کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 271

11- وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ‏ - لا يضار، شايد كه فعل معلوم و نهى از زيان رساندن كاتب و يا گواه بديگران باشد و نكره آمدن كاتب و شهيد در سياق نفى، تعميم را ميرساند: هيچ كاتب شاهدى، با امتناع از كتابت و شهادت و يا تغيير و تبديل آن، نبايد بكسى زيان رسانند.

و شايد كه لا يضار، فعل مجهول و نهى از زيان رساندن ديگران به كاتب و شاهد باشد:

نبايد به هيچ كاتب و شاهدى زيان رسد- از اين جهت كه آنها مسئول و مأمورند، در هر گاه و بيگاه و بدون پاداش، براى نوشتن و ثبت و يا انجام شهادت وادار گردند و ببازار و يا محكمه كشانده شوند. زيان رسان هر كه باشد، چون هيئت فعل يضار، دلالت بر مشاركت دارد، شركت زيان‏رسان را در زيان بردن ميرساند. وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ‏ ، گويا اشاره بهمين است: اگر چنين كنيد كه به كاتب و شاهد زيان رسد و رنجيده شوند و يا كاتب و شاهد زيان رسانند، اين حدود و احكام تعطيل و منحرف ميشود و مردم از آن خارج ميشوند و بفسق در معاملات ميگرايند و ملازم فسق ميگردند. فسوق بكم- اين اتصال و لزوم را ميرساند. فسوق، خروج از خير و صلاح است كه همان بيرون رفتن از اين حدود ميباشد و تقوا، كه از نيروى ايمان ناشى ميشود، اجراء كامل اين احكام را ضمانت و محكم ميكند. نگهبانى و ضمانت تقوا از هر گونه تعهد اجتماعى ريشه‏دارتر و پايدارتر است: و اتقوا اللَّه- و هر چه قدرت تقوايى بيشتر گسترده‏تر شود، راههاى رشد فكرى و كشف و تفصيل اصول و فروع احكام بازتر ميشود- و يعلمكم اللَّه، چه عطف باشد يا حال، همين ربط و تقدير را ميرساند: از خدا پروا گيريد و حدود او را اجرا كنيد تا زمينه فردى و اجتماعى براى تعليمات خدايى آماده شود و همى شما را تعليم دهد. و همين حكمت و نتيجه نهايى براى روابط سالم و محكم است كه جز خداى حكيم و عليم آن را نميداند: وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ‏ .

12- وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ - شرط إِنْ كُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ ، و عطف و لم تجدوا كاتبا، مبين سفريست كه از دسترسى بكاتب دور باشد و مفهوم آن لزوم كتابت در حضر است يعنى: مسلمانان را در حال اجتماع و سكونت كاتبى ميبايد، مگر آنكه در سفر و شتابان باشند و دسترسى بكاتب نداشته باشند. و نيز مفهوم اين شرط

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 272

جائز نبودن گروگان و يا بودن كاتب در حضر نيست: پس اگر متعاملين در حال سفر بودند و كاتبى نبود گروگان ميبايد و همچنين اگر در حضر هم نبود. و شرط گروگان قبض شدن آنست: فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ 13- فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ‏ - امن، چون متعدى بخود آمده، بايد متضمن معناى علم يا ايمان باشد: اگر امين دانست يا به امانت داد، بعض شما بعض ديگر را، پس آنكه مورد امانت و حسن ظن واقع شده، بيايد آن امانت را بوقت و كامل اداء نمايد. تا هم رابطه و تعاون پايدار گردد و هر حقى بصاحبش برسد و هم بدبينى و بد انديشى گسترش نيابد. چه آن امانت گروگان و بستانكار امين باشد يا امانت دين و بدهكار امين باشد. اگر حسن ظن و امانتدارى و امانت پردازى اينگونه پايه گرفت و تكامل يافت، ميتوانند از حدود و احكام ثبت و كتابت و شهادت برتر آيند و آزاد شوند و پيوسته از انحراف و خيانت مصون و در حصن تقوا باشند: وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ 14- وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ‏ - و من يكتمها چون كبراى كلى براى صغراى مقدر، ضمير فانه راجع به من، قلبه بدل بعض يا اشتمال ضمير است: شهادت را كتمان نكنيد و هر كه كتمان كند شهادت را گناهكار است قلبش- قلب وى را گناه فرا گرفته است. چون هر عضوى مسئول كار خود است: « إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا » و كتمان حق و شهادت كار قلب است كه گناهش از هر گناهى خطرناكتر است. چه بسيارى از گناهان است كه بانگيزه شهوت و يا خشم و يا خويى سرميزند و اراده و جوارح را محكوم خود ميگرداند و بخدمت ميگيرد كه قلب از آن بركنار و يا با آن معارض است. و اگر اثر گناه به و جدان و ضمير «قلب» رسيد و يا از قلب ناشى گرديد همه قوا و جوارح را بگناه ميكشد و خطيرتر است- چنان كه ايمان قلبى ثبات و شعاعش بيشتر است: « أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ‏ »- «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» - منشأها و چگونگى تأثر و آثار و انديشه اعمال را همان خدا ميداند و بس: وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ‏ .

اين چهارده حكم منصوص است كه راجع به ثبت و اسناد معاملات در اين دو آيه‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 273

آمده و از آنها احكام فرعى بسيارى استنباط ميشود. آيا اين احكام واجب است يا مندوب؟ فقهاء اختلاف نظر دارند. آنها كه مندوب ميدانند از مفهوم آخرين شرط « فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً » و اينكه از آغاز نزول اين آيات تا كنون در هر دين «وام» و تعهدى كتابت و اشهاد سيره متعارف نبوده، دليل مى‏آورند. آنها كه واجب دانسته‏اند، بظاهر اين اوامر استدلال نموده و گويند: مفهوم شرط «فان امن ...» اگر حجت باشد در مورد استثنايى است نه در همه موارد. و دريافت نشدن سيره متعارف از مسلمانان نخستين دليل بر نبودن آن نيست و شايد چون داد و ستد در آن زمانها اينگونه رائج نبوده، كتابت و اشهادشان بما نرسيده است. چون ظاهر اين اوامر ارشادى است نه مولوى، موردى براى اين بحث و اختلاف نميماند. ارشاد باين است كه مسلمانان با ايمان و بصير در هر موردى كه لزوم و ضرورت اين احكام را تشخيص دهند آنها را اجراء كنند و چون امانت و امنيت در ميان خود يافتند ديگر ثبت و اشهاد لازم نيست و همان بايد اداء امانت كنند. «ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‏ أَلَّا تَرْتابُوا » دليل همين ارشاد است.

لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ - تقدم للَّه، اختصاص را ميرساند.

ما، اشاره ابهام‏انگيز به پديده‏ها و قوا و استعدادهاييست كه در درون آسمانها و زمين تكوين مى‏يابد، و تكرار آن- ما فى السماوات، ما فى الارض، ما فى انفسكم- تكامل و جدايى آن را مينماياند: همان چه در آسمانهاست، بصورت كامل در زمين و كاملتر آن در نفوس شما است. لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ ... ، چون علت و مقدمه‏اى براى عطف‏ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ ... ، است: همين كه آنچه در آسمانها و زمين است، فقط از آن خدا ميباشد، اگر آشكارا كنيد آنچه در نفوس شماست يا آن را پنهان داريد خداوند بسبب آن حساب شما را ميرسد. ما فى انفسكم، بايد ملكات و خويهايى باشد كه محصول اعمال است و در نفوس ثبات يافته و منشأ اراده و اختيار ميگردد و بصورت اعمال و گفتار، آشكارا ميشود و يا مانع و مضاد درونى و يا بيرونى آنها را نهان ميدارد. اينها است كه مورد تكليف و محاسبه و مؤاخذه واقع ميشود- نه انديشه و وسوسه‏ها و خاطرات‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 274

گذرايى كه بدون اراده و اختيار است- پس آنچه در نفوس ثبات يافته و محصول انديشه و اعمال اختيارى و منشأ آن و قابل تغيير است، چه ابداء شود يا اخفاء بحساب در مى‏آيد. مانند خويهاى حسد و كبر و امساك و ديگر عقده‏ها و عادات نيك و بدى كه ميتوان آنها را دگرگون كرد و يا از بروزشان بازداشت. اينها بهر صورت و چگونگى و تأثير و ابداء و يا اخفاء كه باشند، حساب جمع و تفريق و فعل و انفعالهاى آن را همان خدا ميداند و بررسى ميكند و بر طبق مشيت حكيمانه‏اش آنچه شرخيز و عذاب آور است مى‏آمرزد و يا بآن عذاب مينمايد: فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ - چون او بر هر چيزى توانا است: وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ . اين آيه مبيّن مالكيت و تصرف بحق خدائيست كه اين احكام را بمشيت حكيمانه‏اش تشريع نموده و تعليل نهى- «و لا تكتموا الشهاده- و- فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ‏ » و تفصيل: « وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ‏ » است.

[سوره البقرة (2): آيات 285 تا 286]

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (285) لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (286)

[ترجمه‏]

(2/ 286- 285)

(285) پيمبر ايمان آورده بآنچه بسويش فرود آمده و مؤمنان همگان ايمان آورده‏اند بخدا و فرشتگان او و كتابهاى او و پيمبران او- فرق نگذاريم بين هيچيك از پيمبرانش و گفتند شنيديم و سر به فرمان نهاديم. آمرزشت را خواهيم پروردگار ما و بسوى تو ميرسد بازگشت.

(286) تكليف نميكند خدا كسى را مگر باندازه توانش براى اوست آنچه بنيكى فراگرفته و بزيان اوست آنچه ببدى فراآورده پروردگار ما! بازپرسى مكن ما را اگر فراموش كرديم يا نادرست رفتيم پروردگارا بر ما بار مكن عهد گرانى را آن چنان كه بار كردى بر آنان كه پيش از ما بودند. پروردگار ما بدشوارى بر ما بار نكن آنچه را كه توانى نيست براى ما بآن و در گذر از ما و بيامرز براى ما و مهر آر ما را همان تويى سرپرست ما پس يارى و پيروزى ده ما را بر گروه كافران.

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 275

شرح لغات:

يكلف: مضارع تكليف: وادار كردن بكار دشوار، تحميل مسئوليت از كلف (ماضى مجرد) رويش گرفته و دگرگون شد، شيفته‏اش شد، راهش هموار گرديد، كار دشوارى بعهده گرفت، وظيفه را انجام داد.

اخطأ: كار را نادرست يا نابجا انجام داد، براه ديگرى رفت، بعمد يا غير عمد مرتكب گناه شد، تيرش از نشانه رد شد، تيرش را به نشانه نزد.

اصر: بار سنگين، تعهد دشوار، تنگ بستن بار، تنگ بار، عاطفه، درهم شكستن.

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ‏ - اعلام و تصديق ايمان پيمبر است بآنچه بر او نازل شده كه ملازم با ايمان او برسالت خودش ميباشد. پس از اين نظر، رسول داراى دو شخصيت است: يكى فرد مؤمن به ما انزل اليه و رسالتش- چون ديگر مؤمنان.

ديگر رسولى كه دريابنده و ظرف ما انزل است. من ربه، همين را ميرساند كه از خود مؤمن به ما انزل اليه و نزول آن از سوى پروردگارش، ميباشد. پس شخصيت عادى رسول و انديشه‏ها و انگيزه‏هايش هيچ دخالت و تأثيرى در ما انزل نداشته و همين برهان فروغ‏بخش بحقانيت ما انزل است و همين ايمان، نخستين شرط رهبرى و رهبرى بحق است كه پيش از ديگران خود مؤمن باصول و هدفها و احكام تنظيم يافته و محكوم بحكم آنها باشد. قرآن و سيره مبين رسول خدا شاهدى صريح و گويا است كه فرمانها و احكام نازل شده را، آن حضرت بيش و پيش از ديگران و بصورتى كاملتر و دشوارتر انجام ميداد.

وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ‏ - و المؤمنون، عطف به آمن الرسول، كل، تأكيد المؤمنون و شامل افراد و مشعر بمراتب ايمان و تحقق آنست:

و مؤمنان بوصف همگانى ايمان- و در همه مراتب ايمان فعلى و تحققى- هر يك ايمان آورده‏اند- بخدا، و توحيد در ذات و صفات و فعل و صفات عليا و اسماء حسنايش- همان كه همه قوانين تشريعى، مانند تكوينى از او پديد آمده و حاكميت بحق و مطلق از آن اوست. مؤمن باو، با چنين تحول روحى و ديد ايمانى، بايد از هر بند عبوديت و فرمانبرى برهد و همى محكوم اراده حكيمانه او شود كه سراسر خير و كمال است.

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 276

ايمان بفرشتگان، ايمان به حقايقى نورانى و نيرومند و مدبران امور و وسائط گرفتن و انعكاس قدرت و حكمت و نزول وحى و الهام است كه جهان ماده نسبت بآنها چون آئينه‏ايست كه از هر سو و در هر بعد، چهره و تدبير و جمال و كمال آنان را مينماياند، با اين ديد، آفاق مشعشع و وسيع و آراسته‏اى از هر سو براى مؤمن نمودار است و خود را پيوسته در معرض انعكاسها و الهامات و امدادات آن فرشتگان مينگرد. نه آن گونه فرشتگان وهم ساخته‏اى كه پيوسته در ميان خود و با خدايان در حال كينه جويى و جنگ ميباشند و جهان را در آشفتگى و هراس و ترس ميدارند و قربانى‏ها و نذورات مى‏طلبند.

و نه تصوير آنكه ديوارهاى بهم پيوسته و متراكمى از ماده تاريك و فاقد هر گونه احساس و شعورى انسانها را در برگرفته باشد و هيچگونه راه نفوذ و رابطه حسنه‏اى به ما وراء آنها نداشته باشند. الهام اصول احكام و راههاى حق و خير و بازداشتن از شرور و فساد، و برانگيختن رسل، از اشارات و بشارات همان مبادى و فرشتگان بلند مرتبه است.

ايمان به كتب و رسل، افق بازى از رحمت و عنايت خدا را مينماياند كه پيوسته شامل اين پديده عاقل و مختار بوده و از آن گاه كه ببلوغ تاريخى رسيده، احكام مكتوبى را بوسيله پيمبرانش بوى ابلاغ نموده و حدود و تكاليف را مشخص گردانده. ايمان رسول، به خدا و فرشتگان و كتب و رسل، شهودى و ايمانش به ما انزل اليه، تحققى و ايمان مؤمنان به اين مبادى تحقيقى و به ما انزل، تعبديست. گويا از جهت پيوستگى و هماهنگى ايمان رسول بما انزل و ايمان مؤمنان باين مبادى است كه اينگونه بيان شده: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ ... و شايد كه و المؤمنون، عطف به الرسول- با استخدام ضمير اليه- و كل آمن جمله خبرى باشد تا ايمان رسول و مؤمنان را باين مبادى، جمع و تفصيل نمايد: رسول ايمان آورده بآنچه بوى نازل شده و همچنين مؤمنان، و هر يك از رسول و مؤمنان ايمان آورده‏اند به خدا و فرشتگان او و كتابهاى او و پيمبران او. و اين خبريست از تحقق يافتن همان ايمان بغيب كه در آغاز اين سوره بصورت خبر از آينده و با فعل مضارع آمده: « الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ‏ » لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ‏ - لا نفرق، كه بدون عطف و فعلى چون «قالوا- يقولون» و بصورت جمع متكلم و مضارع- پس از ماضى مفرد «آمن»- آمده، لزوم مفهوم اين‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 277

جمله را با آن ايمان تفصيلى، و پيوستگى افراد را بصورت جمعى، و تحقق و ظهور اين حقيقت را در انديشه و گفتار و براى هميشه مينماياند: همان ايمان افراد بخدا و فرشتگان او و كتب او و رسول او چنين انديشه و عقيده جمعى و گفتارى را در بردارد:

لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ‏ -. اضافه و تكرار ضمائر- مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ‏ - همين پيوستگى تفرقه برانداز و گرايش بوحدت را ميرساند: چون همه از جانب خدا و مبين و تحقق دهنده اراده او ميباشند ايمان بآنها، ايمان و گرايش بتوحيد رسل و رسالت آنها است كه گيرنده وحى خدا بوسيله فرشتگان و مبلغ احكام او ميباشند و چون حكم و اراده خدا يك حقيقت متكامل است، رسل او سلسله متكاملند كه هر پيشين مبشر و هموار كننده طريق واپسين و هر واپسين مكمل پيشين بوده است- چنان كه هر يك از رسل كنار گذارده و ناديده گرفته شود، حلقه‏اى از اين سلسله تكامل از ميان رفته آئين جامع خدايى نارسا نمايانده ميشود. احدا من رسله، بجاى «من رسله» اشعار بهمين حقيقت دارد- چنان كه ملتهايى مانند يهوديان و مسيحيان، دچار جمود دينى و انديشه تفرقه و انفصال بعضى از رسل شدند و آئين توحيدى خدا را نارسا و نابسامان و جامد نماياندند.

صفحه بعد