کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 274

عرب هيچگاه در خرابى كعبه نكوشيدند، بلكه هميشه بپا نگهدارنده و آباد كننده آن بودند. مگر آنكه مقصود تنها خرابى معنوى و از جهت ذكر خدا باشد.

بعضى گويند اشاره بخرابى بيت المقدس «70 سال بعد از مسيح» بدست سپاه تيطس رومى است، كه شهر و هيكل سليمان را يكسره ويران كرد و همه آثار يهود و نسخه‏هاى تورات را سوزاند. و گويند مسيحيانى كه يهود آنها را بيرون رانده بودند، در تحريك روميان براى خرابى بيت المقدس دست داشته‏اند. بعضى (مانند طبرى در تفسيرش) گويد. اشاره بحمله و غارت بخت‏نصر بابلى است كه مسيحيان با او همدست شدند.

با آنكه غارت و كشتار بخت‏نصر در بيت المقدس، 630 سال پيش از مسيح بوده. شايد با حمله روميها به اورشليم كه مكرر بوده اشتباه شده است.

بهر حال ظاهر آيه را نميتوان ناظر بواقعه مخصوصى دانست. و هيچ قرينه‏اى براى چنين تطبيقى در ميان نيست. اين آيه بيان حقيقتى است كلى، و شامل حوادث گذشته، مانند خرابيهاى بيت المقدس، و حال (زمان نزول آيه)، مانند منع مشركين در واقعه حديبيه، و آينده مانند خرابيهاى صليبى‏ها و قرامطه از مساجد، و همچنين بى‏رونق شدن معابد و مساجد امروز كه همه نتيجه و آثار شوم اختلاف و تضاد منتسبين باديان است كه معابد و مساجد را سنگرى براى انشاء و ابراز اختلافات و تأمين هواها و منافع خود ساخته‏اند «1» .

(1)- سبب مهم بى‏رونقى مساجد و معابد و رميدگى مردم از آئين همين در آوردن آئين خدا و دعوت پيمبران در صورت انديشه‏هاى بى‏پايه و آرزوهاى غير برهانى و نفى و اثباتها و تضادها مى‏باشد؛ يهود و نصارى نخست در برابر هم صف آرايى كردند و آئين و معابد يكديگر را بى‏پايه و نابحق شمردند آن گاه هر دو در برابر آئين اسلام و دعوت آن همصف شدند.

نتيجه اين شد كه در اثر پيشرفت دانش و بالا آمدن سطح عقول از مطالب محدود و خود ساخته طرفداران اديان و تناقض‏گويى و تحميل آنان، بيشتر مردم از دين رميدند و دست از هر آئينى كشيدند، تا آنجا كه در برابر همه اديان صف فشرده‏اى تشكيل دادند. چرا اهل كتاب نبايد بينديشند كه اگر پايه دعوت اسلام و قرآن در افكار سست شد، حجتى براى موسى و عيسى و كتابهاى منسوب به آنان بلكه تاريخ روشنى از آنها باقى نمى‏ماند. اكنون چنان خطر الحاد اديان بخصوص مسيحيت را تهديد كرده كه در اين روزها پاپ اعظم بتشكيل بزرگترين و مهمترين كنگره مسيحيت اقدام نموده و از همه مذاهب مسيحى دعوت كرده. هفته نامه اكسپرس شرحى‏

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 275

شايسته مقام مساجد و پاسدارى پايه گزاران و طرفداران آن اينست كه با قلبى هراسناك از خوف خدا و مسئوليت نسبت بمساجد، در آن درآيند تا ديگران را بخشوع و سجده وادارند.

أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِينَ‏ . نه آنكه بر خدا و خلق سركشى نمايند و مساجد را بصورت پايگاه تحميل انديشه‏ها و سنگر جنگ آراء و عقايد شخصى خود گردانند. يا چون مساجد را از صورت اصلى خود خارج كردند و نسبت بآن خائن گشته و چون وظيفه پاسدارى آنها را انجام ندادند در حقيقت از آن بيگانه و رانده شدند و جز در حال ترس و نگرانى نبايستى در آن وارد شوند. يا آنكه با اختلافات خود، چون مانع باطنى براى مردم در مساجد پيش‏آوردند و بخرابى آن كوشيدند و آن را از وضع اولى منحرف ساختند يگانه پايگاه خود را سست و راه را براى غلبه ديگران باز كردند، تا آنجا كه در مساجد كه محل امن و آرامش است، خود جز با هراس و نگرانى نتوانند وارد شوند. چنان كه يهوديان پس از فتح بيت المقدس بدست روميان و بابليان با ترس و هراس بمسجد ميرفتند، و همچنين مشركين پس از فتح مكه، و مسلمين پس از غلبه مسيحيان بر آنها در آندلس، و مسيحيان پس از فتح بيت المقدس بدست مسلمانان، و همچنين ... اين احتمالات بجا و مناسب است و احتمال اول با روش و تعبير آيه مناسبتر ميباشد.

آن گروه‏هايى كه رابطه و اجتماعشان بر اساس دين، و پايگاه قدرتشان مسجد است همين كه اساس و مركزيت پايگاهشان سست و بى‏پا گرديد قدرتشان بضعف و عزتشان بذلت برميگردد و بيش از زبونى در دنيا عذابهايى بزرگترى در پيش دارند:

لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ‏ .

در علت تشكيل اين كنگره مى‏نويسد، از جمله ميگويد: روز بروز تعداد كسانى كه با مسيحيت بى‏علاقه مى‏شوند رو بافزايش است بخصوص در فرانسه كه اين بيعلاقگى از قرن نوزده آغاز شده اكنون گر چه «80 در 100» غسل تعميد ديده‏اند ولى 34 در 100 مؤمنند و اعمال مذهبى انجام ميدهند، در شهرهاى بزرگ پاى بندى باعمال مسيحى كمتر از دهات و قصبات است، در مناطق كارگرى شمال فرانسه فقط 2 در 100 بكليسا ميروند و در حومه تنها، 1 در 100.!!

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 276

آنان كه مساجد و نام خدا را از ديگران ممنوع و بخود محدود ساخته‏اند، مردمى را مانند كه در عمق دره‏اى همى روز و شب ميگذرانند و از آن پا فراتر نمى‏نهند و چون همواره تابش و واتاب خورشيد عالمتاب را بر ديوارها و محل خود ديده‏اند مى‏پندارند كه آفتاب بر آنها ميتابد و تنها از آن آنها است، با آنكه:

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ‏ : همه جا محل تابش و واتاب نور خداوند است. و قدرت تصرف و مالكيتش در خورد و بزرگ جهان و سراسر آن هويدا است. چون متصرف در همه است پس توجيه كننده و پديد آورنده جهات است و خود جهتى ندارد. چون جهتى ندارد، هر كسى هر گاه در هر جهتى كه هست و روى دل بهر چه جز او دارد، از آن روى گرداند بدو روى آورده:

فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‏ : اين نور اختران كه تجليى از نور وجود او است ظاهر و باطن موجودات را فراگرفته و چيزى او را فرا نميگيرد و محدودش نمى‏سازد:

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ‏ . «1»

(1)- داستانى كه بنام قهوه خانه سوراة «قهوة سوراة» يكى از نويسندگان آورده، اين محدوديت نظر اهل مذاهب را مينماياند: گويند قهوه‏خانه سوراة در يكى از بنادر اقيانوس هند بوده و اهل مذاهب و ملل مختلف هميشه در آن رفت و آمد داشتند و گرد هم مى‏نشستند و به بحث مى‏پرداختند.

شبى در آنجا دانشمند متحير ايرانى، غلام بت‏پرست، برهمايى، يهودى، كشيش كاتوليك، پرتستانت، مسلمان سنى، و شيعه و اسماعيلى كه گرد هم جمع بودند بجدال برخاسته و هر يك ميكوشيد تا خدا و حقيقت را محدود بآئين و پيمبران و رهبران خود كند، تا آنكه حكيم چينى را به حكميت خواستند، او گفت: مثل متحير در وجود خدا مانند كسى است كه ميخواست حقيقت نور آفتاب را بشناسد و آن قدر در آن چشم دوخت تا كور شد پس از آن گمان ميكرد كه آفتابى وجود ندارد و هر يك از شما مانند مردمى هستيد كه در جزائر دور افتاده و دره‏هاى اطراف زمين بسر مى‏برند و از آنجا هيچ بيرون نرفته‏اند از اين رو چنين مى‏پندارند كه آفتاب تنها بر كوه و سرزمين آنها مى‏تابد و فقط از همانجا غروب مينمايد! با آنكه پرتو آفتاب نه محدود بيك گوشه‏اى از زمين و نه سراسر زمين است، اين خورشيديست كه نه تنها بر سراسر زمين بلكه بر سيارات ديگر ميتابد.

و هر جا مشرق و مغربى باشد و هر چه خود را در معرض تابش خورشيد گرداند و روى بدان آرد، محل و مورد تابش آنست: وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‏ .

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 277

[سوره البقرة (2): آيات 116 تا 121]

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116) بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117) وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (118) إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ (119) وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (120)

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

[ترجمه‏]

(2/ 121- 116)

(116) گفتند خداوند براى خود فرزندى گرفته، او بسى پاك و برتر است! آرى اور است آنچه در آسمانها و زمين است، همه در برابر عظمتش سر فرود آورده و بفرمانش بپا ايستاده‏اند.

(117) پديد آورنده بى‏مانند آسمانها و زمين، چون خواهد كارى را بگذراند همين ميگويد بشو! مى‏شود.

(118) آنها كه نميدانند ميگويند چرا خداوند با ما سخن نميگويد و يا آيه‏اى براى ما نمى‏آورد، كسانى كه پيش از اينها بودند گفتارى مانند گفتار اينان گفتند، دلهايشان با هم همانند است، ما آيات را براى مردمى كه يقين يا بنده هستند بخوبى آشكار كرده‏ايم.

(119) ما تو را بحق فرستاديم تا مژده دهنده و بيم دهنده باشى و مسئول از اصحاب دوزخ نيستى.

(120) يهود و نصارى هرگز از تو خوشنود نخواهند شد مگر آنكه آئين آنها را پيروى نمايى، بگو:

همانا هدايت خداوند آن هدايت است، و پس از آنچه از علم تو را آمد اگر هواهاى آنان را پيروى كنى براى تو از جانب خدا هيچ سرپرست و ياورى نخواهد بود.

(121) آن كسانى كه به آنها كتاب داديم چنان كه بايد و شايد آن را ميخوانند، همينها بآن ايمان مى‏آورند، و كسانى كه بآن كافر شوند، پس همينها خود زيانكارانند.

شرح لغات:

سبحان: (رجوع به آيه 30)

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 278

قانت: از قنوت: پيوستگى، فرمانبرى، قيام بامر، تسليم، لب بستن از سخن.

بديع: وصف ذاتى، بمعناى مبدع (بكسر دال): آفريننده بى‏نمونه و مثال و بى‏سابقه ماده و مدت. بمعناى مبدع (بفتح دال): آفرينش بى‏مانند. چنان كه خلق و تقدير و تصوير و انشاء نوعى پديد آوردن با مانند و سابقه و از چيز ديگر است.

قضى: كار را اندازه گرفت و محكم ساخت، گذراند، بپايان رساند، بمقصود خود رسيد، داورى كرد، حق را جدا كرد.

يوقنون: از يقين: واضح و ثابت شد. ايقن: بآن از روى دليل علم يافت، شكش زائل گشت.

جحيم: فعيل از جحم: آتش را برافروخت، چشم را باز كرد، از چيزى خوددارى كرد.

ملة: راه و روش، آئين. از مل: جامه را رو دوزى كرد، چيزى را براى اصلاح بآتش افكند، دچار رنج و اندوه گشت.

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ‏ : همان كسانى (از يهود و نصارى و مشركين) كه وجود بى‏حد و برتر از غير متناهى خدا را در انديشه‏ها و اوهام خود محدود ساخته‏اند، گويند:

خداوند براى خود كسانى را (مسيحيان عيسى را، بعضى از يهوديان عزير را، بعضى از مشركين فرشتگان را) بفرزندى گرفته است. اتخاذ ولد، به فرزندى گرفتن و برقرار ساختن علاقه فرزندى و تحت سرپرستى خود آوردن است. نه فرزند از خود آوردن.

اين گمان از وهم و قياس آنها ناشى شده، او برتر از خيال و قياس و گمان و وهم است.

هر چه در انديشه‏ها درآيد باز او منزه‏تر و بالاتر از آنست: «سبحانه!» آرى! او است مالك بحق و متصرف در همه چيز و براى اوست آنچه در آسمانها و زمين است. هر چه را فرزند او پنداشته‏اند و هر چه ميپندارند ملك او و از آن او ميباشد:

بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ : چگونه در انديشه‏ها در آيد؟ با آنكه انديشه و انديشنده مال اوست. چه نيازى بفرزند دارد؟ با آنكه همه آنچه در آسمانها و زمين است، در هستى و بقاء نيازمند و پيوسته و خود باخته اويند: «لَهُ قانِتُونَ» .

از آن رو كه داراى هستى خود نيستند و مسخر طبيعت باراده پروردگارند، به ما، كه براى غير انديشندگان است بآنها اشاره شده: «لَهُ ما فِي السَّماواتِ ... ». از اينرو كه ذات و هستى دارند و بزبان فطرت جوياى مبدء كمال و پوياى راه قرب باو هستند، به جمع مذكر سالم كه وصف انديشندگان است توصيف شده‏اند: «قانتون»، پس آنچه در

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 279

آسمانها و زمين‏اند دو روى دارند، از يك رو مقهور و مملوك و در تصرف خداوندند، از روى ديگر در شرايط و استعدادهاى طبيعت و زمان در راه تكامل و تحول پيش مى‏روند.

اين دو رو مخصوص پديده‏هاى تكوين است كه در داخل آسمانها و زمين همى رخ مينمايند لَهُ ما فِي السَّماواتِ‏ .

اما آسمانها و زمين و اصول عالم، مانند ماده و طبيعت و زمان و مكان پديده‏هاى ابداعى: غير مسبوق بزمان و ماده و استعدادند:

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ : چون اصول آسمانها و زمين از تركيب و استعدادها برنيامده و از مقوله امر ميباشد، پس يكسره و بيواسطه باراده و امر او ميباشند و بى‏فاصله زمان و استعداد و همين باراده ازلى و مسبوق بحكمت، هست مى‏شوند:

وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ : چنان كه نفس آدمى كه پديده ناچيزى است از اراده ازلى خداوند سبحان، پيوسته در سطح عالم بيكران ذهن، امواجى از صور پديد مى‏آورد كه همه بسته به اراده او و به آن قائمند، آن گاه صورتهايى بتدريج و شرائط زمان و ماده و با قدرت اراده در خارج ذهن رخ مى‏نماياند و در طبيعت نقش مى‏يابند.

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ : مردمى از كوته‏انديشى رستگارى را تنها براى خود ميپندارند و ديگران را بچيزى از حق نمى‏شمارند و خدا را در معابد خود محصور و براى او فرزند ساخته‏اند. مردمى هم از نادانى و كوته‏بينان فكرى ميخواهند كه خداوند با آنها روبرو سخن گويد، يا نشانه خاصى براى آنها فرستد.

اينها چون در علم و نظر پيش نرفته‏اند در نادانى و كوته‏بينان نظرى چون گذشتگانند، همانسان مى‏انديشند كه يهود چند قرن پيش انديشه داشتند: كه از پيمبرشان گاه درخواست ديدن خدا و سخن گفتن او را داشتند، گاه آيات مخصوص ميخواستند:

كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ‏ : با آنكه بايد خردهاى اينها پيش رفته باشد و انديشه‏هاشان از گذشتگان برتر آمده باشد. بازمانند همانها ميانديشند.

آن خردهايى كه برتر آمده و بر پايه نظر و علم و يقين پيش رفته‏اند آيات خداوند را در سراسر هستى مينگرند و راز جهان و بيان رساى آيات را بدل مى‏شنوند:

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 280

قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ‏ : آنها كه ميگويند چرا خدا با ما سخن نميگويد يا آيه‏اى براى ما نمى‏آورد؟ چون ديد عقل و گوش هوششان از وهم و گمان پوشيده است و رو بيقين نيستند (ظاهر يوقنون رو بيقين بودن است، نه خبر از آينده)، نه سخن خدا را از زبان آيات مى‏شنوند نه آيات او را مى‏بينند، و گرنه خداوند بزبان آيات خود كه نماياننده قدرت و حكمت و مبين مقصود از خلقتند، بفراخور فهم هر كس با وى سخن ميگويد «1» بر طبق اين بيان- قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ‏ - هم جواب: «لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ‏ !» و هم‏ «أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ» مى‏باشد.

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ‏ : بشارت خبر از پيش آمد يا آينده سرورانگيز، انذار خبر از آينده اندوه‏خيز است. بشارت و انذار براى كسانى مؤثر است كه شعور بآينده در آنها بيدار گشته و با زبان و بيان آيات وجود آشنا باشند و نداى حق و ضمير خود را بشنوند. اين متفكرين بيدار دل در آيات آسمان و زمين ميانديشند، خود درك مى‏كنند كه سازنده و پروردگار عالم را منظور و مقصودى است:

«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا» .

اگر آدمى خود تا حدى حق و باطل و خير و شر را تشخيص ندهد و باولين مرحله يقين كه آيه سابق بيان كرد نرسيده باشد، بشارت و انذار معنا و اثرى ندارد. رسالت و مسئوليت همين است كه اين يقين و تشخيص فطرى و مجمل را مفصل و اين ادراك مبهم را واضح و اين نداى و جدان را رساتر نمايند. از اين رو يكى از نشانه‏هاى كمال نبوت، كمال در ابشار و انذار و توجه دادن بآينده است. پس از ابشار و انذار فطرتها و عقلهاى مستعد، بنور وحى افروخته و شعاع ديدشان افزوده ميگردد. اما آنها كه از مقام فطرت ساقط شده و در اوهام و جهل مركب گرفتارند ملازم با جهنم مى‏باشند و راجع بآنها مسئوليتى نيست: وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ‏ . با اين بيان، لا تسئل بضم تاء و لام، «نفى مجهول»

(1)- در محاورات سقراط حكيم با شاگردانش قريب باين مضمون آمده: شاگردان مى‏پرسند:

صفحه بعد