کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 72

رسيده‏اند مقصود اين است كه كسانى سخن گويند كه در آن مقام اذن دريافته و سخن بصواب گويند.

مى‏شود كه مورد استثناء گروه‏هاى ديگرى از ارواح و نفوس مدبّره عالم باشد:

همه مقهور وجود و فانى در حق مطلق ميشوند جز آنان كه بتدبير و شؤون و امور خلق و تدبير به اذن پروردگار و در طريق صوابند، زيرا خلق و تدبير و تكميل و قيامت باذن مبدء رحمت بپايان نميرسد « كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ‏ ».

«از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فرمود: مائيم بخداوند، همانهايى كه بآنان در روز قيامت اذن داده شده و گويندگان، پروردگار خود را تمجيد ميكنيم و بر پيمبر درود ميفرستيم، و براى پيروان خود شفاعت مينمائيم».

ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُ‏ : اشاره است به « يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ‏ » كه قيامت كبرى باشد، يا اشاره به « يَوْمَ الْفَصْلِ‏ » است كه آغاز طلوع قيامت ميباشد. روزى است كه غبارهاى طبيعت و موادّ متراكم جهان، و اشباح و سايه‏ها و انعكاسهايى كه از آن نمودار گشته و درهم آميخته، از ميان ميرود- يا باصل خود برميگردد- چون شب دنيا بپايان رسيد حقائق و وجودهاى اصيل و حقيقت هر چيز چنان كه هست آشكار ميگردد.

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ مَآباً : براى انسانى كه بخواهد باين روز رسد و هستى خود را تحقق دهد و بحقائق پيوسته شود، راه همين است كه (مشيّت) اراده آزاد خود را (كه يگانه موهبت انسانى است) بكار اندازد و با قدرت ربوبى كه پروردگارش بوى داده بمبدء اين قدرت و صفت گرايد، همين صفت ربوبى است كه انسان را از استعدادها و و محرّكهاى بسوى كمال و خير، سرشار ساخته، و با پرورش استعدادهاى عقلى و عملى، افاضات و كشش صفت ربوبى بيشتر ميگردد تا يكسره مربوب را برميگرداند و از گهواره زمين كه بر وى تنگ گشته ميرهاند و بسوى «رب» و به‏ «الْيَوْمُ الْحَقُّ» ميرساند «1» .

(1)-

اين زمين چون گاهواره كودكان‏

بالغان را تنگ ميدارد مكان‏

بهر طفلان، حق زمين را مهد خواند

شير در گهواره بر طفلان فشاند

خانه تنگ آمد از اين گهواره‏ها

طفلكان را زود بالغ كن شها !

هان مكن اى گاهواره خانه تنگ‏

تا تواند رفت بالغ بيدرنگ‏

خانه، اى گهواره رو ضيّق مدار

تا تواند كرد بالغ انتشار

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 73

إِنَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً : اين آيه و آيه بعدى بيان انذار و اعلامى است در پايان اين سوره و بعد از بيان مراحل سير انسان از مهد زمين تا يوم الفصل و نفخ حيات، و سقوط طاغيان در كمينگاه جهنّم و رستگارى متّقين تا مسير نهايى انسان و جهان. انذار بعذابى است نزديك، كه هم به مقياس زمان نزديك است و هم به مقياس ابديت و نهايت و روز ربوبى كه رحمت رحمانى- عام و شامل كه دو بار ذكر شد- شامل و شفيع هر قابل و شايسته‏اى ميگردد و از جهنّمى كه در طريقش بوده او را ميرهاند. و همچنين اين عذاب نزديك است از اين جهت كه مايه آن با خود انسان و محصول عمل است:

يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ‏ : «يوم» ظرف براى «انذرنا» يا « عَذاباً قَرِيباً » است:

انذار به روز، يا عذاب قريب در روزى كه ... «ما» استفهاميه يا موصوله است: آدمى بنگرد تا چه، آنچه، دو دستش پيش فرستاده. چه دست و سرانگشتان انسان مظهر انديشه و اراده است، از آنست كه قبض و بسط، ظلم، عدل، نوشته، صنعت، و هر كار مؤثرى صادر ميشود و عكس العمل و آثار آن در نفس عامل و ديگران و محيط مربوط بآن ثبت و ضبط ميگردد و تغيير صورت ميدهد، چنان كه نيكوكار و بدكار هر گاه هشيار شود و بخود آيد طليعه‏ها و آثار بهشت و جهنّم را از نزديك مينگرد.

وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً : در آن روزى كه ناظر و منظور از پرده بيرون آيد و فاصله‏ها از ميان برداشته شود، كافر كه استعدادهاى عقلى و عملى بقدرت ربوبى خود را پوشانده يا ضايع كرده و طريقى بسوى «رب» پيش نگرفته- اتخاذ مآب بسوى او نكرده- و از استعدادهاى سرشارش جز جهنّم و جهنّمى نروئيده آرزو ميكند: كه كاش‏

پس چو كافر ديد كو در داد و جود

كمتر و بيمايه‏تر از خاك بود

از وجود او گل و ميوه نرست‏

جز فساد جمله پاكيها نجست‏

گفت واپس رفته‏ام من در ذهاب‏

حسرتا ! يا لَيْتَنِي كُنْتُ‏ تراب !

كاش از خاكى سفر نگزيدمى‏

همچو مرغان دانه‏اى مى‏چيدمى‏

چون سفر كردم مرا ره آزمود

زين سفر كردن ره آوردم چه بود

ز آن همه ميلش سوى خاكست كو

در سفر سودى نبيند پيش رو

ميل روحت چون سوى بالا بود

در تزايد مرجعت آنجا بود

ور نگون سازى سرت سوى زمين‏

آفلى، حق لا يحب الآفلين .

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 74

خاك بودم و در مرتبه خاكى يا آنچه بخاك برميگردد مى‏ماندم.

اين سوره در بيان «نبأ عظيم» و شواهد خلقت و منازل و مراحل انسان و جهان، با آيات و مقاطع كوتاه و آهنگ شديد و سريع شروع شده، و هر چه آيات به نهايت سوره كه بيان مسير بى‏نهايت است نزديكتر ميشود، هماهنگ با معانى، آيات و مقاطع طولانى و كشيده‏تر (قهرا آهنگ حروف و كلمات آهسته‏تر) ميگردد؛ آخرين آيه اين سوره طولانى‏ترين آيات آنست كه با بيان و انعكاس آه و حسرت، و ناله آرزوى كافران بپايان ميرسد، و مانند شعله، وجود آنان خاموش ميشود.

در پايان پرتو سوره «نبأ» سه حديث از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، بايد خواند و بياد داشت، فرمود: فرا گيرد سوره نبأ و سوره «ق» و سوره «و النجم» و سوره «و السماء ذات البروج»، و سوره و السماء و الطارق را، چه اگر دريابيد آنچه را كه در اين سوره‏ها هست، هر كارى را كه بآن اشتغال داريد وا ميگذاريد، با قرائت اين سوره‏ها بخداوند تقرب جوييد چه سبب اينها خداوند هر گناهى جز شرك را ميآمرزد.

چون بآن حضرت عرض شد، اى رسول خدا! پيرى زود بسراغت آمد! فرمود:

سوره «واقعه» و «مرسلات» و «عم» و «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» پيرم كرد.

فرمود: هر كس سوره «عم يتساءلون» را بخواند روز قيامت خداوند باو مشروبى خنك و گوارا بنوشاند!».

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 75

سوره «النّازعات»

در مكه نازل شده، 46 آيه است.

[سوره النازعات (79): آيات 1 تا 7]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4)

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7)

ترجمه‏

سوگند به: بركنندگان بسختى (1)

و رها شوندگان سبك سير (2)

و شناكنندگانى بس شناور (3)

پس پيشروانى بس پيشگير (4)

پس پردازندگان و انجام دهندگان فرمان (5)

روزى كه به لرزه درآيد و بر كنده شود آن بركنده شونده لرزنده (6)

در پى آن درآيد، آن از پى درآينده (7).

شرح لغات:

نازعات: جمع نازعه، فاعل از نزع: چيزى را از جا بركندن، تيرها را رها كردن تير وتر را تا نهايت كشيدن، دلو را از چاه بالا آوردن، از نزوع: از كارى خوددارى كردن و باز ايستادن، بكسان خود همانند بودن، بسوى چيزى با اشتياق روى آوردن.

غرق: در آب فرو رفتن، از آن كفى برداشتن. بمعناى اغراق: در كارى پيشرفتن، در آب فرو بردن.

ناشطات: جمع ناشطه، از نشط، فعل ماضى، بفتح شين: ريسمان را گره زد، گره را محكم كرد، دلو را با دست از چاه بركشيد. از نشط، بكسر شين: آسان و سبك بكارى روى آورد. بمعناى انشط: گره را گشود، بند را از پاى حيوان باز كرد، او را بنشاط آورد.

سابحات: جمع سابحه، از سبح- فعل ماضى-: در زندگى دست‏اندركار شد، خوابيد

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 76

و آرام گرفت، در راه‏پيمايى بسى پيش رفت، در سخن پرگويى كرد، در آب شناورى نمود.

مدبرات: جمع مدبره از دبر- ماضى مشدد-: كار را انديشيد و سنجيد، آن را تنظيم كرد و سامان داد، حديث را نقل كرد، به از ميان برداشتن شخصى يا چيزى حيله ساخت.

امر:- مصدر- درخواست انجام كارى، فرمان، جمع آن اوامر. چيز، شأن، جمع آن امور.

رجف: چيزى از بن بحركت و اضطراب درآمد، زمين بشدت لرزيد، شخص هراسناك شد، گروه آماده جنگ شد.

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً. وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً. وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً : ميتوان واوهاى اوّل اين آيات همه براى قسم باشد، در اين صورت ظاهر اين است كه: موصوفات اين اوصاف مختلف است. اگر واو اوّل براى قسم و واو آيات بعد براى عطف باشد، ظاهر اين است كه موصوف يك حقيقت با اوصاف يا مراتب مختلف است، و فاء تفريع در دو آيه 4- و 5- قرينه‏اى بر همين مقصود ميباشد كه: وصف «نزع» و «نشط» و «سبح» در يك حقيقت تجلّى كرده، آن گاه بصفت «سبق» و «تدبير» در آمده.

مفسّرين عموما چون توجه داشته‏اند كه سياق آيات و قسم‏ها بيان يك حقيقت در اوصاف مختلف است، خواسته‏اند تا اين اوصاف را با آن حقيقتى كه مورد نظر و تفسيرشان است تطبيق نمايند، معروف‏تر از همه تفسير و تطبيق به ملائكه است: ملائكه قبض ارواح كه روح كافران را بسختى ميكنند: «وَ النَّازِعاتِ» . فرشتگانى كه روح كافران را از بدن مانند دلوى كه از عمق چاه بكشند، بيرون ميكشند و جذب مينمايند: «وَ النَّاشِطاتِ» .

فرشتگانى كه بآسانى ارواح مؤمنان را قبض، و رها ميكنند: «وَ السَّابِحاتِ» . فرشتگان كه بر ارواح در خير، يا وحى، سبقت ميجويند: «فَالسَّابِقاتِ» . فرشتگان، يا فرشتگان مخصوصى كه امور عالم يا دنيا را تدبير ميكنند: «فَالْمُدَبِّراتِ» .

ديگر تفسير و تطبيق بارواح است از اين جهت كه ملائكه آنها را نزع ميكنند، يا خود را از شهوات و علائق برميكنند «1» .

(1)- اين تفسير را مرحوم طنطاوى جوهرى در كتاب تفسير الجواهر، اختيار كرده، ميگويد:

مقصود ارواحى است كه بعشق خدا از علاقه‏ها و شهوات بركنده و مجرد ميگردند، و بنشاط در مى آيند، آن گاه در عالم ديگر شناور ميشوند، و از ارواحى كه دربند علائق گرفتارند

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 77

بنا بر اين «نازعات» بمعناى منزوعات است، يا فاعل و مفعول يك حقيقت، از دو جهت است. و آن ارواح، يا «ارواح مؤمنين» كه پس از نزع، از بند، رسته و با ديدن مقامات عالى بنشاط در ميآيند و شناورند. و سپس بسوى بهشت از هم يا از فرشتگان سبقت ميجويند، و تدبير امر ميكنند. و همچنين بر ستارگان، و اسبان، و كمانهاى مجاهدان، تطبيق كرده‏اند.

اين تفسيرها اگر با بعضى از اين آيات تطبيق كند همه آنها با همه اين سوگندها انطباق و تناسب ندارد. و اشكالات ديگرى هم بنظر ميرسد، مهمتر از همه اينكه:

1- تفسير آيات يا بايد مستند بظهور الفاظ، يا نقل معتبر و مستند به معصوم، يا شواهدى از ديگر آيات باشد، و اين تفسيرها نه مستند بظهور الفاظ است و نه احاديث معتبر، و نه آيات همانند، فقط احتمالاتى است كه از سابقين به لاحقين رسيده، و لاحقين از جهت احترام بنظرهاى گذشتگان ضمن تفسير آورده‏اند.

2- سوگندهاى قرآن بيان آيات دلائل و شواهد عالم است براى متوجه نمودن اذهان بمقصود و اثبات مدعى؛ اين شواهد بايد مشهود حسى يا شبه حسى باشد، مانند:

«و الشمس، و السماء، و القمر، و النهار، و الليل، و الفجر، و الضحى، و العصر، و ما خلق، و النجم، و التين، و الزيتون، و العاديات، و القلم، و الطور، و الذاريات، و المرسلات ...».

چنان كه ظاهر است اين سوگندها همه مظاهر مشهود است كه براى اثبات منظور از قسم آمده- برگرداندن اين اسماء و صفات از معانى ظاهر، تأويل آيات است، نه تفسير آنها. با اينكه تفسير اين سوگندها به ملائكه يا ارواح (كه نظر بيشتر ناقلين تفسير است) شاهد آوردن بچيزى است كه خود نه مشهود حسى و نه شبه حسى است كه با توجه و تحقيق علمى براى عموم مشهود گردد.

3- با تأمل در سوگندهاى قرآن معلوم ميشود كه مطلب و مدعاهايى كه سوگند براى‏

پيشى ميگيرند، و باذن پروردگار بتدبير عالم مى‏پردازند (گويد با رسيدن باين مقام در صف ملائكه‏اى در ميآيند كه در سوره نبأ ذكر شده).

اين مفسر جديد براى اين تفسير و تطبيق، شواهد و دلائلى از فلاسفه اسلام و دانشمندان جديد غير مسلمان ميآورد، مانند: مؤلفان كتاب اخوان الصفا، و فخر رازى و غزالى، و يكى از دانشمندان انگليسى‏

پرتوى از قرآن، ج‏3، ص: 78

آنها آمده ربط و پيوستگى خاصّى با سوگندها دارد كه با توجه بآن روابط و حقائق، مطلب و مقصودى كه مورد شك و ترديد است اثبات ميگردد. آنچه در تطبيق اين سوگندها گفته‏اند اذهان را به‏ «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» كه مقصود است، متوجه نمى‏سازد و اين حقيقت را تقريب يا اثبات نمى‏نمايد.

4- اين اوصاف كه جمع مؤنث آمده از جهت لفظ نيز با همه موصوفها «ارواح ملائكه» تطبيق نميكند.

چنين بنظر ميرسد كه: مفسرين سابق اين اوصاف را بآنچه بنظرشان جور آمده تفسير كرده‏اند و كسانى كه بعد تفسير نوشته‏اند از آنان پيروى كرده‏اند مفسرين از اينجهت كه خواسته‏اند موصوفهاى اين اوصاف را تعيين كنند مصابند، ولى موصوفهايى كه تعيين كرده، بعضى- مانند ملائكه و ارواح- براى عموم مجهول است، و بعضى نيز- مانند ستارگان، اسبهاى مجاهدان- با همه اوصاف منطبق نيست.

اگر مفسرين اين آيات، نظر خود را از عالم غير مشهود بعالم مشهود تنزّل ميدادند براى مردمى كه اين شواهد و سوگندها متوجه بآنها ميباشد مشهود بود و اشكالاتى كه اشاره شد پيش نمى‏آمد. اگر هم مقصود اين آيات موصوفهاى غير مشهود باشد باز از طريق نظر در مشهودات ميتوان آنها را شناخت.

با توجه به لغات خاص و كلمات و اوزانى كه در اين آيات آمده، آشكار است كه اين سوگندها ناظر بانواع يا مراحل حركات، يا متحركات از جهت حركات ميباشد، بنا بر اين اگر گونه‏هايى از حركات كلى محسوس يا معلوم را در نظر گيريم شايد تا حدى بمقصود قرآن از اين سوگندها آشنا شويم. اينك چند مثال:

صفحه بعد