کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 229
دريابد. شعور فطرى (دل) ميتواند رمزى از ابديت و خبرى از پشت پرده بگيرد «1» ، اما براى دريافت چگونگى روز نهايى، جز از طريق وحى و نبوّت كه از ما وراء حجابها ميرسد راهى نيست. تكرار آيه « ثُمَّ ما أَدْراكَ » تأكيد و اشعاريست به اينكه هر چه عقل اكتسابى و انديشه انسانى پيش رود باز وسيلهاى براى دريافت و علم بحقيقت و چگونگى روز جزاء ندارد.
يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ : يوم، برفع، بدل است از يوم الدين يا خبر ضمير مقدر، بنصب، ظرف براى لا تملك يا فعل مقدر است. شيئا، تعميم نفى؛ تقديم، الامر، براى تخصيص؛ يومئذ، تأكيد و تخصيص ميباشد: يوم الدين روزيست كه، يا در آن روز، مالك نيست نفسى براى نفسى هيچ چيز را و فرمان در آن روز مخصوص خداوند است.
اين وصف قابل درك و تهديد آميز روز جزاء، و امتياز و فصل خاص آن روز از روز اين جهان ميباشد. در اين جهان هر نفسى با قدرت عقل و اختيار و توسل به اسباب، مالك گزيدن و تسبيب و انجام عمل و تصرف در امور خود و ديگران است، در آن عالم كه استعدادها بفعليت ميرسد و اعمال بارز ميگردد، قدرت اختيار و عمل كه منشأ مالكيت در تصرف است گرفته يا مقهور قدرت فاعلى خداوند ميشود (رجوع شود به تفسير مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ، جلد اول صفحه 7).
در اين سوره، واقعه قيامت و مقدمات آن بصورت جامع و خاصى بيان شده كه در ديگر سورهها و آيات باين صورت و ترتيب بيان نشده است. يكى از خصوصيات اين سوره بيان انفطار آسمان و انتثار كواكب ميباشد.
در سوره نبأ، از مقدمات مشهود قيامت همان از سير كوهها « وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً » و در سوره النازعات از بركنده شدن زمين « يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ » و مصيبت فرا- گيرنده بزرگ « فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى » و در سوره عبس از صداى نهايى پر هراس،
(1)-
دل گواه است كه در پرده دلارايى هست
هستى قطره گواهست كه دريايى هست
هر كه در بحر عدم رفت نيامد بيرون
اين دليل است كه در پرده تماشايى هست
كس ندانست كه سر منزل مقصود كجاست
آن قدر هست كه بانگ جرسى مىآيد
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 230
آگاهى داده شده است.
سوره تكوير اذهان را متوجه به يكى از علل بهم ريختن و دگرگونى وضع زمين و ستارگان نموده است كه همان بهم پيچيده و تاريك شدن خورشيد ميباشد: « إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ».
در اين سوره اذهان را به دگرگون شدن جهان وسيعتر و آسمان برتر، و سبب بالاتر تحوّل خورشيدها و ستارگان و زمين، متوجه نموده است: « إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ ». ديگر از خصوصيات اين سوره تعبير و لغت آيه « وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ » و همچنين نداى « يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ ... » ميباشد. و بيان خاص ادوار گذشته خلقت و تركيب انسان و ضابطين اعمال و ارتباط ثبت و ضبط اعمال با محيط نعمت و عذاب، نيز از خصوصيات اين سوره است.
لحن و تعبير آيات اين سوره به هشت صورت آمده است: تا آيه پنج آيات كوتاه و با تاء ساكنه بسته شده است. چهار آيه اولى، با طنين اذا، آغاز شده كه نماياننده اخبار انگيزنده و عابرانه برتر از انديشه است. طول موج و تفصيل كلمات آيه پنجم هماهنگ با بيان بروز نهايى اعمال و جواب انديشه حاصل از چهار آيه قبل مىباشد. اين آيه انسان را بنهايت مسير و اعمالش آگاه ميكند و آمادهاش مينمايد تا به موانع روحى و نفسانى كه او را از نظر در اين مسير نهايى باز داشته است آگاه شود، آيه ششم « يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ... » با نداء و موج طولانى و هشيار كننده، بسوى انسان مستعد و غافل همى پيش مىآيد و تموّج آن در فضاى ذهن منعكس ميگردد: « ما غَرَّكَ ... » و با ياء و ميم «الكريم» متوقف ميشود. آيه هفت و هشت با آهنگ شديد و سريع مراحل خلقت انسان را مىنماياند و از نظر ميگذراند. از آيه نهم، كه با كلمه كلّا، آغاز شده است لحن آيات آرام و آهسته ميشود تا شايد انسان را به فعل و انفعالهاى داخلى و نفسانى و ثبت و پايهگذارى اعمال در بناى سعادت و شقاوتش متوجه گرداند. وزن و لحن اين آيات با ياء و نون و آيه دوازدهم با واو و نون آمده است كه نماياننده استمرار و پايهگيرى ميباشد. پايهگيرى و بقاء اعمال و نفوذ آنها در اعماق وجود انسان و طبيعت بصورت نهايى و قطعى نعيم و جحيم در مىآيد كه به دو آيه كوتاه سيزده و چهارده و بستهشدن به ياء و ميم منتهى ميشود. آيات بعد با لحن فعل استمرارى «يصلونها ... و وزن ياء و
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 231
نون از اجمال بسوى تفصيل و ارتفاع پيش رفته و هماهنگ با مقصد بآخرين و مفصلترين آيه و نهايت وجود و كلمه «اللَّه» ختم گرديده است.
خواندن اين سوره با قرائت و لحن متناسب و تفكر در آيات و حقايق آن جلوى ديد ذهن را براى توجه به نهايت مسير انسان و جهان باز مىنمايد و روح را بسوى فرا- آمدن بمقامات عالى و همت را براى كوشش در عمل خير و باقى، برمىانگيزد.
در حديث ابى، از رسول خدا (ص) چنين آمده است: «هر كس اين سوره را قرائت كند بشماره هر قطرهاى و هر قبرى بوى حسنهاى بخشد و روز قيامت كارش را سامان دهد».
از حضرت صادق (ع) چنين رسيده است «هر كس سوره إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ ، و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ را بخواند و آن دو را در نماز واجب و نافله برابر چشمش قرار دهد، هيچ حجابى وى را از خداوند محجوب نميدارد، و پيوسته بسوى خداوند نظر نمايد و خداوند بسوى او نظر نمايد تا حساب مردم را بپايان رساند».
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 232
سوره مطففين
، تطفيف، از سورههاى مكى است، بعضى آن را مدنى، بعضى آياتى را مكى و آياتى را مدنى دانستهاند. سى و شش آيه است.
[سوره المطففين (83): آيات 1 تا 6]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
لِيَوْمٍ عَظِيمٍ (5) يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (6)
واى براى كم فروشان است (1)
آنان كه چون از مردم پيمانه گيرند پر بردارند (2)
و چون مردم را پيمانه دهند زيان آورند (3)
ا اينها باور ندارند كه برانگيختهگانند (4)
براى روزى بس بزرگ (5)
روزى كه بپا خيزند مردم براى پروردگار جهانيان (6).
شرح لغات:
ويل: مانند ويح، صه، مه، اسم صوت و كلمهايست كه هنگام رسيدن مصيبت و عذاب، و در مورد اظهار درد و درماندگى گفته ميشود، چون با اضافه منصوب خوانده مىشود، اگر بدون اضافه منصوب خوانده شود بتقدير فعل و اگر مرفوع خوانده شود مبتداء ميباشد.
مطففين: فاعل از طفف (بتشديد): پيمانه را كم گذارد، بر عيالش سخت گرفت، بخل ورزيد، آفتاب نزديك غروب شد. طف: كنار دريا، رود و زمين. طفيف: اندك، بىارزش.
اكتال: پيمانه گرفت، پيمانه را براى پيمان كردن بدست گرفت. از كال: پيمانه كرد، اندازه گرفت، سنجيد.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 233
وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ : ويل مبتداء و خبر آن للمطففين، لام دلالت باستحقاق يا اختصاص دارد: ويل حق يا مخصوص مطففين است. لفظ ويل كه نماياننده گرفتارى بانواع درد و رنج و مصيبت است، در قرآن براى كسانى ذكر شده است كه آلوده و گرفتار نوعى از گناه و انحراف فكر و اخلاقى مىباشند كه منشأ و ريشه ديگر گناهان و آلودگيها و فسادها ميباشد، مانند شرك، كفر، تكذيب، ظلم، قساوت، افتراء، انحرافها و ساخت و سازها بعنوان دين:
« وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ. وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ . فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا. فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ. فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا. فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ. وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ. فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ ... فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ » قرآن يكى از منشأها و ريشههاى گناهان را در بردن حقوق مالى و انحراف از نظام و روابط عادلانه قانونى و فطرى آن، نشان ميدهد از اينجهت فقط ويل را براى افراد و طبقاتى آورده است كه بصورتهاى مختلف حق مردم را از ميان ميبرند و اموال افراد و عموم را مىربايند و موجب اختلال در روابط عادلانه ميگردند:
« وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ »، « وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ - همزه»، « فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ. وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ. فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ ... وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ - آيات ماعون»، « وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ - 79 بقره»، «و وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ. الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ - 7، فصّلت» اين آيات حقبرى و كمفروشى و جمع مال و محروم كردن يتيم و گرسنه داشتن مسكين و منع ماعون و كسب از طريق ساخت و ساز بنام دين و ندادن زكات را، مانند شرك و كفر در رديف اصول گناهان، آورده و اينگونه گناهكاران را مستحق ويل بيان كرده است. گويا اينگونه گناهان از بس آثار و تبعات و دامنه دارد و از هر سو دامنگير است كه بيان و تعبيرى از انواع آثار شوم و عذابهاى گوناگون آن، جز فرياد ويل نيست.
مطفف، چنان كه از اصل و موارد استعمال آن برمىآيد، كسيست كه حقوق مردم را كه بايد در بين باشد مخفيانه و رندانه بجانب خود ميكشاند و از اين طريق از ديگران بهره ميگيرد و بهره آنها را نميرساند، چون اينگونه بردن حقوق و اموال دزدى پنهانى و بىصدا و دور از دسترس قانون و تعقيب ميباشد، آثار آن همه را فرا ميگيرد و بهر جانب گسترده ميشود و پايه زندگى و رابطه جمع را بىپايه و متزلزل
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 234
ميگرداند. بيشتر كينهها و عقدهها و جنگهاى طبقاتى درون و بيرون جوامع و جنگهاى بزرگ و سوختن و دود شدن سرمايههاى مادى و انسانى از اينگونه حقبرى و بهرهكشى نهايى و در زير عنوان آئين و قانون و وزن وكيل است.
الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ : اكتيال بر حسب هيئت باب افتعال بمعناى دريافت كيل و بدست گرفتن كيل و كيل كردن است: استيفاء از باب استفعال طلب و كشش هر چه بيشتر را ميرساند. على اشعار به سلطه و زيان دارد و متعلق به فعل اكتالوا ميباشد:
چون با سلطه بر مردم يا بزيان مردم دريافت كيل كنند يا كيل را بدست گيرند ...
ميشود كه متعلق به يستوفون، و تقديم براى تخصيص باشد: بخصوص زيان بر مردم، پر و پرتر برگيرند.
اين آيه و آيه بعد، مبيّن روش عملى و نمونه آشكار و مشهود خوى مطفّفين است، اينگونه مردم چون هر حقى را بسوى خود مىسنجند و خود را از حقوق و روابط بين عموم برتر و بركنار گرفتهاند، همين كه كيل و وزن را بدست گيرند، بسود خود مىسنجند و هر چه پرتر برميگيرند.
كيل و ترازو از زمانهاى ديرين و در ميان همه اقوام و ملل، مقياس حقوق متبادل و مظهر عدل اجتماعى است كه بوسيله آن ميتوان قيام بعدل و اجزاء آن يا انحراف از آن را سنجيد. از اين رو كسانى كه با بدست گرفتن ترازوى عدل و در زير عنوان حق، حقوق و اموال مردم را مىربايند، و از اين طريق موازين را منحرف ميكنند، آن چنان بحقوق عمومى دستبرد ميزنند كه آثار شوم آن دامنگير همه و خود آنها مىگردد و فرياد ويل كه نماياننده دردها و گرفتاريهاى بيشمار است از ظالم و مظلوم و هر سو بلند ميشود «1» .
(1)- انحراف از حق و عدل در روابط مالى منشأ انحراف از همه حقوق و حدود اخلاقى و انسانى و الهى ميگردد تا آنجا كه عبادت و بندگى خدا نيز در ترازوى منافع مادى سنجيده ميشود و خلوص و قصد قربت از ميان مىرود. يكى از عرفاء گفته است: «آن كسى كه عبادت را در ديدگاه مردم نيكو، و در پنهان بد انجام دهد از مطففين بحساب مىآيد».
كار اندك كم گذاردن در كيل و ترازو بآنجا ميرسد كه مردمى در زير سايه دين و قانون اموال عمومى را بدون كيل و وزن ميبرند. عربى بيابانى، بىپروا به عبد الملك گفت:
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 235
وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ : در اين آيه، براى توجيه نسبت كيل و وزن شدن به اشخاص، سه تفسير نحوى شده است:
1- ضمير «هم» مجرور به لام مقدر باشد: «اذا كالوا لهم ... آن گاه كه براى آنها كيل يا وزن كنند ...».
2- مجرور به مضاف مقدور باشد: «اذا كالوا كيلهم ... چون كيل و وزن آنها را وزن كنند ...» بنا به اين دو توجيه ضمير «هم» راجع به الناس است.
3- ضمير «هم» مرفوع به ابتداء و راجع به مطففين باشد: « وَ إِذا كالُوهُمْ ...
چون مطففين كيل يا وزن كنند، همانها خود زيان ميرسانند»، بنا بر اين ضمير جمع متصل «كالوا» بصورت ضمير منفصل تكرار شده است و اين تكرار معناى درستى جز تأكيد يا تخصيص كه در اينجا نامتناسب است، ندارد. اين تفسيرهاى نحوى در اين گونه آيات قرآنى، اگر تركيب و نسبت كلمات را توجيه نمايد، بيان ظاهر و صريح آيه را غير موجّه مىنماياند، در اين آيه هر توجيه نحوى بشود باز جواب اين سؤال باقى مىماند: چرا آيه، كيل و وزن شدن را با اشخاص نسبت داده است؟ در سخن هر گوينده بليغى، اگر تعبير غير متعارف ديده شود، پيش از توجيه و برگرداندن آن كلام بصورت متعارف بايد سبب عدول گوينده و مقصود او را از اينگونه بيان فهميد، چه رسد به كلام متعالى پروردگار
«آنچه خداوند درباره مطففين گفته است شنيدهاى؟ خداوند سختترين عذاب را بكسى وعده داده است كه اندكى از مال برگيرد، پس تو درباره خود چگونه مىانديشى كه اموال مردم را بدون كيل و وزن مىبرى؟».