کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 23
مينماياند. الثمرات، شامل هر گونه بهرههاى زندگى- كشت، ميوهها، فرزندان- ميشود، كه از آثار بهم خوردن امنيت عادى و حالت بسيج و دفاع و جهاد است. اينها كه بايد نظامات پست را واژگون كنند و زنجيرهاى اسارت را از ملل بردارند و قبلهها را برگردانند، بايد از چنين آزمايشهاى خطير چون پولاد آب ديده بيرون آيند- و از وازدگان، خالص و متمايز گردند.
وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ: الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ - خطاب جمع، به شخص رسول (ص) عدول يافته تا از زبان و بشره صادق و شاهد او كه طليعه اميدها و پيروزيها و مقامات عالى است اين بشارت نمودار شود. متعلق فعل بشر، صريح نيامده، چون اين بشارت بشاراتى را در بردارد كه بيش از تصوير و بيان است. وصف الصابرين بجاى اشاره و ضمير، اشعار بحصر و عليت دارد: به همانها كه از ميان ابتلائات صابر و سرفراز بيرون آمدند بشارت ده!. الذين ... توصيف و بيان اين صابرين مورد بشارت است: كسانى كه صبرشان از خواص صلابت جسم و خوى نفسانى نيست.
چگونگى تفكر و ديد جهانى و لطافت روح آنها را صابر و پايدار ساخته و تازيانه مصائب بيدارتر و هشيارتر و پايدارتر و فروغ ايمانشان را فروزان و ميدان ديدشان را وسيعتر ميگرداند: الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ ... بينش برتر خود را با اين تعبير جامع اعلام مينمايند: قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ - ما در تصرف و ملك خداونديم و خود و هر چه داريم در حقيقت از آن او، و خواه نخواه بسوى او رهسپاريم. اينگونه اينها از پيچيدگى بخود و علاقههاى موهوم باز و گسترده ميشوند. بعكس آنها، كسانى كه بخود پيچيده و در لاك اوهام خزيدهاند و هدفى خدايى و برتر ندارند، در هجوم مصائب پيچيدهتر ميشوند و رو بزوال ميروند.
أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ - اشاره اولئك و تكرار آن، مقام والاى روحى و خلقى آنها را مينماياند. جمع صلوات ارتباطات پيوسته و همراه با امواج عنايات. عليهم و تقدم آن، انحصار و فراگيرى. من ربهم، جهت برترى و ربوبيت مضاف. رحمة، رحمت خاصى را ميرساند: اين صابران بلند انديش كه در مجراى سرچشمه عنايات و رحمت ربوبى و جالب آنند، صلوات و رحمت
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 24
خاص پروردگارشان چون قطرات پى در پى باران بر آنها مىبارد و چون. نسيمى از قلل بلند بر آنان مىوزد. آنان و كسانى را كه در معرض اراده استوار و روح سرشارشان هستند شاداب و خرم ميدارد. آنان كه بچنين مقامى رسيدهاند و گيرنده صلوات و رحمت ربوبى ميباشند، گوشه چشمى هم بمقامات و غنائم دنيوى بر نميگردانند. آنها چون سراپا در حال جهاد و حركت و مشمول صلوات و رحمتند، به هر بن بست گمراهى كه برخورند راه حق را در مىيابند و پيش ميروند: « وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا »- وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ .
بعد از آياتى كه صورت فكرى و اجتماعى امت اسلام را تكوين، و قبله آنها را مشخص، و اصول بعثت را تبيين، مينمايد، اين پنج آيه: از اسْتَعِينُوا - تا- هُمُ الْمُهْتَدُونَ ، فرمان حركت بسوى انجام اين رسالت و تحقق اهداف آنست، تا با روحى سرشار از نور و نيرو، و با ديدى نافذ و بصير ديوار مرگ شهيدان را از ميان، و كلمه مرگ آنان را از زبان بردارند. شهيدان را آن چنان زنده و والا مقام بنگرند، كه روحشان حياتبخش و نقشبند خاكيان و بدن بىغسل و كفنشان كرامتبخش افسردگان و خاك قبرشان زيارتگاه دلهاى زنده و جهش خونشان بحركت آورنده خونهاى فسرده باشد. مسئولين پيشبرد اين رسالت الهى، با اين ديد بايد آزمايش و آماده رگبار مصائب شوند تا چون صابر و پايدار از آن سر برآورند، باران الطاف و رحمت ربوبى بر آنان ببارد و از راههاى پيچيده برويشان باز گردد.
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ - اين آيه بيان نظر اصلى از تأسيس و حكمت صفا و مروه و پيش در آمد حكم طواف در آن و رفع توهم از آنست. گويند: در زمان جاهليت محل نصب دو بت سنگى يا مسى شده بود بنام «اساف و نائله» كه در مقابل هم و در قسمت درب ورودى و آستانه مسجد الحرام بودند.
در نظر مسلمانانى كه باصل توحيد سخت گرايش داشتند، وضع و مكان خاص صفا و مروه و بتهاى آن، شرك آلود و از آثار جاهليت مينمود.- گر چه مسجد الحرام كه بدست داعى توحيد، ابراهيم بتشكن تأسيس شده بود اينگونه نمىنمود- ولى چون روى آوردن به قبله مسجد الحرام متضمن روى آوردن به صفا و مروه بود بر آنها گران
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 25
مىآمد. و همچنين طواف در آن. اين آيه چنين توهم و نگرانى را از اذهان برميدارد:
صفا و مروه از شعارها و رمزهاى هدفها و راههاى الهى است نه از شعارهاى شرك و جاهليت.
فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما - پس چون صفا و مروه از شعائر الهى و مناسك حج است، بر كسانى كه براى حج روى بخانه مىآورند يا قصد عمره دارند گناهى نيست كه در آن طواف نمايند.
لا جناح، رفع توهم و اباحه مطلق را ميرساند كه منافى با وجوب طواف «سعى» بين صفا و مروه نيست. اين آيه در پيرو آيات قبل، هم غبارهاى شرك و جاهليت را درباره صفا و مروه از اذهان مسلمانان پاك ميكند و هم بآنها نويد ميدهد و آمادهشان ميسازد تا با روى آوردن بسوى مسجد الحرام و استعانت از صبر و صلاة، صفا و مروه و پيرامون مسجد الحرام را از سرك و بتها پاك گردانند.
طواف «سعى» بين صفا و مروه- در آغاز حج و عمره- چون اشعار به آمادگى براى حركت و تحول فكرى و ورود به محيط ظاهرى و معنوى مسجد الحرام و مناسك آنست، حركات ارتعاشى و رفت و آمد متحيرانه در بين اين دو، گرفتارى به جواذب و علاقهها و سپس گذشت از آنها را مينماياند. همان انسانهايى كه با پيوستگى به عناوين و شعارهاى امتيازى و لباسهاى افتخارى باد بپوستشان رفته و باصطلاح خود سنگين! شدهاند با اين حركات ارتعاشى و تحير انگيز بايد كنده و سبك شوند، و مجذوب حق و نظامات او كه در مسجد و پيرامون آن پرتو افكنده گردند و حق ورود يابند.
وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ - تطوع- كوشش هر چه بيشتر در فرمانبرى، گردن بفرمان نهادن و تعبد- برترين و عميقترين رموز عبادت و هر عمل خيريست.
زيرا منظور اصلى از فرائض و عبادات كه بايد بقصد تعبد و قربت انجام گيرد، ايجاد روح فرمانبرى و تسليم در برابر اراده خداوند ميباشد و ديگر نتايج و آثار روحى و اجتماعى عبادات از فروع آنست- چنان كه اگر نظر بيكى از اينگونه آثار باشد فاقد روح عبادت و باطل است. شايد از همين جهت است كه اسرار و نتايج عبادات مكتوم مانده يا اندكى بيان شده است. ابراهيم اين خانه را براى چنين تحولى بناء كرد و
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 26
هنگام بناء درخواستش همين بود: « رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ ... » و ارائه مناسك حج را براى همين ميخواست و فرمان ذبح فرزندش براى نشان دادن آخرين حد تسليم بود.
اين آيه هم پس از ارائه آداب ورود به آستانه مسجد الحرام و مناسك آن روح فرمانبرى هر چه بيشتر و تسليم، نتيجهاش را با تغييرى كلى و كوتاه بيان نموده تا در همه مناسك و مدارج حج كه در همين سوره و سورههاى ديگر مىآيد، در نظر باشد: وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً ... هر چه فرمانبرى در خير و عبادات بيشتر باشد، خداوند سپاسگزار و آگاه و داناى به نيات، بيشتر اثر مىبخشد و او را مشمول الطاف خود ميگرداند: فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ - صفت شاكر براى خداوند از جهت همان آثار و پاداشى است كه به تطوع در خير ميدهد نه آنكه بندگان حق شكرى بر او داشته باشند- او خود مبدء هر خير و احسان است. كسانى كه چنين تطوع و خضوع نداشته باشند و تسليم نشوند، مشمول چنين سپاس الهى نيستند، و اگر بآن وادى رفتهاند، همان از سرزمين و كنارخانه و ديوارها گذشته و برگشتهاند.
[سوره البقرة (2): آيات 159 تا 164]
[ترجمه]
(2/ 164- 159)
(159) راستى كسانى كه پردهپوشى مينمايند آنچه را فرو فرستاديم از بينهها و هدايت، پس از آنكه آن را براى مردم در كتاب تبيين نموديم، همانها را خداوند لعنشان ميكند (از رحمت خود بدور ميدارد) و لعن ميكند آنها را لعن كنندگان.
(160) مگر كسانى كه توبه كرده و اصلاح نموده و بيان كنند، پس همينها هستند كه ميپذيريم توبه آنها را (روى مىآوريم بآنها) و من بس توبه پذير و مهربانم.
(161) همانا كسانى كه كافر شده و بميرند در حالى كه كافرند، همينها- بر اينها است لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همگى.
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 27
(162) جاويدند در آن، تخفيف نمىيابد از آنان عذاب و نه مورد نظر (مهلت داده) ميشوند.
(163) و خداوند شما خداونديست يكتا نيست خدايى مگر او همان رحمان- رحمت آور عام- رحيم- رحمت آور خاص.
(164) براستى در آفرينش آسمانها و زمين و دگرگونيهاى شب و روز، و آن كشتى كه همى در ميان دريا پيش ميرود با آنچه مردم را سود مىدهد و آنچه خداوند از آسمان فرستاده، از آب، پس زنده كرده بآن زمين را بعد مردگيش و پراكنده در آن از هر گونه جنبندهاى را. و بهر سو گرداندن بادها، و ابر رام شده بين آسمان و زمين، همانا نشانههايى است براى گروهى كه همى مىانديشند.
شرح لغات:
بينات: جمع بينه: دليل، برهان روشنگر. از بون: واضح، جدا، ممتاز.
لعن: زبون كردن، دشنام گفتن، با خوارى راندن، دور نمودن از خير.
توبه: پشيمانى از گناه، تصميم بترك و باز نگشتن بآن.
خالد: فاعل از خلود: جاودانى، هميشه زيستن چون از اوصاف زمانى است بخداوند گفته نميشود.
ينظرون: مضارع مجهول از انظار: وادار بانديشه، مهلت دادن تا در گرفتارى راه خلاص يا بدهى خود را بپردازد. از نظر: انديشه نمودن و خواستن، بررسى كردن.
خلق: بىنمونه، باندازه و از نيستى پديد آوردن. از صفات خداوند است بمعناى مخلوق نيز گفته ميشود.
اختلاف: در پى هم آمدن، از خلف (ماضى) در پى او آمد، جايش را گرفت، او را بجاى خود نشاند، از همراهان باز ماند، جامهاش را اصلاح نمود.
النهار: پرتو گسترده. از نهر (ماضى): نور يا آب گسترده شد، وسعت يافت، خون بشدت جارى شد.
الفلك: كشتى. از فلك (ماضى): بدور خود يا ديگرى گشت، بصورت دائره درآمد. كشتى را از اينرو فلك گويند كه در دريا ميگردد يا چون ساختمان آن بصورت دائره بوده.
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 28
بث: (تفريق). جدا جدا و پراكنده نمودن.
المسخر: مفعول از سخر (بتشديد): آن را رام نمود، مهارش كرد، آمادهاش ساخت، او را بدون پاداش بكار واداشت به مسخرهاش گرفت.
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ - فعل مضارع يكتمون كه اشعار باستمرار كتمان دارد مجال توبه را مينماياند. كتمان حق ظاهر، باين است كه پوشيده يا تأويل و توجيه بر خلاف شود و اگر پنهان است بيان نشود. من البينات بيان ما انزلناه، و البينات شامل اصول اعتقادى و احكام و ادلهاى ميشود كه خود با عقل فطرى، روشن و روشنگر است. و الهدى عطف بيان براى مجموع البينات است از اين نظر كه در پرتو بينات هدفها و مقاصد روشن، و راهها باز ميگردد، ميشود كه عطف مغاير، و ناظر بقسمتى از بينات باشد. ضمير بيناه راجع به ما انزلنا يا الهدى ميباشد. للناس ظاهر در جنس و مشعر به حق عموم در تبيين بينات است.
فى الكتاب، ناظر بوحدت نوعى كتب وحى، و اين قيد سند ثبت شده بينات را مينماياند.
اين آيه جز درباره گروهى از علماى دين كه واسطه ابلاغ و بيان آنند، نميتواند باشد. همانها كه بايد حاجب دين خدا باشند نه حجاب آن. اين قيود و اوصاف تفصيلى مبين سنگينى گناه و همچنين شرائط كتمان است:
1- كتمان ما انزلنا: آنچه را ملكوت عالم تا حد دريافت فكر مردم پائين آورده و در دسترس واقع شده. پس آنچه از حقايق و احكام در شرائط خاص خود تنزل و تحقق نيافته و در مرتبه اعلى «مشيت، نفس الامر» باشد، اگر كسانى با تفكر خاص خود آنها را دريافتند و اعلام ننمودند نبايد كتمان كننده ما انزل باشند.
2- من البينات: آنچه را خود روشن يا روشنگر است. پس شامل كتمان مسائل مشكوك يا مظنون نميشود.
3- مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ - پس اعلام مسائلى كه براى عامه مبين نشده گر چه براى خواص مبين و تكليف آور باشد، الزامى نيست.
4- فى الكتاب: آنچه را در كتاب مبين و ثبت شده است. آنها كه حق خدا كه
پرتوى از قرآن، ج2، ص: 29
همان حقوق خلق است با اين شرائط و قيود همى كتمان كنند چه پاداشى خواهند داشت؟:
أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ - تكرار فعل يلعن براى اعلام دو گونه لعن است. آنكه كتمان ما انزل اللَّه مينمايد، خود از معرض تابش آيات و هدايت بركنار ميماند و دچار جهل و غرور ميشود. همين از آثار لعن- دورى و طرد- خداوند است. و چون مسئوليت وساطتى كه با مردم دارد انجام نميدهد، آنها را از رشد و كمال و طريق هدايتى كه پيمبران آوردهاند دور و بر كنار ميدارد و همين كه اين مردم عقب مانده و بازمانده متوجه وضع خود و علل اصلى آن شدند بزبان استعداد و حال و مقال خود بآنها نفرين مينمايند: وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ . اثر اين لعن دو جانبه دور شدن از هر خير و سقوط از قلوب است.
آيا كتمان نخستين مؤسسه توحيدى و مناسك آن كه هميشه بايد دعوت و مكتب ابراهيمى را زنده و الهام بخش بدارد و واپسين رسالت را بنماياند، سند مكتوب و بارزى از كتمان ما انزل اللَّه نيست. چرا از اين بناء عظيم و بانى آن در تورات و انجيل نام و نشانى نيست؟ و فرزندان آن پدر بزرگ و افتخار آميز چنين اثرى را از ياد بردند؟. «1» با آنكه آن را با همه صفات و خصوصيات مىشناختند: « الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ - از آيات قبل».
اين قرآن است كه پس از قرنها پردهپوشى، چهره ابراهيم و فرزندش را در حال بناء بيت و زمزمه آنها آن چنان نماياند كه ديگر از خاطرها نميرود و سزاى كتمان كنندگان اين قبله توحيد و مناسك آن را و همچنين هر حقى را كه نزول يافته، لعن خدا و هر لعن
(1)- در تورات كنونى اختلاف ساره و هاجر همسران ابراهيم و تبعيد شدن هاجر و فرزندش اسماعيل بتفصيل آمده: آب و نان با خود برداشتند و در بيابانها راه را گم كردند. به بئر السبع رسيدند. فرزندش اسماعيل را زير درختى گذارد. بانگ فرشتهاى را شنيد و وعده خروج امت عظيمى از فرزندش اسماعيل باو داد، در بيابان فاران چاه آبى كشف شد و بر سر آن آب با ابى مالك اختلاف پيش آمد. و همچنين ديگر تفصيلات فصول 20 و 21 و 22 پيدايش- ديگر از ساختمان بيت و عاقبت كار اين زن و فرزندش نام و نشانى نيست!.
در قاموس كتاب مقدس- لغت هاجر- ميگويد: «و از آن پس از هاجر مذاكرهاى نميشود.