کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 264

محصور ساخته و جز آئين قومى خود، آئينى هر چند برتر و برهانش روشن‏تر باشد نمى‏پذيرند. اين كافر كيشان كوتاه انديش كه خود را پيرو آئين خدا ميدانند، آن آئين و احكامى را مى‏پذيرند كه در ميان قبيله آنها و نگهبان برترى قومى آنها باشد، به اين جهت با اسلام دشمنى مينمايند و بر آن خورده ميگيرند و ميكوشند تا نو مسلمانانى كه هنوز ايمانشان پايه نگرفته بفريبند و در قلوب آنها درباره دستورات اسلام و نسخ بعضى از احكام (مانند تغيير قبله) شكوك و شبهاتى ايجاد كنند و آنها را بجاى تعبد و تسليم بحق وادار بپرسشهايى كنند:

أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ‏ : چون حرف «ام» بيشتر عاطف و جدا كننده حكم جمله بعد از جمله استفهامى قبل است، در اينجا بايد جمله استفهام قبل را از آيات گذشته بيرون آورد، مانند اين مضمون: شما مؤمنين باين آئين پس از توجه دادن بانحرافهاى يهود و پس از فرمان نگفتن «راعنا» و گفتن «انظرنا- و اسمعوا» و پس از بيان دشمنى كفار اهل كتاب و مشركين با شما مؤمنين و دوست نداشتن رسيدن خيرى به شما و پس از بيان سر و علت نسخ شرايع. آيا پس از همه اينها باين آئين و احكام آن يكسره تسليم مى‏شويد؟ يا ميخواهيد از پيمبر خود درخواستهايى كنيد همانسان كه از موسى درخواست شد؟

چون نظر آيه انكار درخواستهاى بيجا از رسول است، توجهى بدرخواست كننده و نامش نيست و فعل سئل مجهول آمده‏ «كَما سُئِلَ مُوسى‏» .

خلاصه آنكه مؤمنين باين آئين نبايد چون يهود باشند و نبايد آئين هميشگى و همگانى و وسيع اسلام را در رنگ تعصبات قومى و ميلهاى شخصى در آورند و از پيمبر خود چيزهايى كه مطابق با انديشه‏هاى باقيمانده و خوى‏هاى رسوب يافته از جاهليت است، بطلبند- چنان كه يهود گاهى از موسى ديدار خدا را ميخواستند تا در برابر چشم و در ميان قبيله آنها آشكار شود و ميگفتند: «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» . گاهى در برابر فرمان و حكم موسى بهانه جويى ميكردند مانند داستان دستور كشتن گاو. گاهى از او معجزاتى نابجا مى‏طلبيدند. اينگونه درخواستها كه منشأ آن تطبيق دين خدا با ميلهاى نفسانى است آغاز تبديل ايمان بكفر و زاويه انحراف از خط رهبرى وسط است:

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 265

وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ‏ : اين انحراف هر چه بيشتر گردد شخص از تابش نور هدايت دورتر و گمراهى وى بيشتر و راه نفوذ شكوك و شبهات اهل كتاب بازتر مى‏شود. تا آنكه كفر پيشگان در چهره خيرانديشى، شما مؤمنين بحق را بسوى كفر مطلق برميگردانند:

وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً : از لغت «ود» كه متضمن معناى دوستى با دلبستگى و آرزو است، چنين فهميده مى‏شود: كه اهل كتاب ميكوشيدند تا راههايى براى برگرداندن مؤمنين از ايمان بيابند. و از «لو» كه مشعر بر امتناع است و ايمان مضاف «ايمانكم» كه ثبات ايمان را ميرساند، چنين فهميده مى‏شود كه با ثبات ايمان، كوشش آنان براى برگرداندن مؤمنين از ايمان به كفر، اثرى ندارد. و از «كفارا» كه حال براى ضمير متصل بفعل است فهميده مى‏شود كه آنها ميخواهند چنان از ايمان برگردند كه بدون توجه بمنظورشان، سر از كفر برآرند. اگر منظور فقط روى آوردن بسوى كفر باشد، الى الكفر، مناسبتر است! اين آيه با اين بيان دقيق اعجاز آميز، روش اهل كتاب را كه مسيحيان و يهود باشند، پيش‏بينى مينمايد: كه آنها چه نقشه‏هايى طرح ميكنند و چه دسيسه‏هايى بكار ميبرند تا شايد شما مسلمانان پيشرو را بدنبال خود كشانند و قدرت استقلال ايمانى كه موجب برترى شما است ناتوان سازند. اين دوستى و علاقه‏اى كه براى برگرداندن مسلمانان دارند، نه از جهت ايمان به برترى آئين خود و نه براى نگهبانى عقايدشان است و گرنه بايد بآئين خودشان برگردانند نه بكفر، و نه از جهت نابحق دانستن اين آئين است، منشأ آن همان خودخواهى و انگيزه حسدى است كه از درون نفوسشان سرميكشد، حسدى كه آن را پيش خود بصورت علاقه بدين در آورده‏اند:

حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُ‏ : حسدا، مفعول له براى فعل ود، است، من عند، ظرف و منشأ اين حسد را مينماياند كه همان ظرف نفسانى آنها ميباشد.

من بعد، ظرف براى ود، يا يردوا ميباشد. اين علاقه و كوشش براى برگرداندن شما، از جهت اشتباه در تشخيص حق نيست زيرا حق از هر رو براى آنان آشكار شده است.

اهل حق كه در محاصره اين حسودان فتنه‏جو واقع شده‏اند نبايد بمعارضه با آنان‏

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 266

برخيزند و سرگرم برگرداندن تيرهاى شبهات و افتراءات آنها شوند چون تا قواى معنوى و اجتماعى اهل حق آماده نشده معارضه با آنان هم خيرگى و چيرگى آنها را ميافزايد و هم اهل حق را از تحكيم قواى خود منصرف ميدارد، و نبايد در برابر آنها خود را ببازند و از قدرت و نقشه‏هاى زير پرده‏شان بيانديشند، بايد از آثار نفسانى و اجتماعى دشمنيهاى آنان چشم بپوشند و از آنان روى گردانند:

فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا : چون معناى لغوى «عفو» مطلق پر كردن و محو نمودن اثر است، عفو از گناه و بدى از ميان بردن آثار آن از خاطر ميباشد. «صفح» روگرداندن و توجه نكردن است. عفو و صفح از اشخاص توانا و بزرگوار مى‏سزد كه ميتوانند اثر بدى را جبران كنند يا بخود نگيرند. مردان مؤيد بايمان چون در هر حال داراى قدرت معنوى و عزتند، سزد كه بآنها دستور عفو داده شود، آنهم در وقتى كه خود انگشت شمار و دشمنان بسيار بودند، آنهم دستور عفو عمومى نه تنها از گروهى كه نزديك و مقابل چشمشان بودند.

چون همه مردم جز مردان حق و ايمان محكوم هواها و گرفتار بندهاى نفسانى و شركند، حق عفو از ديگران را ندارند.

حق عفو عمومى براى آن كسانى است كه از اين بندها رسته‏اند و حاكم بر خود و بنديان ميباشند. اين عفو و صفح دستور هميشگى اهل ايمان نيست، تا آنجا است كه عفو شدگان بخود آيند و از كيد براى مسلمانان و آزار آنها دست بردارند و مسلمانان خود را آماده تأييدات و امداد خداوند كنند:

حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏ : خداوند همراه خود، تأييد منطبق با سنن و امرش را بياورد.

نه فقط دستور دهد و امر كند، زيرا اگر مقصود آيه اين بود ميبايد به: «يأمركم» تعبير شود. پس امر در اينجا فرمانى است كه با امداد خداوند و در اثر شايستگى ميآيد.

مفسرين يكى از موارد واضح نسخ حكم قرآن، همين آيه دستور عفو را ميدانند.

گويند: آيات دستور جهاد اين حكم عفو را برداشته است. ولى چنان كه گفته شد و مشهود است صريح اين آيه عفو، حكم توقيتى و مشروط به زمان ضعف معنوى و ظاهرى مسلمانان است.

در پايان آيه با احاله بقدرت نامحدود خداوند، ميخواهد دلهاى مضطرب مسلمانان‏

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 267

را اطمينان بخشد:

إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ : همان قدرتى كه هر موجود مستعد و هر ذى حقى را گرچه در چشمها ناتوان آيد، نيرومند ميگرداند و هر قدرتى كه متكى بحق و ريشه حيات نباشد از پاى در مى آورد، آن مردم اندك و متكى بحق و ايمان را قدرت و برترى مى‏بخشد و مردم بسيارى كه فاقد حيات معنوى‏اند متلاشى ميگرداند. تا شايد عناصر پراكنده و مستعد آنها با كشش جاذبه حياتى بصورت برتر و بهره‏آورى درآيد.

[سوره البقرة (2): آيات 110 تا 115]

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110) وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏ تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (111) بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112) وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (113) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فِي خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (114)

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ (115)

[ترجمه‏]

(2/ 115- 110)

(110) نماز را بپا داريد و زكات بدهيد و هر خيرى براى خود پيش آوريد، در پيشگاه خداوند دريافتش ميداريد، چه خداوند بهر چه انجام ميدهيد بس بينا است.

(111) گويند: هرگز بهشت را درنيايد مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد، اين آرزوهاى خود ساخته آنان است، بگو: اگر راستگويانيد برهان خود را پيش آوريد!

(112) آرى! هر كه روى خود را تسليم خداى كند و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه بيمى بر اينها است و نه اندوهگين مى‏باشند.

(113) يهوديان گويند كه نصارى بر چيزى از حق استوار نيستند، نصارى گويند كه يهود بر حقى پابند نيستند، و حال آنكه همه اينها همى كتاب ميخوانند، آنها هم كه چيزى نميدانند سخنى مانند سخن اينها گويند، پس خدا است كه روز رستاخيز درباره آنچه پيوسته اختلاف دارند داورى ميكند.

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 268

(114) كيست ستمگر از كسى كه جلوى مساجد خدا را بگيرد، از اينكه نام خدا در آن برده شود و به ويرانى آن بكوشد؟ اين گروه را نرسد كه در مساجد داخل شوند مگر بحال بيم و هراس، براى اينها در دنيا زبونى و برايشان در آخرت عذاب بزرگيست.

(115) مشرق و مغرب از آن خدا است پس هر جا روى گردانيد همانجا روى خدا است، چه خداوند فرا گيرنده همه، و بس دانا است.

شرح لغات:

زكاة: گزيده مال، پاكيزگى، مال گزيده و پاكيزه‏اى كه براى تطهير اموال داده مى‏شود. از تزكيه: پاك كردن، نمو دادن، اصلاح.

خير: گزيده، مقابل شر، كامل، مال.

تجد: مصدر آن وجد «بفتح و ضم واو» و وجود و و جدان: دريافت، هستى يافتن، دست يافتن بر چيزى پس از گم شدن.

الجنة، هود، نصارى، امانى: (رجوع شود به آيات قبل).

برهان: دليل، دليل روشن و مثبت.

بلى: جواب اثباتى براى استفهام صريح يا مقدر و انكارى مى‏آيد.

اسلم: چيزى را بديگرى برگرداند، بخشيد، بدست وى داد، به اخلاص روى آورد.

وجه: اولين عضوى كه هويدا ميگردد، روى هر چيز، هر آنچه كه بآن روى آورده شود، آبرومند.

قيامة: مصدر مجرد مانند عيادة: قيام، نوعى از قيام، روز رستاخيز خلق.

ثم: بفتح ثاء: ظرف مكان، اسم اشاره بدور.

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ : پس از اولين خطاب باهل ايمان، اين سومين و آخرين دستور است، دستور اول: «لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا» دوم: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» است و هر يك از آنها كه مركب از دو دستور است راجع بچگونگى رابطه با ديگران ميباشد:

اول درباره وظيفه‏اى كه اهل ايمان نسبت به هادى و شارع دارند. دوم درباره وظيفه‏اى كه نسبت بمخالفين هنگام ضعف دارند. سوم وظيفه‏اى كه نسبت بخود و يكديگر دارند. وظيفه اول براى سازندگى افراد مؤمن و پاك و رشيد است و اين سازندگى بايد

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 269

زير نظر رسول انجام يابد. وظيفه دوم كه در مرحله دوم بايد انجام گيرد آن گاه است كه واحدهاى اولى ايمان، بحال حركت و رشد در مى‏آيند و دچار موانع و مزاحم ميگردند.

در اينحال موظفند كه از معارضه با دسائس دشمنان چشم بپوشند و بتحكيم قدرت معنوى و اجتماعى خود بكوشند. اقامه صلواة آن گاه است كه اين واحدها با هم پيوسته است و قيام صلاة قيام روح ايمانى و قواى معنوى و جوارح براى تحكيم رابطه است؛ رابطه با حق و آمادگى براى انجام وظائفى كه قائم بحق در پيش دارد. صلاة نماياننده همه وظائفى است كه بايد بصور مختلف اكنون يا در آينده انجام گيرد. اين تمرينهاى پى در پى است كه روح و خوى پيوستگى و فرمانبرى و اطاعت را محكم و فعال ميگرداند و بر انگيزه‏هاى مخالف حاكم ميشود و در راه جهاد با موانع همت‏ها برانگيخته ميگردد.

در محيط روشن وصف فشرده‏ى اين رابطه با خدا است كه فاصله‏ها از ميان مى‏رود و قلوب با هم مرتبط ميشود، و انديشه‏هاى خودبينى كه منشأ پراكندگى است زائل ميگردد (رجوع شود به آيه 2، در معناى اقامه صلاة).

زكاة، رابطه اجتماعى و اقتصادى را در پرتو ايمان بپا و محكم ميدارد و حس خير و رحمت را بيدار و سرشار ميكند و افراد مؤمن را براى جهاد و گذشت از دنيا و بريدن علاقه‏ها در راه پيشرفت حق و انجام فرمان، آماده مى‏سازد.

صف صلاة با قيام و ركوع و سجود و ذكر تكبير و تسبيح آن كه در فصول شبانه روز و در ميان كار و كوشش دنيايى بايد انجام گيرد، و زكاة كه بذل مال از مبدء ايمان و قصد قربت است مقدمه آمادگى براى انجام وظيفه سنگين جهادى است كه جامعه حق پرست در پيش دارد. با اين آمادگى است كه ميتوانند منتظر امر خدا و مشمول قدرت بى‏پايان خدا شوند- كه در پايان آيه سابق اعلام شد.

چنين اجتماعى هر چه در چشم كوتاه بينان كوچك و ناتوان آيد و انديشه‏هاى شيطانى بخواهد در آن اخلال كند و زبانهاى هرزه، اميد بآينده‏اش را بمسخره گيرد، آن سان كه رفتار و گفتار اهل كتاب و مشركان با مسلمانان نخستين چنين بود، چون زنده است مانند بذر كوچك زنده مشمول قدرت و داراى خاصيت جذب و دفع و نمو و توليد خواهد شد و عناصر پراكنده را در خود هضم خواهد كرد. بذرهاى خيرى كه از چنين‏

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 270

مردمى پراكنده شود هر چند در هوا و خلال زمين از نظر خود و ديگران ناپديد شود، بالآخره رخ نشان ميدهد و آثار خود را ظاهر ميسازد:

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ‏ : اين آيه بجاى دستور انجام خير، از بقاء و ظهور و دريافت آن خبر داده است، با اين خبر، دريافت هر خيرى را: «من خير»، هر چند در نظر ناچيز آيد (آن هم نفس خير را نه پاداش آن را) تضمين نموده است زيرا چه بسا سبب خوددارى از هر خيرى، نگرانى از گم شدن و از ميان رفتن آنست.

إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ : اگر آن خير از چشم همه پنهان شود از چشم خداوند پنهان نمى‏شود.

وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏ : از آياتى كه با اولين خطاب به بنى اسرائيل شروع شد تا اولين خطاب بمؤمنين، درباره انحرافها و بدمنشيها و لغزشهاى قوم يهود بود. پس از آن باهل ايمان روى خطاب آورد. آن گاه بد انديشى‏هاى اهل كتاب، كه عنوان عمومى يهود و نصارى است؛ و مشركين را بيان كرد و به نقشه‏هايى كه بزيان مسلمانان خواهند داشت اشاره نمود. در اين آيات پندارهاى مشترك يهود و نصارى و همچنين خودخواهيهاى جداگانه هر يك از آنها را بيان ميكند، وضع ترتيب آيات مطابق است با وضعى كه مسلمانان با يهوديان و مشركين و نصارى داشتند. چون در آغاز پايه و مايه گرفتن اسلام در يثرب (پس از اين بود كه يثرب نام مدينه:

صفحه بعد