کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج5، ص: 369
و شكست و زبونى. ربيون كه تربيت شدگان پيمبران بودند، در برخورد با مصائب توانفرسا و در هر حال، نه از قدرت ربوبى رب خود غافل مىشدند و نه از خللهاى درونى و گناه و اسراف و آثارى كه اينها در پى دارد و هميشه خود را در معرض گناه مىديدند و اينها را بيش از عوامل و علل بيگانه از خود، موجب شكستها مىشناختند.
و جلب عنايت رب را براى غفران ذنوب و اسراف بر نفس، و ثبات قدم، منشأ هر پيروزى و در هر مرحله: وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ ، در مرحله نهايى. اين راه و روش و سنت پيمبران و پيروان بر حق آنها و نخستين تربيت شدگان آنان بود، نه چون شما، شما شكست ديدگان احد كه علل و عوامل واقعى و روحى را نشناختيد و با اتكاء به شخصيت پيمبر و پيروزيهاى پيش مغرور و از ذنوب و اسرافهاى خود غافل بوديد. هدف شما برترى موضعى و كسب نام و غنايم بود، هدف پيمبران و ربيون همقدم آنان سازندگى خود و پيشرفت تربيت و احسان به خلق خدا. اين گونه مردم را دوست خود و به سوى كمال و رحمت خود جذبشان مىكند و بهره نهايى پيروزى و تاريخى در دنيا، و مقامات قرب و بهرههايى برتر در آخرت، از آن اينها است: فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ . بهره دنيا هر چه باشد گذرا و اندك و آميخته با كدورت است و بهره آخرت باقى و صافى و نيك: وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ .
[سوره آلعمران (3): آيات 149 تا 163]
[ترجمه]
(3/ 163- 149)
(149) اى كسانى كه ايمان آورديد اگر فرمان بريد كسانى را كه كفر ورزيدند شما را بر پاشنههايتان بر مىگردانند و در نتيجه زيانكار منقلب و واژگون مىشويد.
(150) بلكه خداست مولاى شما و او بهترين يارى كننده است.
(151) به زودى هراسى فرا گيرنده مىافكنيم در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدند به علت اينكه شريك قائل شدند براى خدا چيزى را كه هيچ حجت و قدرتى بدان نازل نشده است، و جايگاهشان آتش است و چه بد است جايگاه ابدى ستمگران.
پرتوى از قرآن، ج5، ص: 370
(152) و خدا وعدهاش را راست آورده است آن گاه كه به فرمان او آنان را مىكشتيد، تا آن گاه كه سست شديد و با هم نزاع كرديد در امر و نافرمانى كرديد پس از آنكه به شما نماياند آنچه را دوست مىداريد، از شما كسى هست كه دنيا را مىخواهد و از شما كسى هست كه آخرت را مىخواهد، سپس (انديشه) شما را از آنان منصرف كرد تا بيازمايدتان، و در واقع در گذشته است از شما، و خدا دارنده فضلى است بر مؤمنان.
(153) (ياد آوريد) آن هنگامه را كه كوشان بالا مىرفتيد و براى هيچكس سر بر نمىگردانيديد و پيامبر همى بانگ مىزد شما را در پشت- سرتان پس اندوهى به سبب اندوهى بر شما بازتابيد براى اينكه اندوهگين نشويد بر آنچه از دست داديد و نه آنچه كه شما را دچار كرد و خدا بس آگاه است بدانچه مىكنيد.
(154) سپس نازل كرد بر شما از پس آن اندوه امنيت پينكى را (يا در حالى كه شما امنيت يافتيد پينكى را) كه گروهى از شما را در خود فرو مىپوشانيد و گروهى ديگر نفوسشان آنان را دچار اضطراب و نگرانى كرد و گمان به ناحق نسبت به خدا مىبردند گمان جاهليت را، مىگفتند آيا براى ما از اين امر و فرمان بهرهاى هست؟ بگو اختيار همه امر متعلق به خداست، پنهان مىدارند در خودشان آنچه را آشكار نمىكنند براى تو، مىگويند اگر ما را از خود بهرهاى بود در اينجا كشته نمىشديم، بگو اگر در خانههايتان بوديد آنان كه كشته شدن برايشان سرنوشت شده سر برآورده به خوابگاههايشان مىشتافتند، و براى اينكه به آزمايش درآورد خدا آنچه را در سينههايتان هست و خالص كند آنچه را در دلهايتان هست و خدا به محتويات سينهها بسى دانا است.
پرتوى از قرآن، ج5، ص: 371
(155) بيگمان آن گروه از شما كه روز رو به رو شدن دو جمع پشت كردند، شيطان تنها به خاطر پارهاى از آنچه فراهم كردند آنان را لغزانيد و در واقع خدا از آنان درگذشته است زيرا بدون شك خدا بسيار آمرزنده و بردبار است.
(156) اى كسانى كه ايمان آورديد شما مانند آن كسانى نباشيد كه كفر ورزيدند و به برادرانشان هنگامى كه به سفر رفتند يا عازم جنگ بودند گفتند اگر در نزد ما بودند نه مىمردند و نه كشته مىشدند تا خدا آن را حسرتى در دلهايشان قرار دهد، و خداست كه زنده مىكند و مىميراند و خدا بدانچه مىكنيد بس بينا است.
(157) و هر آينه اگر در راه خدا كشته شديد بيگمان آمرزشى از سوى خدا و رحمتى، بهتر است از آنچه گرد مىآورند.
(158) و اگر مرديد يا كشته شديد بى گمان به سوى خدا محشور مىشويد.
(159) پس با آن رحمتى كه از خدا به تو عنايت شد برايشان نرم شدى و اگر خشن و سختدل بودى بدون شك از پيرامونت پراكنده مىشدند پس از آنان چشم بپوش و براى آنان آمرزش بخواه و در امر مهم با آنان مشورت كن آن گاه چون عزم كردى پس بر خدا توكل كن زيرا بى گمان خدا دوست مىدارد توكل كنندگان را.
(160) اگر خدا شما را يارى كند ديگر پيروزمندى بر شما نخواهد بود و اگر دست از يارى شما بردارد پس چه كسى پس از او هست كه شما را يارى كند، پس بر خدا بايد توكل كنند مؤمنان.
پرتوى از قرآن، ج5، ص: 372
(161) و هيچ پيمبرى را نشايد كه فريب و دغل دهد و هر كس فريب دهد در روز قيامت آنچه را مورد فريب قرار داده است مىآورد سپس هر كسى آنچه را كسب كرده بطور كامل به دست مىآورد و حال آنكه ايشان هيچ ستم نشوند.
(162) آيا پس آن كس كه رضوان خدا را پيروى كرد مانند كسى است كه خشمى از خدا را گرفتار شده است و جايش جهنم است و بد جايگاهى است در مسير شدن!
(163) ايشان را درجاتى است در پيشگاه خدا و خدا بدانچه مىكنند بس بينا است.
لغات:
القاء: پرت كردن، جاى دادن، معنويات مانند القاء ايمان.
رعب: ترس فراگيرنده، هراس.
سلطان: دليل و برهان از جهت سلطه آن بر انديشه و نيروى بر كنار كردن باطل.
مثوى: محل اقامت دائم. ثوى: طول اقامت.
تحسّون، از احساس: ضربه كارى كه احساس شود يا حس را از كار بيندازد.
(به ضم عين در مضارع): كشتن، ريشه كن كردن، سوختن و سرمازدگى كشت و محصول، گوشت را بر آتش نهادن. (به كسر عين مضارع): دانستن، دريافتن، دريافت كامل و نزديك. كشتن و از ميان بردن را حس گويند چون موجب از ميان رفتن حس است، مقهور و بهت زده كردن حس، احساس مرگ را رساندن.
فشل: سستى، بى تفاوتى، وارفتگى، خود باختگى بطورى كه فرد يا جمع نتواند قواى از دست رفته را متمركز كند.
تصعدون (به ضم تاء از اصعاء): دور شدن از سرزمينى به سوى سرزمين ديگر، بالا بردن خود يا ديگرى. برخى به فتح تاء خواندهاند كه از صعود به معناى بالا رفتن است.
پرتوى از قرآن، ج5، ص: 373
اثاب، از ثوب: برگشت، اجتماع مردم، انباشته شدن آب. ثواب: پاداش نيك يا بد، بيشتر در مورد خير و نيكى گفته مىشود.
غمّ: پوشش، اندوه فراگير، شدت گرماى روز، گرفتگى روحى كه راه نجات را نداند. غمّ (به صورت فعل ماضى): پنهان داشت، موى رويش انبوه گشت، گرفته شد.
غمام: ابر پوشيده و متراكم.
نعاس: چرت، سستى حواس، بى حسى، پينكى.
أهمّ: او را اندوهگين و نگران كرد، او را و قصد او را به چيزى متمركز كرد، شيخ پير و فرتوت گرديد. از هم: نگرانى و اندوه، قصد و اراده به چيزى.
مضاجع جمع مضجع: جاى پهلو نهادن، خوابگاه، استراحتگاه كه همه كوششها و پا زدن در زمين- ضرب فى الارض- بدانجا مىرسد و قدمها تا آنجا پيش مىرود و سپس پهلو بر زمين نهادن و آرام گرفتن. از ضجع: پهلو نهادن به زمين، ملازم چيزى شدن، ميل به سوى غروب. ضجوع: پهلو به زمين نهادن و آرامش، ميل آفتاب به سوى غروب.
ذات مؤنث ذو: صاحب، ملازم، همراه.
استزلّ: به لغزش كشاند. از زلّه (به ضم زاء): رها شدن، لغزيدن بى قصد و ناخودآگاه.
ضرب فى الارض: مسافرت، سفر دور براى روزى.
غزّى جمع غازى (مانند طلّب و ركّب جمع طالب و راكب): رزماور، جنگجو، آنكه مجهز مىشود و به سوى دشمن و موضع آن كوچ مىكند. از غزو:
بيرون رفتن براى جنگ.
حسرة: اندوه و خودخورى يا بروز اندوه براى آنچه از دست رفته و ارزش آن نمودار شده، از حسر (فعل): سر يا بدنش را برهنه كرد، جامهاش را كند، بينش چشم ناتوان و كم شد، آب فرو نشست، اندوهگين شد، به اندوه و ناله نشست.
حسر (مصدر): خستگى، ناتوانى، ناتوانى ديد.
تحشرون (مضارع مجهول) از حشر: جمع شدن، جلاى وطن كردن، چوب
پرتوى از قرآن، ج5، ص: 374
را تراشيدن.
لنت (فعل ماضى مخاطب) از لين: نرمى (ضد خشونت و صلابت).
فظّ: تندخوى، خشن، درنده بد منظر دريايى، آب جمع شده در شكمبه شتر براى خوردن.
انفضّوا (ماضى از باب انفعال) از فضّ: شكستن و پراكندن، پراكنده شدن اجتماع مردم، ريختن اشك، سوراخ كردن مرواريد.
شاور (فعل امر) از مشاوره: رأى و نظر دادن و گرفتن از شور: عسل از كندو بيرون آوردن، عسل استخراج شده، چارپا را براى سوار كار بردن.
يغلّ (مضارع غل به فتح غين): نفوذ دادن يا نافذ شدن چيزى در خلال چيز ديگر مانند آب در گياه، شخص در بيابان، كينه و خيانت در نفوس، بند و زنجير در گردن و دست و پا بستن، چشم از ديدن صواب برگشتن، فريب دادن، خيانت كردن، دسيسه كردن در كالا. غلّ (به كسر غين): كينه و فريب در سينه جاى گرفتن. غلّ (به ضم غين): شدت يافتن تشنگى.
رضوان (به كسر و ضم راء) مصدرى براى رضى است كه هيأت و حروف زائد آن مشعر به تكثير يا تعظيم و يا تمديد معناى آنست و چون معناى مصدرى (خوشنود شدن) و پيروى (اتباع) ندارد، بايد به معناى حاصل مصدر و وصف تحقق يافته باشد:
خوشنودى بسيار.
باء: به سوى چيزى برگشت و به چيزى قرار گرفت، به گناه پايبند شد، به خشم يا خون كسى گرفتار شد.
سخط (در مقابل رضوان): خشم قهر آميز و بسيار تند، ناخشنودى.
مأوى: جاى برگشت عادى.
مصير (اسم مكان) از صار: از حالى و از وضعى به وضع ديگر برگشت، نه چون رجوع كه برگشت به وضع يا جاى اولست.
درجات: مراتب از پائين به بالا، در مقابل دركات از بالا به پائين.
پرتوى از قرآن، ج5، ص: 375
به قرينه روند و روش آيات قبل، اين نداى هشيارى نيز در زمينه حوادث احد و برداشتها و عبرتهاى آن بايد باشد. در كارزار احد كه دشمن به پشت خانه و مركز مسلمانان خود را رساند و ضربه زد و كشت و مثله كرد و پيروزمندانه برگشت و مسلمانان زخم خورده و كشته داده هر يك به خانه و شهر خود برگشتند، اين پايان حادثه نبود بلكه آغاز نفوذ و تبليغ يهوديان و منافقان گرديد. اين شكست و ناپايدارى بعضى از مسلمانان و ضربههايى كه به قبائل و خانوادهها وارد مىشود فضا را براى منافقان و كافران فرصت طلب آماده مىكند تا زبانهايشان باز شود و كينههاى درونيشان به تنفس آيد. نفسهاى زهراگينى را به دمش آوردند تا هر چه بيشتر روحيه مسلمانان را مسموم و فضا را آلوده كنند و آماده پذيرش عقايد و پيشنهادهايى درباره سازش با مشركان و اهل كتاب گردانند. يهوديان و منافقان از فرصت استفاده كردند تا در ميان اجتماع و دلهاى شكست ديده مسلمانان نفوذ كنند، و به چهره عاقبت انديشى و خير خواهى كه مصلحت چنين است و بايد چنان كرد، مسلمانان ضعيف را به فرمانبرى خود وادارند و از اطاعت رهبرشان باز دارند.
اين گونه چهره ظاهر خير خواهى و مصلحت انديشى براى مسلمانان سادهدل فريبنده است و عاقبت آن را نمىتوانند بنگرند. اين نداى آگاهى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا ... - براى ارائه عاقبت اين گونه اطاعت و دل دادن است كه آگاهانه يا ناآگاه، به عقب بر مىگرداند، به جاهليت و تاريكيهاى آن، بسان مراتب منفى كه درباره ربيون نفى شده است: «فَما وَهَنُوا ...» سست كردن عقيده و اراده، در پى ناتوانى، سپس تسليم دشمن شدن و دل و جان به اراده او سپردن. يعنى پس از آن انقلاب و جهش به پيش، يكباره جهش و انقلاب به پس: فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ .