کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 289
شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ - آيه 154، انعام- فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً ... - از آيه 110 كهف- «1» و كفر به ملاقات رب و تكذيب آن را منشأ زيان، يأس از زحمت، انكار حق، سركشى، سقوط در عذاب رانده شدن بسوى آن اعلام نموده است: قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ - از آيه 31 انعام و 45 يونس- وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ - آيه 23 عنكبوت- وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً - آيه 21 فرقان- إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا ... أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ ... فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ - از آيه 7 و 11 يونس- «2» .
ملاقات رب، كه اين آيه يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ ... » با نداء تنبيهى از آن خبر داده است، هدف و مقصد كوشش ذهنى انسان متعالى و برترين مقام معرفت است، همين ايمان است كه قواى فكرى و عملى و استعدادهاى خاص انسانى را بكوشش پيوسته و در صراط مستقيم برمىانگيزد و هيچگاه در اين كدح يأس و توقف پيش نمىآيد.
دعاى هميشگى و تذكارى مؤمنين در شب و روز و مفاصل حركت زمان و زمين براى تذكر باين مقصد عالى است: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ... .
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ ... : فاما، تفريع و تفصيلى براى كدح انسان است. كتاب مضاف، صورت ثبت شده اعمال خاص هر كسى است. باء، براى تعديه يا بمعناى مع، يا الصاق و امساك، يا سبب و استعانت است. مقصود از يمين جهت راست يا دست راست،
(1)- سپس، بموسى كتاب داديم در حالى كه اتمام (تكميل) بوده است بر كسى كه نيكى نموده، و تفصيل هر چيزيست و هدايت و رحمت است تا شايد كه آنها به ملاقات رب خود ايمان مىآوردند پس كسى كه اميدوارى به ملاقات رب خود دارد بايد بكوشد بكار شايسته.
(2)- زيان كردهاند كسانى كه ملاقات خدا را تكذيب نمودهاند ... و كسانى كه به آيات خدا و ملاقات او كافر شدند همانها از رحمت من نااميد شدهاند و براى همانها عذابى دردناك است ...
و كسانى كه اميد لقاء ما را ندارند گويند چرا بر ما فرشتگان فرود نيايند يا چرا پروردگار خود را نبينيم؟ راستى درباره خود بزرگ انديشى نمودند و سركشى بس بزرگى كردند ...
راستى كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند و بزندگى دنيا (پست) خوشنود شدهاند ... همينها جايگاهشان آتش است ... كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند بخود وا ميگذاريم كه در طغيانشان سرگشته بسربرند.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 290
يا قدرت و بركت ميباشد: اما كسانى كه در كدح بسوى رب، كتابشان بدست يا جهت راستشان، يا بسبب و با كمك قدرت فعّال و منشأ خيرشان، داده شود ...
اعمال و كوشش فكرى و عضوى انسان اگر از مبادى فعّال درك حق، و شعور بخير پديد آيد و اثر ثابت و محرّك و سازنده داشته باشد موجب خير و بركت و تعالى انسان ميشود: « إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ». چنين انسانى كه در جهت مستقيم و راست حق پيش ميرود از اصحاب يمين و ميمنه ميباشد كه شعاع اعمال و آثار و وجود آنان اعجاب- انگيز است: « فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ؟! ... وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ ؟! ... وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ. فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ - آيات 8، 27، 90، 91 از واقعه». اصحاب يمين كسانى هستند كه از گروگانى بندهاى عادات و شهوات پست و اعمال ناشى از آنها ميرهند: كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ - آيه 38 و 39 مدّثر- هر نفسى بآنچه فراهم كرده گروگان است جز اصحاب يمين». و چون دفتر اعمال خود را دريابند و بنگرند بآن سرفرازند و ديگران را بخواندن آن ميخوانند فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ ... آيه 19، الحاقه- اما كسى كه نامهاش بدست راستش داده شود گويند: هان بيائيد بخوانيد نامه مرا!!». اينها با سربلندى نامه اعمال خود را ميخوانند و از اينكه چيزى در آن فرو گذار نشده و از ثمرات آن برخوردار ميشوند خوشحالند: فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا - آيه 71 اسراء- پس كسانى كه كتابشان بدست راستشان داده شود، پس اين بزرگواران نامه خود را بخوانند و باندازه فتيل (رشته نازك ميان هسته كه منشأ حيات است) ظلم نشوند»:
فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً. وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً : سوف آينده متصل بفعل و متأخر از آن را مينماياند، حساب، جمع و تفريق اعداد و مقادير و نماياندن حاصل آنهاست. يسير، به معناى آسان يا اندك مىآيد. ينقلب، دلالت به برگشتن از وضع يا حال بوضع ديگر دارد. اهل، اشخاص يا محيط زندگى جور و مأنوس است.
از عبارت فسوف، معلوم ميشود كه پس از نشر و اتيان كتاب، رسيدگى حساب يكى از مراحل و روزهاى قيامت است. قرآن باور نداشتن و فراموش نمودن چنين روزى را
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 291
موجب گمراهى و سركشى و عذاب سخت بيان نموده است: إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ - از آيه 26 ص- وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ - آيه 27 مؤمن- و از زبان ابراهيم ميگويد:
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ - آيه 41، ابراهيم-» «1» .
پس از آنكه صفحات حسنات و سيئات و اعمال مقرب و مبعد باز و گشوده و در معرض مشاهده واقع شد هر كس حاصل جمع ريز و درشت آنها را مىيابد: وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً - آيه 49 كهف كتاب نهاده شود پس تبهكاران را مينگرى بهتزده و نگران از آنچه در آنست و ميگويند واى بر ما چيست اين كتاب را كه فرو گذار نكرده هيچ كوچك و بزرگى را مگر آنكه بحساب آورده است و بر شمرده آن را و مىيابند آنچه انجام دادهاند حاضر، و ستم نميكند پروردگار تو كسى را» ظاهر فعل «احصاها» اينست كه كتاب خود، بررسى و شماره مينمايد، اين كتابى است گويا و زنده و پيوسته به نفس انسان و حسابگر: اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً - 14 اسراء- بخوان كتاب خود را، همين كافيست بشخص تو امروز، بر تو حسابگر است».
از اين آيات معلوم ميشود كه موقف حساب از سختترين مواقف قيامت است، پناه بخدا ميبريم.
اصحاب يمين و مقرّبين كه با كشش ايمان و عمل صالح از جواذب تقاليد و شهوات و مواقف و لغزشگاههاى گناه بشتاب در گذشتهاند، در معرض حساب توقفشان اندك و گذشتشان از جواذب پست آسان خواهد بود. گذشت از اين موقف در حقيقت تحولى در عالم آنها ميباشد با اين تحول بيش از پيش مشمول رحمت و لطف ميگردند و يكسره و آسان و شادان بسوى محيط خير و نور و كسانى كه بآنها مأنوس و بسوى آنان مجذوبند
(1)- «براستى براى كسانى كه از راه خدا برگشته و گمراه مىشوند عذاب سختى است از اين رو كه روز حساب را فراموش كردند، و موسى گفت من به پروردگار شما پناه ميبرم از هر متكبرى كه بروز حساب ايمان نمىآورد»، «پروردگار ما! آمرزش آر براى من و براى پدر و مادر من و براى مؤمنان در روزى كه حساب بپا ميشود.»
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 292
روى مىآورند: فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً وَ يَنْقَلِبُ ..
ميشود كه آيه: «فاما من ...» تفريع بر ملاقات رب «فملاقيه» و تفصيل مترتب بآن باشد، اين معنا مؤيد اين است كه مقصود از ملاقات رب بفعليت رسيدن و ظهور انديشهها و اعمال و تحقق ربوبيت مضاف و خاص است، زيرا آلودگان بگناه و كسانى كه كتابشان از پشت سرآورده مىشود بملاقات رب جز باين معنا نائل نمىشوند: كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ .
[سوره الانشقاق (84): آيات 10 تا 25]
إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (25)
ترجمه
اما كسى كه نامهاش پشت سرش آورده شود (10)
پس بزودى بخواند و بخواهد (11)
نابودى (يا دورى) را، و درآيد آتشى درگرفته را (12)
چه وى در ميان كسانش شادان بود (13)
او همانا مىپنداشت كه هيچگاه برنمىگردد (14)
آرى پروردگارش باو بس بينا بود (15)
پس سوگند پيش نياورم بشفق (16)
و شب و آنچه را جمع نمايد و دربرگيرد (17)
و ماه آن گاه كه كامل و پيوسته گردد (18)
هر آينه شما فرا آئيد در حالى كه طبقهاى از طبقهاى برآيد، پس چه شده اينها را كه نمىگروند؟!! (19)
چون بر آنان قرآن خوانده شود بسجده درنمىآيند؟! (20)
بلكه كسانى كه رو بكفر رفتهاند همى تكذيب ميكنند (21)
و خداوند داناتر است بآنچه فرا مىگيرند (22)
پس مژده بده آنها را بعذابى دردناك (23)
مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام دادهاند (24)
كه بر ايشان پاداشى قطع نشدنى (يا بىمنت) است (25).
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 293
شرح لغات:
ثبور: مصدر ثبر: او را راند، نابودش كرد، نااميدش نمود، دمل باز شد.
يحور: از حور (بفتح حاء): برگشتن، سرگردان شدن، جامه را پاك شستن و سپيد نمودن، بدور محور گشتن.
وسق: چيزى را گرد آورد، برداشت. اتسق، افتعال از وسق: چيزى را با هم جمع و منظم نمود.
ق: مطابق، پوشش، روى زمين، حال، جماعت، مصائب فراگيرنده.
يوعون: از وعى: حمل كردن و جاى دادن، پذيرفتن، شنيدن و فراگرفتن.
ممنون: مقطوع، منقوص، مشوب، توانا، ناتوان، شنيدن، منت گذارده.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً وَ يَصْلى سَعِيراً : فعل ماضى «أوتى» ظاهر در اينست كه پيش از رسيدن نهايت كدح و ملاقات رب، كتاب آورده شده است. چون كدح، كوشش مؤثر است و كتاب محصول و صورت ثبات يافته كوشش و پيوسته بكادح ميباشد بايد پيش از رسيدن به نهايت كدح با كادح آورده شود. وراء ظهر، آن جهتى است كه انسان با كدح ذاتى خود، از ميان جواذب متضاد آن ميگذرد و پشت سرش ميگذارد و بسوى مقامات برتر و دريافت حقايق ربوبى روى مىآورد، پس كسى كه با اين كدح فطرى و ذاتى كه خواه ناخواه از تنگناى محدود غرائز و گذرگاههاى شهوات و انگيزههاى پست ميگذرد و آنها را پشت سرميگذارد اگر دلش در بندهاى اوهام و شهوات دوران گذشته باشد و روى انديشهاش به پشت سر و بسوى تأمين هواها باشد، ديوان و صفحات اعمالش در اينجهت و آثار ناشى از آن صورت ميگيرد و از وراء گذشتهاى كه از آن روى گردانده باو پيوسته و بسويش آورده ميشود.
در اين آيه وراء ظهر، در مقابل يمين آمده است: « فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ » و چون يمين دلالت بقدرت و تسلط و فعاليت در جهت خير و بركت دارد «1» ، وراء ظهر، جهت ضعف و انفعال را ميرساند. در حقيقت جهت پست و پشت سرگذارده انسان همان جهتى است كه پيوسته در معرض انفعال انگيزههاى غرائز و جواذب متضاد شهوات ميباشد همين انفعالهاست كه ميدان درك و عمل را محدود مينمايد و آن چنان شخص را مشغول ميدارد كه از خود و عالم و مسير نهايى خود بيخبر مينمايد و پيوسته در ميان طوفان
(1)- موارد استعمال لغت يمين و آيه « وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ » همين معانى را ميرساند.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 294
شهوات خود چون گردباد بهم مىپيچد. اين جهت وراء ظهر، كه جهت انفعال و ضعف انسان ميباشد همانست كه آيه 25 الحاقه، از آن بجهت شمال تعبير نموده است:
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ اما آن كسى كه كتابش بجهت چپش آورده شود، پس ميگويد اى كاش كتابم بمن داده نميشد». وراء ظهر، گذرگاهها و مراحل گذشتهايست كه دوزخ و انواع عذابها از آنها ناشى ميشود و از پى سركشان در مىآيد: مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ ... وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ - آيه 16 و از آيه 17 ابراهيم ..» مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً ... آيه 10، جاثيه- و همان سجين است كه كتاب فجار در جهت آنست: إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ - مطففين. كلمات و سطور اين كتاب كه صورتهاى ثبت شده اعمال است، دوزخ و انواع عذابهاى آن را مينماياند آن گاه بسوى دوزخى رخ مينمايد و روى مىآورد، همين كه كتاب آشكارا و دارنده آن هشيار گرديد و آن را از نزديك ديد، فرياد برميدارد و ميخواهد كه اين كتاب از وى دور، يا خود، يا كتاب نابود شود: فسوف يدعو ثبورا. اين بانگ و ناله مقارن با شعلههاييست كه درميگيرد و او خود با بانگ و نالهاش در ميان آن درمىآيد: « وَ يَصْلى سَعِيراً ».
إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً : كان و فى اهله، اشعار بسكون و دلبستگى دارد. اهل، كسان و سراى مأنوس است. مسرورا، بيان اثر بارز غفلت و دلبستگى است: او پيش از اين در ميان كسان و سرايى كه خوى گرفته بود شادان و سرخوش بود.
پس از بيان مسير نهايى كسانى كه كتابشان از پشت سرآمده است، اين آيه خبر از زندگى و روش گذشته و بيان سبب اصلى وضع آينده آنها ميباشد: اينها در دنيا در ميان اهل و زندگى مأنوس خود آرميده و شادان بودند و هدفى برتر از آن نميديدند و جز نگهدارى آنچه در آن بسر ميبردند نگرانى و انديشهاى نداشتند و وسيله را مقصد و مقدمه را نتيجه مىپنداشتند.
إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ : از موارد استعمال لغت «حور» و مشتقات آن چنين برميآيد كه معناى اصلى آن تغيير و برگشت از وضعى بوضع ديگر و از حالى بحال ديگر است، هم چنان كه جسم با گشتن در اطراف محور پيوسته از وضعى بوضع ديگر درمىآيد و
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 295
روى ديگر آن نمايانده ميشود. بتناسب همين معنا بكسى كه جامه را پاك بشويد و سپيد گرداند گويند: حار الثوب. و گفتگو را از اين رو محاوره گويند كه مطلب مورد بحث ميان اشخاص ميگردد و هر جانب آن نمايانده ميشود. بنا بر اين لغت حور، مرادف با رجوع نيست.
اين غافل از خود بيخبر و شادان و آرميده در ميان كسانى با آنكه وجودش متغيّر و كوشا (كادح) بسوى پروردگار بود، گمان داشت كه اينگونه زندگيش پايدار است و هيچگاه بوضع و صورت ديگر برنميگردد و اعمال و مكتسباتش با خودش بصورت كتاب بارزى درنمىآيد. از اينرو نسبت بآينده هيچ نگرانى در دل و انديشهاى در سر نداشت.
چون باور نداشت كه دگرگون مىشود در ميان اهلش سكون يافته و بآن زندگى سرخوش بود. يا در اثر سرخوشى و يكسره دلدادن به محيط مأنوس و آنچه بدان خوى گرفته بود، انديشه اينكه وضعش تغيير مىيابد نداشت. باور نداشتن تحول و دلدادن و قانع شدن بزندگى مأنوس انديشه و كوشش اختياريش را بحدود همين زندگى محدود نمود و كتاب اعمالش را پشت سرگذارد.
بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً : بلى ... براى ابطال آن گمان و اثبات ثبت و نوشته شدن اعمال و برگشت انسان است. ان ربه ... بيان و دليل اين ابطال و اثبات ميباشد: صفت رب مضاف، پيوسته او را پرورش ميدهد و از وضع و صورتى بصورت ديگر برميگرداند، صفت بصير، كه بينايى بباطن و ظاهر و انديشه و اعمال است، و سامان دهنده و با دقت تنظيم- كننده امور است، با فراهم نمودن اسباب و استعدادها زمينه پرورش و تصرف رب را فراهم ميسازد. پس چون اين دو صفت اضافى خداوند، « رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً » پيوسته در كار خلق و تدبير است و تعطيل نميشود: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ انسان را كه در جهت استعداد مظهر كامل فعاليت اين صفات است، هيچگاه بيك وضع و حال باقى نمىگذارد و پيوسته او را از صورتى بصورت ديگر برميگرداند و بارز مينمايد گرچه اين انسان خود شعور باين برگشت «حور» نداشته باشد.