کتابخانه تفاسیر

پایگاه داده های قرآنی اسلامی
کتابخانه بالقرآن

پرتوى از قرآن

جلد اول

سوره بقره

جلد سوم

مقدمه

جلد چهارم

جلد پنجم

مقدمه

پرتوى از قرآن


صفحه قبل

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 40

مى‏تازند تا شراره‏هاى خشم خدا از درون خلق سر بر مى‏آورد و تحرك ميدهد و شكل ميگيرد و پيش ميرود و روابط نظام محكوم را در هم ميريزد و قطع مينمايد و همين كه انداد و كرنشگران با چنين نيروى خدايى روبرو شدند از هم بيزارى ميجويند:

ديگر چه خواهد شد؟- وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ .

اگر اين بت سازان در پيشگاه عظمت و اراده و حاكميت خداوند عالم سر فرود مى‏آوردند و در پرتو آيات جهان آراء او خود را رشيد و آراسته ميساختند راه كمال و بهشت خير و رحمت را پيش ميگرفتند و بجاى ستايشها و كرنشهاى انداد، آيات:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... تلاوت مينمودند.

يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً - چون اين خطاب تنبيهى بسوى عنوان الناس است- نه خصوص مؤمنين باين رسالت- امر كلوا بايد ارشادى باشد- نه مولوى و تشريعى- و مقصود از اكل خوردن بمعناى لغوى است، نه بمعناى تصرف و بهره گيرى مانند « لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ‏ »- مما، تبعيض از عام مبهم، ظرف فى الارض براى توجه به منبع و سفره همگانى مى‏باشد. حلالا طيبا كه دو وصف بصورت حال آمده اشاره بحليت اصلى و طبيعى و پيش از امر كلوا دارد. حلال مقابل حرام چيزيست كه حريم منع ندارد و تصرف و ورود در آن آزاد است. از حل مقابل عقد: آنچه باز و آماده شده و يا در مزاج انسانى جذب ميشود و تحليل ميرود چون غذاى طبيعى انسان مواديست كه پس از فعل و انفعالها و تركيبها قابل جذب و تحليل ميگردد. طيب آنست كه بيش از قابليت تحليل طعم و بوى آن مطبوع باشد. پس اين دو وصف چون تعليل و مقياسى از براى غذاى طبيعى آدمى است: هر چه حل نشود يا ذائقه و شامه‏اى كه مانند بازرس اولى غذا مى‏باشند آن را نپذيرند خوردنش طبيعتا حرام شده. و همچنين آنچه در نظام اجتماعى و روحى از جهت تعلق حق ديگرى و غصب نامطلوب مى‏باشد.

اين نداى تنبيهى كه پس از چگونگى و عاقبت اتخاذ انداد آمده پيش از بيان اصل حليت گويا براى بستن راه پيدايش انداديست كه از طريق تشريع احكام و نفوذ در زندگى و تغذيه مردم ميخواهند خود را متبوع و حاكم گردانند و بهواى خود مرزهاى حلال و حرام آنها را تعيين نمايند آن سان كه كاهنان عرب گوشت بعضى شتران- بحيره،

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 41

سائبه، هام- را و كاهنان يهودى و مسيحى بعضى از گوشت حيوانات حلال گوشت را و كاهنان بودايى و برهمايى هر گونه گوشت حيوانات را تحريم كرده‏اند: پيروى از اينها پيروى از گامهاى شيطانى است:

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ‏ - خطوات الشيطان تمثيل و تشبيهى براى نماياندن روش شيطانى براى اغواء مردمى است كه برشد و دريافت دين رسيده و جوياى آئين زندگى ميباشند. سايه وسوسه و اوهام شيطانى در مسير اينگونه مردم نمايان ميشود و آنها را سايه بسايه و گام بگام بدنبال خود ميكشاند آن چنان كه ما وراء آن سايه را نبينند و از منتهاى مسير خود غافل مانند- و همين كه او را به بيابان حيرت رساند و در تشخيص خير و شر و مصلحت و مسئوليت گيج نمود و راه رشد را برويش بست رهايش مينمايد: « إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكَ‏ ». همين كه جلوى ديد را مى‏بندد و از عاقبت انديشى باز ميدارد دليل آشكارى بر دشمنى او ميباشد: إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ‏ .

إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ - اينها گامهاى سه گانه و وسيع شيطانى است كه در ميان هر يك گامهايى برداشته ميشود: در گام اول با انگيزش اعمال پست و افسونهاى گوناگون بدى و گناه را ناچيز مينماياند و آرايش ميدهد. و يا به غرور در انجام بعض مسائل دينى و مقدس از توجه به گناهان بزرگ اجتماعى و خيانتها منصرف ميدارد. همين كه راههاى بينش و انديشه مستقيم را بست به گام دوم ميكشاند. ديگر ارتكاب فحشاء كه گناهان رسوا و تجاوز بحقوق و حدود خلق است آسان ميگردد- در گام سوم وادار به جعل احكام و قوانين و نسبت آنها بخداوند مينمايد تا هر بدى و زشتى و خيانتى را در لباس دين بيارايد- اين منتهاى خطوه‏ها و خطه‏هاى شيطان و آخرين مرحله واژگونى و سقوط است: وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ !! وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ‏ - با گذشت زمان و توارث و تقاليد، بديها و زشتى‏ها و سنن عقبمانده و پست كه از آثار گامهاى شيطان است راسختر ميشود و راه تحرك و انديشه آزاد را بر مقلدين و آيندگان مى‏بندد. اين بنديان عقبگراى را هر عامل محرك و

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 42

پيشروى به پسگرايى مى‏انگيزد: همين كه بآنان گفته شود كه از آنچه خداوند مبدء كمال نازل نموده پيروى كنيد تا انديشه‏ها را بالا برد و نفوس را از بندها برهاند، گويند: ما همان راه و روش را پيرويم كه با بررسى و نبش قبور، پدران خود را بر آن دريافته‏ايم. (با توجه به فعل الفينا!). او لو كان آبائهم- استفهام تعجبى، واو عطف و تقدير جواب شرط: اگر پدرانشان هم نه پيرو عقل بودند و نه رهبرى رهبران بحق، باز بايد از آنها چشم و گوش بسته پيروى كنند؟! مگر جز عقل پيشرو- يعقلون- و هدايت پذيرى مستمر- يهتدون- هيچ مسئله و مشكلى- شيئا- و سود و زيان واقعى را در مى‏يابد؟. پس اگر راه و روش گذشتگان بر مبناى عقل و هدايت باشد تقليد از آنها روا است و اگر نه باز هم تقليد و پيروى و عقبگردى!! او لو كان آبائهم لا يعقلون ...؟

وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ‏ - اين آيه تمثيل كوتاه و سريعى براى نماياندن حد دريافت آن آدم نمايان و پيروان گامهاى شيطان و گذشتگان نادان است. اگر الذى ينعق اشاره بچوپان و كنايه از دريافت بانگ رهبران و پيمبران باشد، تمثيل از كافران چشم و گوش بسته، در مجموع اين مثل است- نه تشبيه فرد به فرد و جمع به جمع: مثل آنان در تأثير و دريافت نداء و دعوت پيمبران و رهبران- چون چوپانيست كه همى بانگ «هى هى» زند بگوسفندى كه جز خواندن و راندن و بانگى نميشنود- از بانگ پيمبران و يا نداء قرآن جز نعيقى در نمى‏يابد- سوق به آب و علف نه محتوا و مقاصد برتر. مگر گوسفند از هى هى چوپان بيش از اين مى‏فهمد و نيات و مقاصد چوپان را در مييابد كه ميخواهد از گرگش برهاند يا بسوى مذبحش ميراند؟. ظاهر اين است كه تمثيل مجموع كافران از تابع و متبوع- الذين كفروا- به مجموع چوپان و گوسفندان يا غرابان- الذى ينعق- است: آن كافران متبوع و تابع در تفاهم و گفتگوى ميان خود چون غرابهاى سياهند كه به همنوع يا جفت خود بانگ ميدهند، و جز دعاء و ندايى در ميان خود ندارند و نميشنوند- گوش و چشم و زبانشان بسته شده: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ‏ - چون نيروهاى چشم و گوش و زبان انسانى خود را بكار نبرده گرفتار جمود و مسخ شده‏اند استعداد عقلى آنها هم از حركت باز مانده: فهم لا يعقلون‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 43

[سوره البقرة (2): آيات 172 تا 177]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (172) إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (173) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (174) أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ (175) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (176)

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)

[ترجمه‏]

(2/ 177- 172)

(172) هاى اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بخوريد از پاكيزه‏هاى آنچه شما را روزى كرديم و سپاس گزاريد مر خدا را اگر چنين هستيد كه فقط او را مى‏پرستيد.

(173) آن خدا حرام نكرده بر شما جز مردار و خون و گوشت خوك و آنچه براى غير خدا باو بانگ زده شده پس آنكه ناچار شده نه ستمگر باشد و نه تجاوز كار، پس بر او گناهى نيست همانا خدا بس آمرزنده مهربان است.

(174) راستى آنها كه همى‏پوشند آنچه را كه خدا فرو فرستاده از كتاب و بدل ميگيرند بآن بهاى اندكى را نميخورند- جاى نميدهند- در شكمهاى خود مگر آتش را و خدا سخن نميگويد با آنها روز رستاخيز و پاك و برومند نميكند آنها را و براى آنان عذابى بس درد آور است.

(175) آنها كسانيند كه گمراهى را بعوض هدايت خريدند و عذاب را بعوض آمرزش. پس چه بردبارشان بر آتش كرده؟!

(176) اين بسبب آنست كه خداى كتاب را بحق فرو فرستاده و همانا كسانى كه در كتاب اختلاف آوردند در جدايى بس دورى ميباشند.

(177) فرزانگى آن نيست كه روى خود را سوى مشرق و مغرب گردانيد ولى فرزانگى از آن كسانيست كه بخدا و روز باز پسين و فرشتگان و كتاب و پيمبران ايمان آورده‏اند و مال را- بر دوستيش- به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و واماندگان راه و درخواست كنندگان و درباره گردنها، رسانده و نماز را بپا داشته و زكات را داده‏اند همان وفا كنندگان به پيمان خود چون پيمان بندند

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 44

و بردباران در سختيهاى سهمگين و در زيان و رنجورى و هنگام گير و دار جنگ. اينها هستند كسانى كه راست گفتند و اينها هستند همان پروا گيران.

شرح لغات:

شكر: قدر شناسى نعمت، تكريم و لى نعمت، قيام بحق و صرف آن در راه مورد نظر.

اهل، بتشديد: ماضى مجهول از اهلال: فرياد نامى كه هنگام ذبح بلند ميشود، اولين فرياد ديدن و نشاندادن هلال، اولين فرياد طفل پس از ولادت، بانگ تكبير محرم، از هل (بتشديد): فرياد خوشحالى و بشارت، ريزش شديد باران، ظهور هلال، حركت زبان از تشنگى.

باغ «باغى»، فاعل بغى: پى جويى و طلب بيش از حد، سرپيچى از حق، بستم چيره شدن، زناكارى.

عاد «عادى»، فاعل عدا: تند روى، تجاوز، برگشت از قصد، ستمگرى.

بطون: جمع بطن: مقابل ظهر، درون، شكم، زمين گود و ناهموار، تيره از قبيله.

شقاق: جدايى پس از ائتلاف، اتخاذ عقيده يا راهى كه جدا كننده است، در برابر هم ايستادن. از شق: در هم شكستن، پراكنده ساختن، بر كسى سخت گرفتن، گرفتارش كردن، زمين را شكافتن.

البر: نيكى سرشار، راستى، فرزانگى. بفتح باء: مقابل بحر: بيابان وسيع.

بضم: گندم.

رقاب: جمع رقبه: تبيان گردن، بندى، برده، اسير.

بأساء: جمع بؤس (بضم باء): سختى، سختى جنگ، بينوايى. بأس (بفتح با) گير و دار جنگ.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ‏ - پس از آن نداء عام « يا أَيُّهَا النَّاسُ‏ » و امر بخوردن آنچه از زمين فرا مى‏آيد: « كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ‏ »، با دو وصف‏ «حَلالًا طَيِّباً» كه تغذيه طبيعى و همگانى را شناساند. و نهى از پيروى گامهاى شيطانى كه انحراف از اين مقياس و شناخت است: « وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ‏ »، خطاب و امر ارشادى اين آيه متوجه به متصفين به ايمانيست كه در پرتو و رهبرى آئين حدود حلال و طيب را شناخته و بايد روزى خود را از طيبات گزينند- مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ‏ - (بجاى- مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً - كه در آن آيه ذكر شده). من طيبات، و فعل و نسبت‏هاى فاعلى و مفعولى‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 45

رزقناكم، انتخاب و حدوث خاصى را مى‏رساند: گزيده از طيباتى كه- به اراده تكوينى و تشريعى- روزى مخصوص شما اهل ايمان ساختيم. آن چنان روزى كه با مزاج جسمى و روحى شما سازگار باشد. چنان كه روزى هر موجود زنده راقيتر گزيده‏تر است.

كسانى كه با تحول روحى ناشى از ايمان داراى ذوق و مزاج خاصى شده‏اند و حدود حلال و حرام براى آنان تبيين و ترسيم شده، مانند عامه «الناس» نبايد در اينجهت مخاطب به نهى‏ «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ‏ » واقع شوند- خطاب باينها امر:

وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ‏ - است، بايد پيوسته و با هر روزى چشم به ولى نعمت داشته و سپاسگزار او و فرمانبر خواست او باشند. فعل مشروط كنتم، جايگزينى و تكوين كامل، و تقديم ضمير «اياه» حصر را مى‏رساند: اگر آن گونه گشته‏ايد كه فقط خدا را مى‏پرستيد. اين شرط راجع بامر كلوا، يا هر دو امر كلوا- و اشكروا است. بنا به مفهوم ظاهر آيه كسانى كه درباره حلال و حرام از غير خدا پيروى كنند همان را مى‏پرستند و اين شرك در مرتبه تشريع و قانونگذارى است.

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ‏ - بدليل ديگر محرمات حيوانى كه در شريعت اسلام آمده، انما ... ناظر بحصر نسبى است تا آنچه در آئين اهل كتاب حرام شده تثبيت شود و آنچه حلال گشته تحريم گردد. از اين نظر مفهوم مخالف ندارد تا غير اينها مانند گوشت سباع و حشرات حلال باشد.

حكمت تحريم اين مواد را بايد در آثار روحى و اخلاقى يا جسمى آنها بررسى نمود. چرا نبايد پذيرفت كه نسوج بدنى هر گونه حيوانى تركيب خاصى دارد كه ناشى از خلقيات و غرائز بارزى است كه مكمون در اصل تكوين آن بوده- آن چنان كه اعضاء و جوارح هر حيوانى مظهر غرائز اصلى آنست. و نيز هر گونه غذاى حيوانى يا گياهى و نوع تركيبات آنها اثر خاصى در تكوين و تركيب نسوج بدنى و خلقى انسان دارد كه پديده قابل تحول در همه جهات است و مجموع اين آثار زمينه چگونگى اخلاق و انديشه را فراهم مى‏سازد. اينگونه آثار عميقتر و خطيرتر از آثاريست كه نوع تغذيه در جهازات و اعضاء و بهداشت بدنى دارد. گوشت درندگان خوى درندگى را تهييج و تقويت مى‏نمايد. گوشت خوك بيش از اين و بيش از كرم خاصى كه بنام‏

پرتوى از قرآن، ج‏2، ص: 46

«تريشين» دارد تأثير در تهييج شهوات بى‏بند «بى غيرتى» دارد. ميته حيوانيست كه بدون ذبح و بمرگ طبيعى يا بسبب بيمارى مرده است بهر حال وسيله دفاعى «گلوبولهاى سفيد» آن از ميان مى‏رود و كشتزار مساعدى براى تغذيه و رشد انواع بيمارى مى‏باشد و همچنين خونى كه از بدن حيوان خارج شده باشد.

ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ‏ ، كنايه از روش مشركين است كه حيواناتى را براى تقرب به خدايان و بتان خود قربانى مى‏كردند و هنگام ذبح آنها بانگ نيايش و شادى بلند مى‏كردند. شايد اهل به، كنايه از اولين بانگى باشد كه هنگام ذبح از ذبيحه بر مى‏آيد.

حرمت اينگونه ذبيحه براى حفظ حريم توحيد است. اين آيات نخستين آيات احكام اصلى است كه راجع به احتياجات اولى انسان و زمينه تكوين و پرورش قواى خلقى و روحى او مى‏باشد. شريعتى كه هدفش تربيت و تكميل انسان است بايد مواد صالح تغذيه را بشناساند و درباره آن حكم نمايد: إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ ...

فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏ - فمن اضطر، تفريع متضمن استثناء از محرمات، و استثناء غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ تحديد مورد اضطرار است زيرا حال گرسنگى و فشار آن چه بسا از خوردن بمقدار سد رمق و تأمين جان مى‏گذراند.

صفحه بعد