کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 64

پس از حكم مكتوب روزه و حكمت آن، آن گاه انجام آن در روزهاى محدود و حكم بيمار و مسافر كه بايد در روزهاى ديگر روزه بدارد، و ناتوانى كه بايد فديه دهد، آن گاه دعوت به تحمل براى انجام هر خيرى كه روزه نمونه‏اى از خير است، اين آيه امتياز ماه رمضان را بر ديگر ماهها بيان مينمايد- گر چه در طبيعت زمان امتيازى نيست-، تا- اياما معدودات- در ظرف اين ماه نمايانده و مشخص گردد: ماه رمضان كه امتياز و شخصيت يافته براى اين است كه قرآن در آن نازل شده، قرآن كه هدايتى براى عموم آدميان است تا خردها را به مبادى و نهايات و مسير انسان روشن نمايد و راههاى خير و رستگارى را بنماياند. و از فروغ هدايت آن شعاعهايى مى‏تابد كه همه سطوح و جوانب حق و باطل و خير و شر و روا و ناروا ممتاز و مشخص ميشود: وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ‏ .

ظاهر اين آيه و آيات ديگر: « إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ - إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ » نزول قرآن در ماه رمضانى يا شب مباركى يا شب قدر است و با آيات ديگرى كه دلالت بر نزول تدريجى قرآن دارد و همچنين تاريخ، بظاهر ناسازگار مى‏باشد- رجوع شود به سوره قدر- قسمت دوم از جلد آخر: «پرتوى از قرآن».

فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ‏ - تفريع و شرط روزه در اين ماه است: پس چون در اين ماه قرآن نازل شده، هر كه از شما شاهد آن باشد- چه با رؤيت هلال يا ثبوتى چون شهود، آن را روزه بدارد. فليصمه، بجاى فليصم فيه، وحدت اين ماه را با روزه ميرساند: كه گويا اين ماه خود روزه است و روزه‏دار، آن را ميدارد. اين ماه كه در آن قرآن فرود آمده و دريچه وحى آسمان بروى خاكيان بازگشته و براى انسانهايى كه بكمال بلوغ و رشد رسيده‏اند احكام و نظامات ابدى تشريع شده، ماهگرد رابطه ساكنين اين سياره كوچك با خداوند آسمانها و زمين‏ها مى‏باشد. بياد بود چنين انقلاب عظيمى مسلمانان بايد روزه بدارند. آن چنان كه ملتها، روزهاى استقلال و ارتباط و شناسايى خود را جشن ميگيرند. و براى بنى اسرائيل روز خروج از مصر و براى مسيحيان عيد فصح، برترين عيد است. مسلمانان در هر زمان و هر جا: « فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ ... » با فروغ روزه‏دارى، روح و انديشه و اجتماع خود را نورانى مى‏كنند و آماده دريافتها

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 65

و تنزلات قرآن مى‏شوند.

فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ - تكرار حكم آيه سابق درباره بيمار و مسافر است با اختلاف در عطف «فمن- و من»- آيا حكم اين آيه: «فَمَنْ كانَ ...» بى نياز از تكرار نمى‏نمود؟ بنظر ميرسد كه در اين آيات سه حكم مترتب آمده» در شرائط و اوضاع مختلف قابل اجراء و تطبيق باشد. اين ترتيب تعميم و ابديت اين حكم و ديگر احكام جاويدان قرآن را ميرساند: نخست اصل حكم روزه: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ‏ »، پس از آن تحديد در ظرف زمان تا آغاز و انجام آن مشخص شود و همه مسلمانان با هم روزه بدارند: «أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ» . سپس و بعد از تعظيم از ماه رمضان، ظرف مطلق «نكره موصوفه» اياما معدودات، در ظرف ماه رمضان نمايانده شده تا كسانى كه آن را شهود مينمايند در آن روزه بدارند. باين ترتيب، اگر مردمى شاهد ماه رمضان نبودند- در آفاقى باشند كه حساب ماهها را نمى‏نماياند يا در زندانها و جاهايى كه وسيله تشخيص آن را ندارند- بايد در مدت سال روزهاى معدودى را قرار دهند تا در آن روزه بدارند، و اگر در آن ايام، بيمار يا مسافر بودند در روزهاى ديگر. و اگر حساب آن ايام و اجتماع در آن را نتوانند، اصل روزه بهر صورتى كه باشد ساقط نميشود. بدين ترتيب دقيق، « فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ ... » در آيه سابق، حكم بيمار يا مسافر، در ايام معدودات است كه بدون امر صريح مقرر شده. و در اين آيه راجع به ماه رمضان و امر « فَلْيَصُمْهُ‏ » مى‏باشد. همين ترتيب و گسترش با بى سرّ آئين جاويدان و همگانى و همه جايى است:

يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‏ - يُرِيدُ اللَّهُ ... بقرينه مقام، مبين اراده كلى خداوند در تشريع احكام، و لا يريد تأكيد آنست در جهت نفى: پس از احراز امر و اصل حكم، بايد شرائط تحققش آن سان باشد كه اصل آن تعطيل نشود و آسان اجراء شود و پيشرود.

اين ترتيب و شرائط زمان و امكانات كه در اصل روزه آمده مبين اراده يسر است و اگر آخرين حكم روزه حتمى و در ايام ماه رمضان و در همه شرائط و از اول بيان ميشد، طرق يسر باز نميگشت و در بسيارى موارد بعسر و سپس تعطيل مى‏انجاميد.

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 66

و لتكملوا ... عطف به يريد و مبين علت غايى است: خداوند در تشريع احكام براى شما آسانى خواسته نه سختگيرى، تا روزه ايام معدود را بهر صورتى كه بتوانيد- چه در ماه رمضان يا غير آن- بكمال رسانيد. ميشود و لتكملوا، عطف به فعل مقدر يا فليصمه، باشد: تا از اين امر «فَلْيَصُمْهُ» (و هر امرى) آنچه آسانست و بتوانيد، انجام دهيد و آن را تكميل نمائيد. چون امر و لتكملوا، بعد از امر بروزه ماه رمضان است، كمال ظاهرى آن بمعناى اتمام ميباشد. و كمال معنوى آن انجام با شرائط و آداب آنست تا با گذشت ايام اراده ايمانى حاكم بر انگيزه‏ها و شهوات گردد و انسان را برتر آرد و اراده خدا، ذهن را فراگيرد و ياد عظمت او زنده و فعال گردد- يادى كه بر طريق هدايت استوار شود: وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ‏ - و در پرتو آن نعمتها مشخص و شكرگزارى شود: لعلكم تشكرون- شكر بمعناى شناخت نعمتها و ولى نعمت و انجام مقصود او كه كمال روزه‏دارى و تكبير است. لعل، همين معناى شكر را ميرساند نه تلفظ بدان را. در اين مرتبه معنوى است كه صفت تقوا ميتواند صورت گيرد و ملكه شود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» - يعنى محصول نهايى روزه.

[سوره البقرة (2): آيات 186 تا 189]

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186) أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187) وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188) يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)

[ترجمه‏]

(2/ 189- 186)

(186) و چون بپرسند تو را بندگانم از من پس من نزديكم اجابت مى‏كنم خواندن خواننده را چون مرا بخواند پس بايد براى من بپذيرند دعوت مرا (استجابت كنند) و بايد بمن ايمان آرند شايد برشد گرايند.

(187) براى شما روا شده در شب روزه آميزش بزنهاى خود؛ آنها پوششند براى شما و شما پوششيد براى آنها خدا داند كه شما بخيانت مى‏اندازيد خود را، پس توبه پذير شد بر شما و گذشت از شما، پس اكنون بياميزيد با آنها و بجوئيد آنچه را خدا سرنوشت كرده براى شما و بخوريد و بياشاميد تا يكسر نمودار و جدا شود براى شما رشته سفيد از رشته سياه از فجر سپس بپايان رسانيد روزه را-

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 67

تا شب و نياميزيد با زنان در حالى كه معتكفيد در مساجد- اين است حدود خدا پس نزديك نشويد آن را، اين چنين بيان ميكند خدا آياتش را براى مردم شايد آنها بتقوا گرايند.

(188)- و نخوريد اموالتان را در ميان خود بباطل در حالى كه سرازير مينمائيد آن را بسوى حكام تا پاره‏اى از اموال مردم را بگناه بخوريد و حال آنكه ميدانيد.

(189) مى‏پرسند از تو از هلالها بگو آن مواقع زمان براى مردم و حج است و نيكى اين نيست كه بخانه از پشتهاى آنها وارد شويد ولى نيك كسيست كه پروا گيرد، و روى آريد بخانه‏ها از درهاى آنها و پروا گيريد خداى را باشد كه برستگارى گرائيد.

شرح لغات:

اجيب، متكلم اجاب: پرسشش را جواب گفت، درخواستش را برآورد. استجاب:

درخواست اجابت نمود، نيازش را پذيرفت. از جاب: صخره را شكافت، مسافت را قطع نمود، جامه را بريد، مانع را از ميان برداشت.

يرشدون، مضارع رشد: رهبرى شدن، استقامت و پيشرفت، برتر آمدن در فكر و عمل، راه يافتن بخير و دريافت آن. مقابل غى.

الرفث: عمل زناشويى، گفتگو و آمادگى براى آن، تعدى به الى كشيده شدن و نزديكى به آنرا ميرساند.

تختانون، مضارع اختان (ماضى باب افتعال): خود را بخيانت افكند، خيانت را پذيرفت. از خان (فعل ماضى): عهد و قرارى را شكست، بمال يا عرض ديگرى تجاوز نمود.

باشروا، امر از باشر: كار را بدست گرفت، با زن در آميخت، خوشى بوى رو آورد.

از بشره: پوست بدن.

عاكفون، از عكوف: جايگزينى، بست نشينى، ماندن در جايى براى عبادت، بازداشتن از كارى، واداشتن به كارى.

تدلوا، مضارع ادلى: دلو را در چاه رها كرد، آن را از چاه بالا كشيد، دليلش را پيش آورد، نيازش را برآورد، در باره‏اش بزشتى سخن گفت.

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 68

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ‏ - عطف و اذا ...، دلالت بر ارتباط اين آيه با آيات سابق، و ظرف اذا- بقرينه مورد سؤال- اشعار بوضع و مرتبه روحى سائل دارد، نه آنكه شرط مطلق و بمعناى: «ان سألك» باشد.

آيات سابق با احكام و شرائط روزه اطوار روحى و نفسانى را كه روزه‏دار واقعى بايد بدان رسد بيان نمود: مقام تقوا، تكميل ايام عروجى و متدرج روزه، تكبير و تعظيم خداوند و هدايتش، رها شدن روح از جواذب غرائز و عادات و باز شدن افق ذهن از غبار شهوات و مشاهده انعام خدا و شكر آنها. منشأ اين اطوار و مدارج، تعبد و تقواى روزه‏دار است كه با انگيزه گرسنگى و تشنگى و ديگر عادات و شهوات پيوسته بياد خدا و حكم و حاكميت او ميباشد و خود را بسوى او مى‏كشد تا آنجا كه بيش از قرب، شهود او را مى‏جويد: و اذا سئلك عبادى- عنى- آن گاه و در چنانحالى كه بندگان من- كه خود را از هر بندى آزاد كرده و بنده من شده‏اند- از تو جوياى من ميشوند- همان را كه پس از گذشت دوره فطرت گم كرده و در ايام تكميل روزه بجستجوى او ميباشند- فانى قريب، بدون فاصله: «قل!»- چون فاصله، خود بنده و غفلت و اعراض او مى‏باشد و همين كه هشيار و جويا شد فاصله از ميان برداشته ميشود «1» و قرب علمى و شهودى براى متقرب، خود حاصل است- نه قرب زمانى و مكانى، زيرا او آفريننده و محيط بر زمان و مكان است.

و نه قرب وجودى و قيمومى كه با همه موجودات دارد و مخصوص «عبادى» نيست. و نه قرب مقامى چه صاحبان اين قرب در عرض همند و تعالى اللَّه عن ذلك- چون اينگونه نزديك است همى‏خواهد كه روى اجابت بنماياند بشرط آنكه بنده جوينده يكسر باو روى آورد و فاصله‏هاى فكرى و نفسى را از ميان بردارد: أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ‏ -.

معناى اصلى و لغوى «جاب، اجاب» قطع راه و برداشتن فاصله است. برآوردن حاجت يا رفع گرفتارى نمودارى از نشان دادن روى اجابت كننده است. نه مفهوم لغوى آن.

ضمير متكلم و مستتر «اذا دعان- دعانى» اشعار به از خود گذشتن و مستغرق شدن در مدعو دارد.

(1)-

در وصلم و از هجر بود ناله زارم‏

گويا كه بگلبن زده‏اندى قفس من‏

دوست نزديكتر از من بمن است‏

اين عجبتر كه من از وى دورم‏

چكنم با كه توان گفت كه يار

در كنار من و من مهجورم‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 69

فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ‏ - فَلْيَسْتَجِيبُوا ، تفريع بر « فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ ... » است. استجابت از جانب داعى، كوشش و طلب اجابت، و از جانب مدعو درخواست كوشش براى اجابت است. انتساب بمتكلم‏ «فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي» معناى دوم را مى‏رساند:

پس بكوشيد تا در راه اجابت بسوى من و براى من برآئيد. اكمال روزه و انجام احكام ظاهر و سلوك باطن آن همان طريق اجابت است. اينگونه استجابت بنده را بايمان و كمال پيوستگى ميرساند: و ليؤمنوا بى. ضمائر واحد متكلم و مكرر « عِبادِي، عَنِّي، فَإِنِّي، قَرِيبٌ أُجِيبُ‏ ، ... دَعانِ، فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي، وَ لْيُؤْمِنُوا بِي‏ » وابستگى خاص و قرب به مسئول را مينماياند كه خود مسئول عنه است و قرب سائل از طريق استجابت يعنى اجابت و انجام اوامر او بقصد قربت و تطبيق خود بر سنن او ميباشد. اينگونه قرب موجب اعتلاء و بصيرت متقرب است‏ «إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي» . معنا و حقيقت و مطلوب از دعاء همين است نه برآوردن حاجات و آمال و رفع بليات. از نظر واقع و بينش توحيدى، امواج مصائب و محروميتها براى پويندگان راه تكامل و قرب انگيزنده دعاء است. اگر مصائب و آلام عادى زندگى از ميان رود بايد گرفتار و نگران دردهايى چون دورى و مهجورى شوند تا آرام و متوقف نگردند و هشيار و با خبر شوند «1» . اينگونه آلام انگيزنده چنين سؤاليست: «إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي» - تا روى اجابت و لطف خدا را مشاهده نمايد. اين سؤال و تعبيرات آيه همين معناى از اجابت را ميرساند. باين معنا وعده صريح « أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ‏ » هميشه انجام ميشود اگر نظر به برآورد حاجات يعنى «مسئول عنه» است كه در آيه نيامده، چرا با اين وعده صريح و قاطع هميشه انجام نميشود؟ اينگونه دعاء مخالف سنن الهى است مگر خود كشف سنن كند يا راه قرب را بنمايد «2» . آيه « أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ » همين حقيقت را

(1)-

عاقلان از بيمراديهاى خويش‏

با خبر گشتند از مولاى خويش‏

بيمرادى شد قلاووز بهشت‏

حفت الجنة شنو اى خوش سرشت‏

اين جفاى خلق بر تو در جهان‏

گر بدانى گنج زر آمد نهان‏

خلق را با تو چنين بد خو كند

تا ترا ناچار رخ آن سو كند

(2)- مترلينگ، چون عامه مردم دعا را بمعناى درخواست انجام هر گونه نياز فهميده، كه گويد: «دعاء جسارت بدرگاه خدا و نسبت جهل و ظلم باو ميباشد يعنى او احتياج و گرفتارى‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 70

ميرساند كه دعاى مضطر را اجابت و كشف سوء مى‏نمايد. سوء را از ميان مى‏برد يا باطن سوء و شر را كه بسا خير و صلاح است كشف مينمايد تا دل مضطر آرام شود و بقضاء تن دهد. صريحتر از اين، آيه 42 انعام است: « بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ‏ » كشف ما تدعون، اعم از اجابت نياز است‏ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ‏ معنايى عميقتر دارد!. آيه 43، انعام: « وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ‏ » و آيه بعد آن و آياتى چون: « فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‏ .

وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً . ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً » صريح است در اينكه سختيها براى تضرع، و دعاء خود مطلوب و مقصود و تجلى كامل توحيد مى‏باشد. آيه 60 مؤمن « وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ‏ » نيز صريح است كه خواندن خدا خود مطلوب است نه خواندن براى نيازها، و استجابت بسود خلق است نه بخواست آنها و هر كه از خواندن او سرپيچى كند از بندگى تكبر ورزيده و از هم‏آهنگى با راز جهان سرباز زده است: « إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً - 95 مريم».

ما را نميداند و ما بايد باو تذكر دهيم و از او بخواهيم بعدل با ما رفتار كند و تقاضا كنيم كه قواعد ازلى جهان را بسود ما تغيير دهد و ...».

دكتر آلكسيس كارل كه راز دعا را دريافته، در مقاله نيايش (ترجمه دكتر على شريعتى) ميگويد: «چنين بنظر ميرسد كه نيايش كشش روح است بسوى كانون غير مادى جهان ...

ناله مضطربانه و طلب يارى و استعانت و گاهى يك حالت كشف و شهود روشن و آرام درونى و مستمر و دورتر از اقليم همه محسوسات بعبارت ديگر پرواز روح است بسوى خدا و يا حالت پرستش عاشقانه ايست نسبت بآن مبدئى كه معجزه حيات از او سرزده است و بالآخره نيايش نمودار كوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود نامرئى آفريدگار همه هستى، عقل كل، قدرت مطلق، خير مطلق ...» و نيز ميگويد: «بى شك انجام خواست خدا عبارت است از پيروى قوانين حيات قوانينى كه در تار و پود ما، خون ما و روح ما ثبت شده است»- «كاملا مشروع است كه براى كسب نيازمنديهاى خود از خدا كمك بگيريم ولى در عين حال نامعقول است كه از او بخواهيم تا بهوسهاى ما جامه عمل بپوشاند و يا آنچه را بكوشش ميسر است بدعا عطا كند»- «نيايش، در مرحله عاليترش از سطح درخواست و عرضحال فراتر ميرود. انسان در برابر خداوندگار هستى نشان ميدهد كه او را دوست دارد.

صفحه بعد