کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 49

فطرى، همه انسانها ميجويند- همان خوى عالى كه انسان را از تنگناى زندگى برهاند و چشم انداز بينشش را بيشتر و برتر آورد- آن سان كه انسان رهنورد ميخواهد از دره‏هاى تنگ و دامنه‏هاى كوه خود را بالاتر برد و جلو چشمش باز و بازتر شود. آن برّ كه مقام مطلوب و مورد نظر اديان است باين محدود نميشود كه روى بمشرق آريد يا بمغرب.

جوش و خروشى كه اهل كتاب پس از تحول قبله از خود نشان ميدادند و اصل قبله را هدف نهايى آئين مينماياندند اثرى در تفكر نو مسلمانان گذارده بود. اين آيه پس از حكم تحول قبله و اسرار آن و بيان بعضى احكام و در مقدمه احكام ديگر مسلمانان را مورد خطاب قرار داده هشيار مينمايد تا چون ديگران دچار اشتباه نشوند و قبله و ديگر احكام و شعارها را مقصود و هدف اصلى نپندارند و بدانند كه اينها همه وسيله و مقدمه است براى تربيت عالى انسان آن چنان كه آماده نمودن خاك و بذر و نهال وسيله براى تربيت درخت و بوته و همه براى فراهم ساختن ميوه و گل است: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ‏ .

وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ‏ - حمل شخص بر صفت- بجاى البار يا ذو البر من آمن- براى نماياندن صورت محقق و نمونه تربيت عالى است تا بآسانى شناخته و پيروى شوند- آن چنان كه قرآن نمونه‏هاى عينى و جامع اين تربيت را در شخصيت رسول اكرم (ص) و بسيارى از پيروانش بوضوح ارائه داد.

در مكتب‏هاى پيمبران گذشته اين نمونه بسيار اندك بود. فلاسفه و اخلاقيون كمتر از تعريفها و تصويرهاى ذهنى گذشته و نمونه‏هاى عينى ساخته‏اند. زيرا انسان كه از قوا و استعدادهاى بهم پيوسته و پيچيده تركيب يافته، بايد با تعاليمى نافذ و تربيتى عميق و هماهنگ و ايجاد محيط مناسب و تضمين شده مواهبش بالا آيد و شخصيت برترش رشد و تكوين يابد: نخست نيروى عقل و تفكر كه از مراتب تصور شخص و تصديق استدلالى بگذرد و گرايشگر بمبادى برتر گردد- يعنى ايمان: و لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ‏ - ايمان بخدا كه نيرومندترين تحول و تحرك عقلى و منشأ آزادى از هر گونه معبود و هم ساخته و خروج از ظلمات علل و اسباب و اضلال و رسيدن بامنيت پايدار است.

و اليوم الآخر- ايمان به روز ديگر و برتر- تا بينش آدمى از محدوده و نماهاى روز و زمان‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 50

و مكان و جهان بسوى آفاق دورتر بگذرد و بقاء خود و اعمال و رابطه مقدمات را با نتائج باقى، و ظهور آثار را دريابد. و الملائكه- ايمان بفرشتگان، نفوذ ديد از ظواهر ديوارهاى جهان محسوس بسوى نيروهاى مدبر و متصرف و الهامبخشان و نويسندگان اعمال- با اين گونه ديد، جهانى پر از خروش و حركت نمايان ميشود و انسان خود را در ميان امواج آثار و تأثيرات جهان و انعكاس تدبيرها و انديشه‏ها و اعمال خود و ديگر مى‏نگرد. و الكتاب- ايمان باصول هدايت و احكام است تا هر چه بيشتر آن را بشناسد و عمل نمايد. مفرد آمدن الكتاب مبين وحدت نوعى همه كتب آسمانى است كه با پيشرفت زمان تفصيل يافته و سپس ختم شده است. و النبيين- ايمان بمردان معصومى كه دريافت كنندگان وحى و كتابند تا آن را در زمين بنمايانند و پياده كنند. ايمان باين پنج اصل مرتبط و مترتب نيرومندترين محرك عقل فطرى است: ايمان بخدا و صفات عليايش ايمان به يوم الآخر، و اين دو، ايمان به ملائكه و كتاب و نبيين را لازم دارد.

وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ‏ - ضمير حبه، راجع به خدا يا مال است. اينگونه دل كندن و آزاد شدن از محبت مال از لوازم ايمان بخدا و ديگر اصول ايمانى است. مال كه در انسان ريشه و جاذبه نيرومندى دارد جز با جاذبه شديد ايمان از آن بركنده نميشود و از ميان علاقه‏ها و پيچيدگيهاى آن سر بيرون نمى‏آورد تا شخصيت محدود را باز و بسوى ديگران بگستراند: از ذوى القربى- خويشان نزديك تا يتيمان بى‏سرپرست تا مساكين- كه در زندگى و در ميان استعدادهاى خفته خود درمانده شده‏اند- تا ابن السبيل- كه از وطن و محل اولى خود بيرون آمده براى آنكه با وطن وسيعتر كه همه زمين است ارتباط يابند و آشنا شوند از اينجهت فرزند راه شده‏اند- ابن السبيل- تا- السائلين كه بجستجوى راه زندگى برآمده و هنوز راهى نيافته‏اند- نه گدايان حرفه‏اى- تا- فى الرقاب آزاد كردن گردنهايى كه خداوند آزاد و راستشان آفريده و نظامات واژگون بشرى آنها را خمانده و به بند كشيده است.

وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ - تعاون همگانى و اتيان مال از شعاع خويشاوندى‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 51

تا هر چه دور و دورتر محيطى براى روابط قبلى و هماهنگى عمومى فراهم ميسازد تا همه يك‏دل و يك جهت بصف آيند و براى خدا قيام نمايند. اين معناى واقعى اقامه صلاة است- و گرنه مردم پراكنده و بينوا و درمانده و بزنجير كشيده كه با هم كينه توزند، چگونه ميتوانند براى اقامه صلاة قيام نمايند و هر چه بيشتر صفوف خود را فشرده كنند و گسترش دهند. پس از اتيان كلى مال و اقامه صلاة بايد گردش مال در چنين اجتماعى بصورت مشخص و مفروضى درآيد كه همان زكات است: و آتى الزكات- تا روابط اقتصادى محكم گردد و افراد از كينه توزى و رذائل تزكيه شوند.

وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا - و الموفون، عطف به من آمن ... است- وصف ايمان و اتيان مال و اقامه صلاة و ايتاء زكات، بصورت افعال ماضى آمده تا نمونه‏هاى محقق را در حدوث و دوام اين افعال بنماياند. و الموفون كه به هيئت اسم و جمع آمده پس از آن افعال- تكوين و ثبات اين وصف را ميرساند: در شعاع ايمان پيشرفته و اتيان مال و اقامه صلاة و فرض زكات، و شكل يافتن روابط معنوى و مادى، صفت وفاء بعهد و قراردادها تكوين ميشود و رو مى‏آيد. صفت وفاى بعهد نمودار تعالى روحى و قدرت اراده و شخصيت محكم افراد و روابط اجتماع است و عهد مضاف «عهدهم» كه بسته شده‏ «إِذا عاهَدُوا» شامل هر عهدى ميشود كه پذيرفته و بسته شده باشد چه احكام الهى يا پيمانها و قراردادهايى كه بين افراد و محكومين و حكام انجام گيرد.

وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ‏ - نصب الصابرين بجاى رفع «الصابرون» عنايت باين وصف بارز را ميرساند- صبرى كه محصول آن ايمان و گذشت از مال و وفاى بعهد مى‏باشد- نه آنكه از فقد درك و احساس و هدف يا ناتوانى و زبونى باشد. با صورت گرفتن اجتماعى از اينگونه مردان كه خود هدف و رسالتى را اعلام مينمايد و جوشش و حركتى رخ مينمايد تضادها و برخوردها روى مى‏آورد و رنجها و سختى براى نگهدارى يا پيش برد آن آغاز ميشود و چهره مردان بردبار در سختيها و ضربه‏ها آشكار ميشود- الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ - باز قدرت صبرشان افزايش مييابد و بميدانهاى سخت جنگ كشانده ميشوند: وَ حِينَ الْبَأْسِ‏ .

أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏ - اشاره اولئك و تقدم آن دلالت به تعظيم‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 52

حصرى و فعل صدقوا به حدوث دارد: همينها هستند كه گفتار و رفتارشان و اخلاق و انديشه و ايمانشان همه با هم راست آمده و هر يك نمودار ديگريست. تكرار اولئك و ضمير مقدم و بارز «هم» و وصف اسمى المتقون نماياننده مقامى خاص و ثابت اين ابرار است: « كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ‏ »- تقوايى كه ايمان و عقل بر هواها و انگيزه‏هاى پست حاكميت كامل داشته باشد و اعمال خير و اجراء حق آسان انجام گيرد.

اين آيه نمونه جامع و كامل تربيتى را نشانداده كه عقل بمرتبه ايمان رسيده و ايمان منشأ انفاق و اقامه صلاة و دادن زكات شده و در ميان ايمان و اين اعمال خوى وفاى بعهد و صبر در مصائب تكوين يافته تا انسانى موزون و راست و متقى پديد آورده است. تربيت بهر معنا و بهر صورت جز اين باشد ناقص و يك جانبه و ناهماهنگ مى‏باشد. احكام و شرايع آسمانى مقدمه يا وسيله براى پرورش چنين انسانيست:

ليس البران تولوا وجوهكم ...

پس از شخص مربى خاتم و كامل، آيا اين آيه مصداقى بارزتر و جامعتر از امير المؤمنين على عليه السلام دارد؟

[سوره البقرة (2): آيات 178 تا 185]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏ فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179) كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (180) فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (181) فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (182)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183) أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184) شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)

[ترجمه‏]

(2/ 185- 178)

(178) اى آنان كه ايمان آورده‏ايد نوشته شده بر شما قصاص درباره كشتگان: آزاد بآزاد و بنده به بنده و زن بزن پس آنكه براى او از سوى برادرش چيزى بخشوده شود، پس پيروى بپسنديدگى و انجام بسوى او بنيكى، اين تخفيفى است از پروردگار شما و رحمتى پس هر كه بعد از آن دشمنى پيشه گيرد براى او عذابى دردناك است.

(179) و براى شما در قصاص زندگى شايسته‏ايست اى خردمندان باشد بتقوا گرائيد.

(180) بر شما نوشته شده است همين كه يكى از شما را مرگ فرا رسيد وصيت براى پدر و مادر و خويشان آن چنان كه پسنديده است حقيست بر متقيان.

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 53

(181) پس هر كه دگرگون كند آن را پس از آنكه شنيده است آن را گناه آن بر كسانيست كه دگرگون نمايند آن را- همانا خداوند بس شنوا و دانا است.

(182) پس هر كه بترسد از وصيت كننده تمايل يا گناهى را پس ميان آنان اصلاح كند گناهى بر او نيست، همانا خداوند خود آمرزنده و مهربان است.

(183) اى آنان كه ايمان آورده‏ايد نوشته شده بر شما روزه چنان كه نوشته شده بود بر كسانى كه پيش از شما بودند باشد كه بتقوا گرائيد.

(184) روزهايى شماره شده، پس هر كه از شما بيمار يا بر سفر بود، پس شماره‏هايى از ديگر روزها و بر كسانى كه توان فرسا باشد فديه‏ايست خوراندن بينوايى پس هر كه در انجام خيرى خود را بفرمانبرى وادارد همان بهتر است براى او و همين كه روزه بداريد بهتر است براى شما اگر چنين هستيد كه ميدانيد.

(185) ماه رمضان چنان ماهيست كه در آن قرآن نازل شده كه هدايت براى مردم و روشنگريهائيست از هدايت و جدايى بخشى پس آنكه از شما اين ماه را دريابد بايد روزه بدارد آن را و آنكه بيمار يا بر سفر باشد پس شماره ديگرى از روزها. خداوند براى شما آسانى ميخواهد و دشوارى براى شما نمى‏خواهد و بايد شماره روزه‏ها را بپايان رسانيد و بايد خداى را بآنچه شما را هدايت كرده ببزرگى ياد كنيد و باشد كه شما سپاسگزار شويد.

شرح لغات:

القصاص، مصدر مفاعله: بر او وارد نمود آنچه را بر خودش شده بود، پاداش داد. از قص: بازگو نمودن، داستانسرايى، بريدن، جزء بجزء، بررسى كردن، پيروى اثر قتل، زياده جامه را بريدن.

الوصية، اسم از اوصى: درباره چيزى پيمان گرفت، كسى را وصى خود نمود. از

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 54

وصى: چيزى را به ديگرى پيوست، گياه پر شد و بهم پيوست.

جنف: ميل از حق، انحراف قدم در راه رفتن، در سخن يا قضاوت بسويى تمايل يافتن.

صيام- و صوم: خوددارى از خوردن يا سخن گفتن، آرام شدن باد. اضافه حرف الف، خوددارى بيشتر و سختتر را ميرساند.

فديه: آنچه براى آزادى اسير داده شود، گوسفند يا شخصى كه قربانى گردد، مالى كه از گروى گناه يا از ذمه‏اى يا از بندگى شهوات رهايى بخشد.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏ - معناى قصاص بررسى و تعقيب قانونى و بريدن ريشه‏ها و رويشهاى جنايت است. پس مقصود از القتلى كسانيست كه بانگيزه جنايت و بناحق كشته شده‏اند. و ظرفيت فى القتلى اشعار بمحيط اجتماعى دارد. مخاطب مجموع كسانيند كه ايمان در افراد و اجتماعشان نفوذ يافته و تعاليم و مبانى و پيمانهايش پايه گرفته و بايد در مقابل آسيبها چون بدن زنده حساس و مقاوم باشد، تا قدرت دفاعى آن را كه همان هيئت قضايى و اجرايى است (نه هيئت حاكم) برانگيزد و جزء بجزء جنايات و آسيبها را تعقيب (قصاص) نمايد. اين حكم ثابت و واجب «مكتوب» است بر مؤمنين تا محيط اجتماع اسلامى را از ريشه‏ها و رويشهاى جنايت و شر پاك نگهدارد. چون براى ريشه‏كنى جنايات عمومى قدرت ايمان و و جدان كافى نيست.

الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏ - اين تقابل مشعر بحصر براى اثبات تساوى و نفى امتياز در خونخواهى است: فقط قاتل آزاد و قاتل بنده و قاتل زن قصاص شود نه غير آنها چنان كه شيوه امتيازى جاهليت پيش از اسلام و جاهليت كنونى است كه در مقابل كشته شدن يك تن از سران يا افراد قبيله قدرتمند يا سرشناسان بسيارى را بخون ميكشيدند يا چند تن را محكوم بقصاص مينمودند يا خون بى‏پناهى را لوث ميكردند. بنا بر اين مفهوم تقابل و وصفى ندارد تا عبد بحر وزن بمرد و همچنين ...

قصاص نشود.

فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ‏ - من موصوله متضمن شرط و مقصود شخص قاتل است، شى‏ء، حق قصاص و تنوين آن تعميم را ميرساند:

پس از آنكه حق قصاص حكما ثابت شد اگر براى قاتل از طرف برادر ايمانيش چيزى گر چه اندك بخشيده شود بايد در حد شناخته شده عقل و عرف پيروى شود ... و حق‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 55

قصاص تبديل به ديه گردد. فَمَنْ عُفِيَ لَهُ ... تعبيريست كه محتويش رحمت و محرك بسوى گذشت و گرايش به برادرى ايمانى: فعل مجهول عفى و در پى آن دو جار و مجرور و اضافه- لَهُ مِنْ أَخِيهِ‏ ، (بجاى: فمن عفاه ولى الدم- و مانند آن) تا چهره خشمگين وارث قصاص در زير پرده رحمت و برادرى پوشيده شود و عواطف همبستگى ايمانى جايگزين كينه و جدايى گردد. متعارف لغت «عفو» تعدى با «عن» است «عفى اللَّه عنك» تعدى با «من- من اخيه» آمده تا كشش برادرى ايمانى را از گذشت برتر آرد. فاتباع جواب‏ فَمَنْ عُفِيَ لَهُ ... است: چون با عاطفه عفو كشش برادرى پيش آمد و كينه و قصاص از ميان رفت بايد قدرت قضايى و اولياء مقتول از آن پيروى نمايند. قيد بالمعروف راه را براى شناخت شرائط و مصالح اجتماعى باز ميگذارد تا اگر عفو قاتل موجب سلب امنيت و تجرى بجنايت يا بقاء كينه و دشمنى شود حق عمومى و خصوصى باقى و راه قصاص باز باشد. فاعل اداء، كسان قاتل (از بناء همين لغت، ديه بجاى «جريمه- حق الدم» گفته ميشود) ضمير اليه راجع به وارث مقتول است. چون حس برادرى و وابستگى ايمانى بيدار شد آنچه بخشوده از قصاص بعهده گرفته بايد بنيكى اداء كند:

وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ‏ .

ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ‏ - ذلك، اشاره به عفو و تبديل قصاص، مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ ، بيان منشأ آنست: اين تخفيف و تبديل ناشى از ربوبيت پروردگار شما است تا در محيط برادرى و محبت و دور از كينه و دشمنى زمينه تربيت شما هر چه بهتر فراهم شود و نوعى رحمت حاكم بر دلها گردد: و رحمة، و الا مقتضاى عدل و حق همان قصاص است كه بايد، با خشونت اجراء شود و پيش رود تا آنجا كه نسيم رحمت بوزد و آن را متوقف گرداند و جاى آن را بگيرد و تا آنجا كه شمشير قصاص كند شود «1» ، قصاص تبديل به ديه، گاه صدقه ميشود « وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا ».

فمن اعتدى، ناظر بقاتل يا ورثه مقتول يا هر دو است: پس از آن عفو و تخفيف،

صفحه بعد