کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 7

ميشود. در تعاليم و نظامات شريعت مقدس اسلام، اين تحرك و تحول فكرى و نفسانى، آن گاه اجتماعى، بصورت كامل نماز تشريع شده است، كه فصول تحولى ركوع و سجده آن، همراه با تذكر و ذكر تسبيح مى‏باشد: پس از آنكه ذهن قائم، به تكبير و تحميد از ما سوا تخليه شد، هشيار به عظمت و تنزه رب ميشود و به ركوع ميگرايد، در اين حال، از نصف جهان و جهانيان چشم مى‏پوشد، و با توجه به ناتوانى خود، و عظمت رب، سر فرود مى‏آورد، و به ذكر «سبحان ربى العظيم و بحمده» مترنم ميشود.

آن گاه به سوى سجده ميرود و برهه‏اى همه ما سوى اللَّه را ناديده ميگيرد، و در برابر عظمت رب اعلى، ناچيز و فانى ميشود، اين انديشه و خاكسارى، عنوان ذكر «سبحان ربى الاعلى و بحمده» است.

گويا چون در فواصل ركعات نماز، ذكر تسبيح بايد گفته شود، گويند «1» آيه‏ فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ. وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ‏ - آيه 17 و 18 روم اشاره به نمازهاى روزانه است.

و در حديث است كه چون آيه‏ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ‏ نازل شد رسول اكرم «ص» فرمود آن را در ركوع خود قرار دهيد. و چون آيه‏ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى‏ نازل شد فرمود آن را در سجود خود قرار دهيد.

الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى، وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى‏ : چنان كه ظاهر است، الذى ... صفت «اسم ربك» است، بنا بر اين بايد اسم رب عنوان ربوبيت و شعاع فعل رب باشد، كه در خلق و اطوار متكامل آن نمودار شده، و رب اعلى را مينماياند، و منظور از اسم، لفظ آن نيست.

اگر الذى صفت ربك باشد، اسم نام لفظى و وصفى و نشاندهنده رب اعلى است، همان رب اعلى كه در اين مظاهر و افعال ظاهر شده است. تكرار الذى در فصول اين آيات، گويا براى بيان فواصل مشهود، و اطوار ربوبيت رب اعلى ميباشد. بهر تقدير، به مقتضاى صفت رب اعلى، كه صفت نسبى و تفضيلى است، و طرف ديگر نسبت «مفضل عليه» ذكر نشده، موجودات جهان طبيعت، پيوسته از مرتبه و صورتى به مرتبه عاليتر درمى‏آيند: خلق و تسويه، تقدير و هدايت ...، خلق، تركيب شكل يافته و صورتى است كه در زمينه ماده‏

(1)- اين گفته از ابن عباس نقل شده است.

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 8

مستعد پديد مى‏آيد. تسويه، يكسان و هماهنگ نمودن اعضاء و اجزاء و قواى هر موجودى در حد خود، و تنظيم حركات و فواصل و نسبت‏هاست. فسوى، با فاء تفريع و وزن فعل (بتشديد) دلالت به ترتيب و تغيير دارد. چنان كه در تفسير آيه‏ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ ...

سوره انفطار گفته شد،- تسويه متضمن تبديل و تحرك به سوى كمال و نظم برتر ميباشد و همين كه مفعول اين افعال ذكر نشده و مطلق آمده، معانى آنها سراسر موجودات را فرا ميگيرد: خلق و تسويه اولين فعل و بروز قدرت رب است، كه از ذره و ماده ابتدايى تا عناصر و تركيبات آنها و صورتهاى نهايى پديده‏هاى جهان تعميم دارد. زيرا همان صفت رب و قدرت (نيروى) مطلق است كه نخست شكل ميگيرد، آن گاه بصورت عناصر اوليه، با صفات و خواص و اندازه و حجم و وزن مخصوص و فواصل و حركات محدود، مشخص و تسويه ميگردد، و پيوسته تشخيص و تسويه، در تركيبات برتر پيش ميرود. تقدير و هدايت، فعل و صفت رب را در مرحله كاملتر تركيبات و صورتها مينماياند. در اين مرحله كه از نخستين شعاع حيات شروع ميشود، و تا عاليترين مراتب آن ميرسد، بيش از قواى طبيعى، قواى حياتى و غريزى ادراكى متناسب با اعضاء و جوارح و محيط، مقدر ميگردد، پس از تقدير، هر پديده زنده‏اى براى تأمين بقاء و تكميل خود، و در طريق بكار بردن اين قوا و اعضاء، احتياج به هدايت دارد.

[مراتب هدايت‏]

مراتب هدايت همگام با مراتب كمال هر گونه‏اى تكميل ميشود، كه آن را در پنج مرحله مشخص ميتوان بيان نمود:

1-

هدايت طبيعى:

اينگونه هدايت، اعضاء و اجزاء درونى و بيرونى پيكره گياه و حيوان فرا گرفته، هسته‏هاى منفرد و مجتمع حيات (سلولهاى تكى و گروهى) محكوم و مستغرق در اين هدايت هستند، و هر كدام با هدايت مقدر و مخصوص، خود را در محيط مساعد قرار ميدهند و تغذيه و توليد و دفاع و جذب و دفع دارند. بدن گياه و حيوان از ميليونها هسته‏هاى حياتى صورت يافته، كه همه از يك مبدأ برآمده آن گاه بر حسب وظائف مختلف، گروه‏ها تشكيل ميدهند و هر گروه، اعضاء و جهازات متنوع بدن را ميسازند و به تناسب ساختمان هر عضوى، نور و هوا و غذا را تبديل به مواد خاصى مينمايد، تا ساختمان عمومى بدن را تكميل كند و آن را بپا دارد و از نفوذ هر گونه دشمنى، با اسلحه گوناگون خود جلوگيرى كند و يا از داخل ديوارهاى بدن بيرونش راند. با اينگونه هدايت طبيعى، نسوج و پوست بدن گياه و حيوان به تناسب محيط تغذيه و گرما و سرما و نور و هوا، تغيير مينمايد. پشم و مو و

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 9

پوست و برگ به اندازه لازم، نور و حرارت و رطوبت را جذب و دفع مينمايد در هواى بسيار سرد يا گرم، وضع بدن و پوست و چگونگى تنفس حيوانات اندازه‏گيرى ميشود. در سرما جريان خون در دهان و چشم و بينى حيوانات كم ميشود، تا همه بدن سرد نشود.

ريشه‏هاى گياه، به سوى زمين‏هاى نرم و حاوى مواد غذايى راه‏يابى ميشوند، و شاخه‏ها و برگها، به سوى نور و هوا و رطوبت راه باز مينمايند، بعضى براى برپا ماندن خود، ريشه‏ها و تنه‏ها را محكم ميسازند و بعضى با رشته‏هاى طنابهايى كه مى‏بافند به ديوارها و تنه‏هاى درختان استوار ميگردند. براى دفاع از خود بعضى، خارهاى تيز برمى‏آورند و بعضى مواد چسبنده يا سمى ميسازند و بيرون ميريزند و بعضى با بوهاى تند، دشمنان را مى‏رمانند. و براى تلقيح و توليد و پرورش نسل، صدها گونه وسيله برمى‏انگيزند و همچنين ...

2-

هدايت غريزى:

در اينگونه هدايت، كه مخصوص حيوانات است، بحسب مراتب رشد غريزى، اندك اراده و شعورى مشهود است، و در جهت هدايت، كم و بيش پذيراى تقليد و عادت و تربيت ميباشند. بهر صورت اينگونه هدايت در همه اطوار حيوانات و حوائج آنها نمودار است، از هدايت به تغذيه و تشخيص و تهيه غذا، شناخت دوست و دشمن و چگونگى بكار بردن سلاح دفاعى، يا فرار و اختفاء، در توليد و پرورش مواليد و فصل و مكان حمل، و وضع، و در ساختن خانه و همچنين ... آن مورچه، يا موريانه، يا زنبور يا مرغى كه از گل و چوب نرم و مايع گياهها و افراز لعابها، خانه‏ها و لانه‏هاى منظم و فراخور مدت احتياج خود مى‏سازد، آن عنكبوت كه از لعاب خود، تارهاى نازك و محكم بيرون ميكشد و آنها را بهم مى‏تابد و به ديوارهاى سنگ و درخت مى‏چسباند و در وسط آن كمينگاه مى‏سازد، آن كرم ابريشم كه با تارهايش آرامگاهى نرم و نفوذ ناپذير براى دوران خوابش درست ميكند. پرندگانى كه با ابزار محدود خود لانه‏هاى محكمى براى خود بنا ميكنند. طرق گوناگونى كه همه جانوران، براى شكاريابى بكار ميبرند، مانند لغزشگاه طاس لغزنده و كمند تارهاى عنكبوت، اختفاء و سرعت خيز و نفوذ چشم درندگان بزرگ، هدف‏گيرى پرندگان شكارى، و همچنين هدايت جانوران اجتماعى به تنظيم و تقسيم كارها، اينها نمونه‏هايى از هزارها اسرار پيچيده و بسيار لطيف و دقيق تقدير و هدايت است كه با همه وسائل علمى و كوششها، كشف شده كه تقدير هدايت را در همه جهات زندگى و ساختمان درونى و بيرونى جانوران ريز و درشت و آبى و خاكى و هوايى نمودار كرده است‏ «1» .

(1)- كتاب «اصول كافى» باب 16، درباره معانى اسماء مشتركه و معناى لطيف، آخر حديث اول- از فتح بن يزيد جرجانى و او از حضرت رضا عليه السلام، چنين آمده: «اى فتح اين كه لطيف گوئيم، براى آفريدن لطيف و علم خداوند به شى‏ء لطيف است، آيا ... اثر صنع خداوند را در گياه لطيف و غير لطيف نمينگرى؟ ... و در حيوان كوچك و پشه درشت و ريز و آنچه از اينها ريزتر است كه در چشمها درنمى‏آيد و آشكار نشود! چنان كه نر و ماده و مواليد جديد و قديم آن از هم متمايز نميشوند. پس چون در ريزى آنها، لطف خداوند را مينگريم و همچنين در هدايت آنها

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 10

3-

هدايت فطرى:

اينگونه هدايت، صورت كاملترى از هدايت غريزى و اولين دريچه عقل و اختيار در طرق زندگى است كه به روى ذهن انسان باز ميشود، و همچنين درك مسائل بديهى و اولى از طريق هدايت فطرى است- مانند: مسائل هستى و نيستى و امكان و امتناع و قانون عليت و مقايسات و تشخيص زشت و زيبا و خير و شر. با انگيزه فطرت است كه ذهن صورت‏هاى جزئى و كلى را تجزيه و تركيب مينمايد و حدود هر پديده‏اى را مشخص ميسازد و مقدمات استدلال را براى دريافت مسائل نظرى فراهم ميكند.

4-

هدايت عقلى مستقل و مختار:

طريق اينگونه هدايت، ترتيب دريافتهاى فطرى و محسوس و بديهى براى رسيدن به مسائل نظرى ميباشد. چون ترتيب دريافتهاى اولى و استنتاج از آنها پيوسته در معرض عوامل نفسى و تقاليد و آثار محيط واقع ميشود و ذهن انسان از درك و تصديق مسائل فطرى و عمومى و تشخيص حق و باطل باز ميماند و يا منحرف ميگردد، احتياج به هدايت برترى، پيش مى‏آيد، تا طريق عقل را روشن نمايد.

5-

هدايت وحى و نبوت:

اين هدايت، تكميل هدايتهاى سابق و عاليترين مراتب هدايت براى تقويم عقل و استقامت بر صراط مستقيم است. هر يك از اين مراتب، انواع و درجاتى دارد كه در ظروف تكامل پديده‏هاى حيات و چگونگى قوا و جهازات آنها، مقدر گرديده: وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى‏.

وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى‏، فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى‏ : سبزه‏زار و چراگاه را از خلال زمين و قوا و عناصر طبيعت برآورد. پس از بيان خلق و تسويه و تقدير و هدايت، اين آيه، نمونه مشهود و سريعى از مراحل گذشته و رساندن به غايت منظور را مينماياند.

نشاندادن اين نمونه مشهود گويا از اين جهت است كه درك غايات و نتايج اطوار خلق و تسويه و تقدير و هدايت، برتر و وسيعتر از ديد محدود انسان است. ديد محدود انسان را آن چنان شكوفه‏ها و برگهاى رنگارنگ زندگى جلب مينمايد كه از مسير نهايى آنها محجوب ميماند. از نظر آيات ديدگشاى قرآن، سراسر جمال خلق و تسويه و تقدير، مانند سبزه‏زار خرم، پس از چندى تيره و پراكنده ميشود، و آنچه از آنها ميماند گياههاى خشك شده‏اى است كه روزى خاك و حيوانات است، سپس بذر زنده و فشرده‏اى است‏

به جفت‏گيرى و فرار از مرگ و گردآورى غذا. آنچه مشهود است و آنچه در اعماق درياها و پوست درختان و خلال بيابانهاى خشك بسر ميبرند، و زبان خود را به يكديگر و اولاد خود مى‏فهمانند و به آنها غذا ميرسانند ... سپس تركيب رنگهاى آنها ... از همه اينها بخوبى مى‏فهميم كه آفريننده اين آفريدگان، لطيف است ...»

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 11

كه بقاء نوع، و سير حيات را تأمين و تكثير نمايد، يا به هدايت طبيعى، مجذوب مزاج برترى شود و از آن، نور درك و عقل پرتو افكند. اين نمودار و مثلى از مجموع اطوار حيات است: « وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ ... - 45- 18- إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ ... - 24- 10 براى آنان زندگى دنيا را با مثلى بنمايان: چون آبى كه از آسمان فرو فرستيم پس با آن آميخته شد گياه زمين، سپس بامدادان خاشاكى شد كه بادها پراكنده‏اش گردانند ...».

همين كه مراحل خلق و تسويه و تقدير و هدايت، انجام يافت و قوا و استعدادهاى عقلى افراد و نوع انسان، چنان كه بايد ظاهر شد و به فعليت و فعاليت رسيد، با همه شاخ و برگ و شكوفه‏هاى زندگى، تيره و خشك ميگردد و فرو ميريزد، تا از زندگى ديگر و برتر سر برآورد.

سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى‏ : سين، تقريب زمان و تأكيد قرائت را ميرساند. گويند: معناى سنقرئك، بزودى و همانا ترا به خواندن و اميدواريم تا روان گردى- يا- خواندن را به تو الهام مينمائيم، است. اين دو معنا از فعل سنقرئك، جز با توجيه برنمى‏آيد. بيشتر مفسرين گويند: مقصود قرائت قرآن بر آن حضرت است، بنا بر اين بايد فعل متعدى نقرأ «بضم نون» به معناى نقرأ «بفتح» باشد و احتياج به تقدير حرف على، و مفعول كه القرآن باشد، دارد: «سنقرأ عليك القرآن» مانند: «لتقرئه على الناس- و اذا قرئ عليهم القرآن». با آنكه قرينه‏اى براى اينگونه تقدير در كلام نيست، و بنا بر اين معنا، بايد اين آيه، پيش از ديگر آيات قرآن نازل شده باشد، و نيز به دلالت مفهومى فعل «فلا تنسى» و استثناء « إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ‏ » بايد بعضى از آيات در معرض فراموشى و بعضى فراموش شده باشند و اين مخالف اجماع مسلمين و آياتى است، كه حفظ همه قرآن را تضمين نموده است.

معناى ظاهر و مستقيم «نقرئك» كه فعل، بدون واسطه حرف به مفعول رسيده، ترا خوانا گردانيم، است.

شرح قاموس: «اقرأته، از باب افعال، يعنى: خواننده كردم من او را»، المنجد:

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 12

«اقرء اقرء الرجل: جعله يقرأ»، بيضاوى: «سنقرئك: بر زبان جبرئيل، يا با الهام قرائت، ترا بزودى خوانا گردانيم».

اين آيه مانند آيه « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ‏ » بصورت مطلق و بدون ذكر مورد قرائت آمده است. آيه «اقرء» در آغاز نزول، گويا امر ارشادى به قرائت نخستين تجلى اسم رب بوده، كه در مطلق خلق و خصوص خلق و تعليم انسان آشكار گرديده است، اين آيه با فعل مضارع قريب و محقق، گويا مبيّن يا مكمّل همان قرائت اسم رب است كه در نقش مطلق خلق و تسويه و تقدير و هدايت ظهور نموده. آن چنان كه چگونگى انديشه و حالات روحى نويسنده، در حروف و كلمات منقوش ظاهر ميشود، و هر چه چشم خواننده به حروف و كلمات و تركيبات نوشته بازتر شود، خواناتر ميشود، تا آنكه روح نويسنده، فكر خواننده را فرا ميگيرد و چيزى از انديشه‏ها و عواطف نويسنده بر خواننده پوشيده نميماند و فراموش نميشود، همچنين نام رب، و اوصاف ربوبيت او، براى مسبح رب اعلى، در نقش خلق و خلق انسان و تعليم او، و فصول تسويه و تقدير و هدايتش، تجلى مينمايد: « وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... »، وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً »، « وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ‏ »، و « ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً ».

تسبيح كه در حقيقت روى گرداندن از متغيرات و حدود محدود و محسوسات، و روى آوردن به نام رب و صفات محقق اوست، آئينه ذهن و فطرت را از كدورتها پاك مينمايد، و حقايق صفات جلال و جمال را در آن متجلى ميگرداند، هر چه صفات متجلى‏تر و افقهاى تيره طبيعت بازتر شود، حروف و كلمات و آيات ربوبى آشكارتر ميگردد و ذهن مسبح، اصول حقايق و نظامات و مبادى و غايات را روشنتر ميخواند، زيرا مسبح با تسبيح مستمر، از قشرهاى طبيعت و سايه‏هاى مختلط محدود آن ميگذرد و در پرتو تجلى صفات و اسماء، نمودهاى مشهود و محسوس خلقت را چنان كه هستند مينگرد.

گرچه هر انديشنده‏اى در حد انديشه خود، اصول و حقايق مجرد و مطلق را درك ميكند ولى اين دركها پيوسته مبهم و مشتبه است، اگر چنين دركى براى انسان نباشد نميتواند درباره هيچ موضوعى قضاوت نمايد، يا حكم و تصديق به اينكه: اين صورت ذهنى وجود دارد يا نه؟ اين موجود جميل است، اين انسان عادل يا قادر است و همچنين ...، براى اين است كه حقيقت وجود و جمال و عدل و قدرت مطلق، تحقق دارد و درك ميشود. هر چه اين حقايق مطلق روشنتر درك شود، قدرت انطباق و استنتاج درباره‏

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 13

پديده‏هاى ذهنى و خارجى بيشتر ميشود. در حقيقت و از نظر قرآن، همه حقايق مطلق و پديده‏هاى محدود، انعكاسها و سايه‏هاى اسم رب و صفات ربوبى ميباشد، كه جامع صفات ديگر است و مجموع صفات متجلى از ذات، نخست حروف مواد و عناصر را پديد آورده و ترتيب داده، آن گاه آنها را آراسته و تسويه و تقدير نموده و بصورت كتاب وجود و خلقت درآورده است، مسبح بصير، از اين كتاب، صفات را ميخواند و از جلوه صفات، اراده و صفات ذات متعالى را مينگرد. وا ماندگان از تسبيح و درماندگان در اوهام و انديشه‏هاى محدود خود، جز پديده‏هاى پراكنده و خطوط آشفته و منقطع نمى‏بينند. علما و محققين، آنچه از اسرار طبيعت و پديده‏هاى آن در مى‏يابند، همان حروف و كلمات جدا جداست كه آهنگى دارد و معنايى را نميرساند، مانند شاگردان مبتدى كه فقط صداها و خطوط حروف را مى‏شناسند.

آنها كه در مكتب فطرت و وحى تعليم يافته‏اند، بحسب استعداد و مقام معنوى خود روابط كلمات و معانى و مقاصد نگارنده عالم را از اين نگارش مى‏فهمند. خطوط و اشعه نورانى صفات و بروز آنها بصورت حروف و كلمات جهان، آن چنان روح و مشاعر گزيده عالم را فرا گرفت كه از صفحه خاطرش محو نميشد: سنقرئك فلا تنسى:

فلا تنسى، تفريع بر سنقرئك يا جزاء شرط مقدر است: همين بزودى خوانايت گردانيم- يا چون خوانا شدى- از يادت نرود. ميشود فلا تنسى نهى، و انشاء، و الف، براى فاصله باشد: پس از آن، از ياد مبر! مفسرين در توجيه اين نفى، يا نهى « فَلا تَنْسى‏ » گويند: در همان هنگام نزول وحى، آن حضرت آيات را به زبان مى‏آورد تا مبادا پس از آن از يادش برود و گاه هنوز وحى تمام نشده آيات را ميخواند، پس از اين آيه ديگر به زبان نياورد و از ياد نبرد.

بنا بر اين توجيه و شأن نزول- كه در مجمع از ابن عباس نقل شده- اين آيه كوتاه، همسياق آيه 114 طه است: «... وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً - پيش از آنكه وحى قرآن به سوى تو، پايان يابد به آن شتاب منما و بگو: پروردگار من! مرا در جهت علم بيفزا» و همچنين آيه 16 قيامت:

« لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ‏ : حركت مده به آن زبانت را براى شتاب به آن ...».

صفحه بعد