى گرم جنوب و اطراف يمن و كرانههاى درياى عمان كوچ مىنمودند و كالاهاى وارد از مناطق هند و محصولات يمن را به مكه حمل مىكردند و پس از فروش قسمتى از آنها در بازارهاى موسمى حج و رفع نيازمنديهاى خود، قسمتهاى ديگر را در فصل تابستان به شامات مىبردند و كالاهايى كه در بازارهاى جنوب مشترى داشت يا خود احتياج داشتند مىخريدند و به مكه برمىگشتند. با اين تجارتها و كوچها سرچشمه سودآورى براى قريش و عرب باز شد كه عموم عرب بهرهمند مىشدند و سود آنها هر سال در ميان سهامداران چنان عادلانه تقسيم مىشد كه حقى از فقير و ضعيف از ميان نمىرفت «1» و اين روش تا ظهور اسلام برقرار بود پس از شكست ناگهانى و متلاشى شدن اصحاب فيل و پيچيدن صداى اين حادثه در اطراف كه موقعيت و احترام كعبه و قريش و ديگر عرب بسيار بالا رفت و در دلهاى مردم نزديك و دور تعظيم آميخته با ترس از آنها پديد آورد، اين رفت و آمدها و كوچها رونق بيشترى گرفت و ايلاف و ائتلاف قريش در ميان خود و با ديگران محكمتر
(1)- در اين باره شاعر عرب چنين گفته:
« الخالطين فقيرهم بغنيهم
حتى يكون فقير هم كالكافى »
فقير و غنى آنها آن چنان بهم آميخته و بىتفاوتند كه فقيرشان چون بهرهمند است.
پرتوى از قرآن، ج4، ص: 269
شد: « لِإِيلافِ قُرَيْشٍ، إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ ».
اين اوضاع و حوادث خود قرائنى است كه اين سوره مرتبط و نتيجه سوره فيل، و، لايلاف، متعلق به يكى از افعال آن سوره يا مضمون عمومى آن است و چنان كه بيشتر مفسرين گفتهاند، اين دو سوره- مانند: و الضحى، و، الم نشرح- حكم يك سوره را دارد و در قرائت نماز بايد با هم خوانده شود.
فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ : امر و استنتاجى از دو آيه سابق است. اضافه رب به هذا البيت، اشعار به ربوبيت خاصى دارد كه در اين خانه تربيت پرتو افكنده و شعاع آن بهر سو و هر جانب نفوس و اجتماع گسترده شده، چنان كه عرب را مؤتلف نمود و آسايش و آرامش داد و راه خروج از تنگناى وحشت و سختى معاش را به رويشان باز كرد و براى روى آوردن به عبادت چنين پروردگارى، آمادهشان ساخت و سپس ديگر اقوام و ملل را به توحيد و عبادت خداوند متوجه گرداند و اين خانه براى جهانيان قبله يكتا پرستى و توحيد گرديد.
و شايد كه فليعبدوا، مورد تعلق لايلاف و فاء مشعر به شرط مقدر باشد: اگر خداوند را براى هيچ نعمت و حقى نمىپرستند، بايد براى نعمت ايلاف و آثار آن بپرستند. بنا به اين تعلق و تركيب، اين سوره جداى از سوره قبل است- چنان كه بعضى گفتهاند- و فاصله بسم اللَّه و اختلاف لحن و وزن آيات اين دو سوره مؤيد همين است. و تناسب و رابطه معنوى اين دو سوره دليل كافى براى يك سوره بودن نيست، زيرا بيشتر آيات و سورههاى قرآن در اهداف و مطالب كلى با هم ارتباط معنوى دارند.
الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ : توضيح و بيان نعمت بزرگ و چشمگيرى است كه همان رب البيت به آنها ارزانى داشت. اطعام، چشاندن و دريافت طعم سيرى را پس از آن گرسنگى مىرساند. من جوع و من خوف (بجاى من الجوع و من الخوف) كه با حرف من، و نكره آمده، اشعار به گرسنگى سخت و جانفرسا و هراس عمومى و پايدارى دارد كه پيوسته ملازم آنها بوده.
پروردگارى كه در حريم اين خانه آن ائتلاف را فراهم آورد و در پى آن از
پرتوى از قرآن، ج4، ص: 270
گرسنگيشان رهانيد و از ترسشان به امنيت رسانيد، براى همين بود كه همان خداى يكتا را بپرستند و سپس براى هدايت گمراهان ديگر قيام نمايند و آنها را از بندهاى عبوديت خلق برهانند و بعبادت او بخوانند.
از مفهوم اين آيه چنين برمىآيد كه پس از نجات از گرسنگى و تأمين امنيت، مىتوان مردم را به توحيد و پرستش خداوند دعوت نمود. مگر مردمى با گرسنگى و نبودن آزادى و آسايش، مىتوانند بخود آيند تا از بندگى خدايان زمين برهند و به خداى زمين و آسمان روى آرند؟! اين سوره پس از سوره فيل و هماهنگ با آن و با اوزان خفيف كه نماياننده حكايت و بيان نعمت است، آمده و از آيه كوتاهى شروع شده و بطول نسبى كه شرح نعمت است پايان يافته.
لغات و اوزان اسمى خاص اين سوره: ايلاف، قريش، ايلافهم، رحلة، الشتاء، الصيف، است.
پرتوى از قرآن، ج4، ص: 271
سورة ماعون:
مكى: و به قولى سه آيه اول مكى و باقى مدنى، بدون بسم اللَّه، هفت آيه است
[سوره الماعون (107): آيات 1 تا 7]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5) الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ (6) وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ (7)
ترجمه
آيا ديدهاى آن را كه به دين پيرايه و دروغ مىبندد؟ (1)
پس آن همانست كه يتيم را سخت مىراند. (2)
و بر خوراندن بينوا نمىانگيزد. (3)
پس واى بر نمازگزاران. (4)
همانان كه از نماز ناآگاه و غافلند. (5)
همانها كه خودنمايى مىنمايند. (6)
و ماعون (خير و بخشش) را باز مىدارند. (7)
شرح لغات:
يدع: مضارع از دع (بتشديد) بسختى و خوارى كسى را راندن.
يحض: مضارع از حض (بتشديد): بكارى واداشتن، برانگيختن، ترغيب نمودن.
پرتوى از قرآن، ج4، ص: 272
ساهون: از سهى: از چيزى غافل شدن، آن را ناديده گرفتن و ديده بديگرى بستن.
ماعون: وسائل و آلات عمومى، مواد اولى چون آب، آتش، نمك، آب جارى، باران پى در پى، مبالغه (چون فاروق) از معن (بفتح ميم و سكون يا ضم عين) و معون (بضم ميم و عين): آبى كه به آسانى جارى شود، باران. ماء معين: آب خود جوش. امعان:
كوشش براى يافتن سرچشمه. امعن الماء: آب افزايش يافت.
أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ : فعل استفهامى أ رأيت، براى اعجاب و برانگيختن مخاطب است تا شخص مورد نظر (الذى ...) و چهره باطنى و نامحسوس او را محسوس ببيند. شايد منظور از الدين مطلق شريعت يا خصوص شريعت اسلام، يا جزاء و عالم قيامت باشد كه از اركان اعتقادى دين است. چون بقرينه فويل للمصلين ... كه پيوسته و متفرع به آيات قبل است و استفهام ارايت، مقصود از تكذيب در اين آيه، باور نداشتن و تكذيب واقعى و اقرار بظاهر است نه انكار به زبان، پس نبايد اين آيات راجع به كافران يا افرادى از كفار قريش (چون ابى سفيان يا ابى جهل يا وليد بن مغيره- چنان كه گفتهاند) باشد.
استفهام أ رأيت، كه ذهن مخاطب را براى دريافت مشهود و رؤيت مكذبين به دين آماده مىنمايد و انديشهاش را برمىانگيزد براى همين است كه در آيات بعد كسانى نشان داده و توصيف شوند كه بظاهر آئين خود را مىآرايند و احكام آن بخصوص نماز را انجام مىدهند، ولى در واقع و باطن، دين را تكذيب مينمايند و از آنچه از آثار و لوازم روح آن است سرمىتابند.
فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ، وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ : فذلك، جواب شرط مقدر و اشاره به دور است تا پس از آمادگى مخاطب، آن مكذب دور از دين و نزديك بظاهر آن، از نزديك ديده و شناخته شود: اگر آمادهاى و مىخواهى دريابى كه دين خدا فقط براى انجام ظواهر و آداب و احكام نيست، فذلك ...
روح و حقيقت دين، ايمان وجدانى است كه در اثر آن از ضمير انسانى بايد رحمت و خير بجوشد و چون سرچشمهاى از زبان و اعضاء جارى شود. پس كسى كه يتيم نيازمند و بىپناه، و روى آورنده را بسختى و ترشرويى از خود مىراند، و يا بخود واميگذارد و سرپرستيش نمىنمايد (بنا بقرائت يدع، بتخفيف عين) تا حقش ضايع و استعدادش
پرتوى از قرآن، ج4، ص: 273
فاسد مىشود و كسى كه نه خود بينوايى را سير مىنمايد و نه ديگران را به سير نمودن بينوايان برمىانگيزد؛ چگونه دين را تصديق كرده و به آن ايمان آورده است؟
اين همان مكذب به دين است گرچه بظاهر دين خود را بيارايد، گرچه نماز گزارد:
فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ : فويل، مشعر بجواب شرط مقدر و متفرع به آيات قبل و اعلام نفرين و دورى از رحمت است. المصلين، راجع به همان مكذبين توصيف شده است: آنها كه يتيم را ميرانند و افسرده ميدارند و به اطعام مسكين رغبت و ترغيب ندارند، پس ويل «زيان و دورى از رحمت» بر آنها باد، اگر چه نماز- گزارانند.
تصريح به ضمير «هم» اشعار به تثبيت و تخصيص، و عن صلاتهم بجاى «من صلاتهم» دلالت به روىگردانى و دورى از روح و حقيقت نماز (نه اجزاء و ركعات آن) دارد.
اين روح و حقيقت در ركعات و سجدهها و حمد و تسبيح، كامل و ظاهر مىشود تا نماز- گزار را از جواذب پست برهاند و از ذكر به فكر تحقق يابد و اسماء و صفات خالق در او تجلى نمايد و منشأ خير و رحمت خلق گردد. پس اگر نمازگزار با آن تكبيرات ابتدايى و نهايى و حركات ركوع و سجود و ذكر صفات ربوبى و تكرار رحمت رحمان و رحيم و تسبيح و تقديس مبدء اين صفات و تسليم به مشيت او، به اين صفات تحقق و تقرب نيابد و وجودش منشأ رحمت و خير نگردد، يكسره از نماز دور و غافل است.
بعضى از مفسرين بر خلاف ظاهر پيوسته و روش آيات اين سوره، فويل ...
را منقطع از آيات قبل و چون جواب شرط و سؤال مقدرى دانستهاند: چون اوصاف مكذبين شناخته شد، پس نمازگزارانى كه داراى اين چنين اوصافى مىباشند چگونهاند؟
الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ. وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ : اين دو آيه عطف بيان و چون جواب از سؤال مقدرى است: آنها كه نمازگزارند و از روح نماز دور و غافلند، چرا نماز مىخوانند؟- تا خود را به ظاهر الصلاحى بيارايند و تا در صف نمازگزاران وارد شوند و خود را بنمايانند و از بركات اجتماع آن پاكدلان بهرهمند گردند- (بگفته يكى از مصلحين غرب درباره رياكاران كليسايى: انجيل مقدس ميدهند و منابع ثروت و سرمايهها
پرتوى از قرآن، ج4، ص: 274
و طلاها را مىبرند!) اگر اينها نمازگزاران با اخلاصند چرا مانع ماعون مىگردند.
از معانى لغوى و موارد استعمال لغت خاص ماعون، كه شرح داده شد، معلوم مىشود كه معناى اصلى آن مطلق منابع فياض طبيعت است و سپس به آلات و وسائل عمومى توليد و زندگى كه براى همه فراهم نمىشود و بايد در دسترس همه باشد نيز اطلاق شده. آنچه مفسرين درباره لغت ماعون احتمال دادهاند: «ديگ بزرگ، تيشه، دلو، اثاث خانه، آب، نمك» بيان مواردى است كه در زمانهاى گذشته مورد نظر بوده و در دسترس عموم نبوده و آنچه در بعضى روايات آمده كه مقصود از ماعون زكات يا قرض است گويا نظر بحق قانونى و عمومى است بر كسانى كه بيشتر از سرمايههاى عمومى بهرهمندند.
اگر نماز اين نمازگزاران، دور از ريا و مقرب بخدا باشد بايد بكوشند تا منابع زندگى و وسائل عمومى آن در دسترس همه واقع شود و بايد حقوق مشروعه خلق را اداء كنند و بايد چشمشان بسوى خدا و دستشان براى دستگيرى بينوايان و ستمزدگان باز باشد. اگر چنين بودند و خود را مسئول خلق دانستند، نماز را در معنا و صورت بپا داشتهاند، و گر نه تنها نمازگزار و رياكارند: «المصلين ...» نه بپا دارنده نماز: «يقيمون- مقيمون- اقام الصلاة» كه قرآن در مقام تعريف و تمجيد از متقين مخلصين، بيان نموده. آنها كه نماز مىگزارند و اقامه نماز نمىنمايند، چون ميدان ديدشان از سود و شهوات و آرزوهاى محدود خود پيشتر نمىرود، خدا و دين و نماز و احكام و وابستگى به اينها را (چون يهوديان) وسيلهاى براى در انحصار آوردن وسائل و منابع زندگى گرفتهاند. بپا دارندگان نمازى كه پيوستگى با خالق و خلق است منشأ بركت و رحمت خيرند، و اينها سزاوار ويل، همان ويلى كه سزاى ربايندگان اموال مردم از طريق كيل و وزن است: « وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ... » و سزاى سركشانيست كه شخصيت ديگران را در هم مىشكنند و اموالشان را مىبرند وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ...