کتابخانه تفاسیر
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 207
رخ مينمايد كه سبب آن از ميان رفتن قدرت آگاهانه شعور است و براى اهل رياضت و مجذوبها پيش مىآيد. منشأ اينگونه شعور ناخودآگاه، دركها و شعورهاى آگاهانه و انديشهها و تمايلات نفسانى ميباشد كه در اعماق نفس جاى ميگيرد و پنهان ميشود و آن گاه كه قدرت شعور آگاهانه و اراده از ميان رفت در حال خاصى ظهور مينمايد و در ذهن منعكس ميشود. و چون اينگونه مشاهدات و ادراكات با عقل و شعور ارادى ناسازگار است، بر همه مبادى شعور و اراده تسلط دائم ندارد و همين كه عقل و اراده بيدار و برانگيخته شد، مشهودات تخيلى و آثار آنها از ميان ميرود.
ظهور وحى بر رسول اكرم (ص) هيچگونه شباهتى با اينگونه كشفها و مشاهدات نداشته و هميشه صريح و روشن و مسلط بر اراده و عقلش بوده آن چنان كه انديشه و عقل و همه مبادى ادراك شخصى آن حضرت يكسره تسليم آن ميشد و هيچگونه مقاومتى در مقابل آن نداشت و چون تسلط وحى از ميان ميرفت و شعور شخصى آن حضرت آزاد ميشد، مطالب وحى و آثار آن آن چنان سازگار با عقل هشيار و مسلط بر شعور فطريش بود كه اندكى هم از حدود آن تمايل نمىيافت، زيرا از افقى برتر و روشنتر از شعور و عقل فطريش برمىآمد: « وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ ».
6- در برابر فرمان و ابلاغ وحى نيز هيچگونه مقاومتى نداشت. حبّ ذات و شعور بمصلحت شخصى كه نافذترين عواطف و شعورهاى انسانى است چنان تسليم و مقهور بوحى و غيب بود كه از ابلاغ صريح آن نميتوانست خوددارى كند گرچه جان و كسانش از ميان بروند و مورد استهزاء و دشمنى دور و نزديك گردد.
7- دعوتش عموما مخالف با معتقدات و ناسازگار با تمايلات نفسانى مردم و قدرتمندان بود بخصوص دعوت بتوحيد، و مخالفت با شرك و نفى بتهايى كه با مظاهر مختلف ريشه عميق در نفوس آن مردم داشت. همچنين خبر و حكم قطعى او از حوادث آيندهاى كه با وضع و سير عادى تاريخ سازگار نبود و مردم هم عصر اينگونه مطالب را باور نمىكردند و به استهزاء ميگرفتند: « وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ - بظنين».
8- دعوت و رسالتش موافق با شهوات و اوهام و انگيزنده اينگونه هواهاى پست و تخيلات نبود و بعكس انگيزنده عقل و بصيرت و حاكميت بر اين انگيزهها بود
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 208
« وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ ».
اشخاصى كه داراى اين امتيازات و اوصاف بودند با اختلاف در مراتب و زمان در تاريخ ظاهر شدند و همه با اشتراك در اصول دعوت و مخالفت شديد هم عصرهاى خود، مسير فكر و تاريخ را بسوى خير و حق برگرداندند. اين خود نماياننده يك قانون و ناموسى است كه حاكم بر آنها و تعيين كننده مسير دعوت آنها بوده چنان كه در آغاز ظهور وحى، حقيقت آن براى آنها نامأنوس بود و گاهى مىخواستند از سلطه و قدرت آن رها شوند. اينگونه اشخاص با اين امتيازات مبعوث از طرف خداوند و مأمور به ابلاغ رسالت او بودند. و بعكس فريبكاران و دروغگويان، هر چه تاريخ پيش رفت صدق گفتهها و پيشبينىهاى آنها آشكارتر گرديد. و مردم دنيا جز طريق هدايت آنها، هر راهى براى احراز سعادت و تأمين حيات با انديشه و تشخيص عقلى و علمى خود پيش گرفتند از بيابان تحير و گمراهى سر برآوردند:
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ : فاء تفريع بر آيات نفى، اين، استفهام مكانى تعجبى يا انكارى و پرسش از راه يا منتهاى آنست: اكنون كه صاحب شما نه مجنون و نه ضنين و نه قرآن گفته شيطان رجيم است، پس چه راهى براى شناختن او و وحيش پيش ميگيريد؟! مشركين قريش و عرب جاهليت براى اقناع خود و ديگران و براى توجيه شخصيت محمد (ص) و وحيش انديشهها كردند و راههايى خواستند باز كنند، ديوانه و كاهن و ساحرش خواندند. ولى هم چنان كه در اين آيات اين انديشههاى كوتاه و سفيهانه را نفى كرده، گذشت زمان و بروز قدرت عقل خلاقه محمدى و تابش قرآن بر عقول خردمندان، اين نسبتها و افترائات را از ميان برد. پس از آن نيز مخالفان از هر ملت و آئينى خواستند براى حلّ راز وحى قرآن و آورنده آن، بر مبناى كينهها و دشمنىهاى خود راهى باز كنند و توجيهى نمايند به بنبست رسيدند و رسوا شدند. بيشتر علماء و محققين روانى و اجتماعى عصر جديد هم در اين باره خود را آشنا نكردند و سكوت نمودند و آنها كه خواستند نظرى دهند شعاع نظرشان از رسيدن باين حقيقت و راز مشكل خلقت ناتوان شد و از ديوار تصورات محدودشان نگذشت.
ميشود كه اين استفهام، از طريق سعادت و هدايت باشد: چون اين نسبتها
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 209
ناصواب و وحى قرآن برتر از اوهام و براى هدايت بسوى حق و كمال است، پس چه راهى در پيش ميگيريد و بكجا روى مىآوريد؟! مانند كسى كه راه مستقيم را رها كرده يا راهى در پيش گرفته كه بمقصودش نميرساند، باو گفته ميشود: بكجا ميروى؟! راههايى كه بشر متحرك و متكامل براى حل مشكلات عقلى و حياتى خود و رسيدن باطمينان و سعادت فردى و اجتماعى تا كنون گشوده، پس از زمانها سرگردانى و راهپيمايى بجايى نرسيده تا امروز كه پيشرفتهاى فكرى و اجتماعى بر تحيّرشان افزوده، روبرو شدن بشر امروز، با مسائل پيچيده و ناتوانى و شكست فلسفه و علوم تجربى براى حل مشكلات و مسائل زندگى و انسانى، تناقضات اصول اجتماعى و اقتصادى، اين سؤال را كه قرآن نخست متوجه مردم جاهليت، سپس مردم ديگر نموده بود، امروز هم متوجه بشريست كه بهمه جا و هر چيز سركشيده و در ميان افكار و مصنوعاتش گرفتار شده، و براى همه هشياران و روشن بينانى كه نگران آيندهاند مطرح است: « فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ »؟! «1» و چون سائق فطرت براى يافتن رسيدن بكمال و جمال مطلق و پيوستن به تكيهگاه بقاء و رهايى از رنجها و نابسامانيها، راه ميجويد و جوينده خود را گمراه مينگرد اين سؤال را با خود در ميان ميگذارد: بكجا ميروم؟! إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ : ان، نافيه و ضمير هو راجع بقرآن است و حرف «الّا» بعد از نفى براى حصر مطلب ميباشد: اين قرآن فقط ذكر است، كه شعور و فطرت خفته و بفراموش رفته را بيدار ميكند و آنچه از ياد رفته بياد مىآورد: « كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ »- سوره عبس. و براى جهانيان است، چون همه در اصل چنين شعورى مشتركند، اگر شعور خفته و فطرت بيدار شود و براه آيد، راهش همان راه خدا و بقاء است كه انسان گمراه آن را از خارج ذات خود و عوارض آن ميجويد. از اين رو راهجو و راه يكيست، انسان از جهت عقل اكتسابى راهجوست و از جهت عقل و شعور فطرى راه است. و اگر عقل مكتسب هماهنگ با عقل فطرى گرديد مستقيم ميشود و در راه مستقيم سير مىنمايد:
(1)- راههايى كه بشر امروز بوسيله تجربيات و تحقيقات علمى براى حل مسائل وجود، و بوسيله بررسيهاى روانى براى تنظيم قواى اخلاقى و تنظيم اصول اجتماعى و اقتصادى براى ايجاد عدالت، گشوده، بيشتر بر مشكلات افزوده و در اين راهها هر چه پيش ميرود مطلوبهاى خود را نمىيابد و از رسيدن به محيط سعادت و بهشت كه بآن خود را دلخوش و اميدوار كرده بود نااميدتر ميشود.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 210
لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ : اين ذكر براى كسانى اثر و سود دارد كه خواست مستقيم- شدن و براه مستقيم درآمدن داشته باشند. اگر چنين خواستى باشد بوسيله همين ذكر قرآن است كه قوا و عواطف و خلالهاى نفسانى هماهنگ و مستقيم ميگردد و براه مستقيم ميگرايد.
رجوع شود بشرح آيه « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ » جلد اول پرتوى از قرآن صفحه 11.
وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ : مشيئه (مصدر شاء) اولين ظهور صورت و شيء شدن در ذهن است كه پس از اراده و عزم و برانگيختن قواى عمل و نبودن مانع، در خارج صورت ميگيرد. از اين جهت مشيئت خداوند غير از اراده جازم و تخلف ناپذير اوست. «1» در قرآن، از خواست جزمى خداوند به قضاء و اراده و امر تعبير شده. فعل مضارع (تشاءون، يشاء) دلالت بخواست مستمرّ و حدوثى دارد، چنان كه فعل ماضى (شاء) خواست حتمى گذشته را مينمايد.
وصف پيوسته « رَبُّ الْعالَمِينَ » دلالت بر اين دارد كه مشيئت مستمر خداوند در مجراى ربوبيّت ميباشد. با توجه باين تعبيرات آيه، و نظر ب آيه قبل، معناى اين آيه چنين است: آن كسانى كه خواستهاند مستقيم شوند، خواستشان پيش نميرود (و ما تشاءون) جز آنكه همان خواست مستمرّ خداوند پروردگار عالميان باشد. خواست مستمرّ خداوند همان راههاييست كه در عالم مقرر داشته و اسباب و عللى است كه آفريده و اصوليست كه بوسيله عقل فطرى و پيمبران بآن هدايت نموده. يافتن اين اسباب و علل و راهها و اصول و براه افتادن بسوى راه مستقيم پس از خواست و تذكر ميباشد. بنا بر اين خواست خداوند، سلب قدرت و اختيار از انسان فاعل مختار نميكند، بلكه با پيشرفت عقل متصرف
(1)- در حديث از حضرت صادق (ع) چنين آمده: «چيزى در زمين و آسمان نمىباشد مگر بسبب هفت خصلت (مرحله): بسبب مشيت و اراده و قدر و قضاء و اذن و كتاب و اجل».
و از حضرت باقر (ع): «چيزى وجود نمىيابد مگر آنكه خداوند خواسته و اراده و تقدير نموده و فرمان داده باشد ...». در حديث يونس (راوى حديث) است كه گفت: «وجود نمىيابد مگر بسبب آنچه خدا خواسته و اراده و تقدير كرده و گذرانده». حضرت رضا (ع) فرمود:
«اى يونس چنين نيست، وجود نمىيابد مگر آنكه خدا خواسته ... (نه بسبب خواست خدا) ...» و فرمود: «اى يونس! ميدانى مشيت چيست؟ گفتم نه. گفت: مشيت تذكر است ... اراده، عزيمت و جزم است ... قدر، هندسه و وضع حدود است ... قضاء، ابرام و اقامه عين است».
اين احاديث كه از اصول كافى و مجمع البحرين (در لغت شاء) نقل شده، دلالت بر همين دارد كه مشيت خداوند، اراده جزمى و تخلف ناپذيرش نيست.
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 211
و اراده فعال براى درك خواست خداوند و انجام آن و دور شدن از عالم حيوانات كه داراى قوا و غرائز محدودند، تشخيص سود و زيان و خير و شر، و آزادى و اختيار و اراده افزايش مييابد.
لحن و اوزان آيات اين سوره يا انطباق و هماهنگى با معانى و مقاصد، سهگونه است: از آيه يك تا آيه چهارده، كه محرك اذهان بسوى مفاصل تحولات عظيم و انقلاب- هاى عمومى جهان در مقدمات قيامت و پس از آنست، با كلمه «اذا» و برخورد آن با حروف اول كلمات بعد، و طنين خاص آن، آغاز شده و با تاء ساكنه كه نماياننده بهم- پيچيدن و قطع خبر است، ختم گرديد و كلمات وسط، هماهنگ با معانى كوتاه و بلند آمده است.
از آيه پانزده تا آيه هيجده، كه آيات قسم و نماياننده حركات مشهود و محسوس ستارگان و پس و پيش رفتن آنها و خليدن روشنايى در تاريكى و جدا شدن از يكديگر است، آخر آيات با سين، كه حروف قبلش مشدّد يا مكرر است، آمده كه نماياننده پيوستگى و جدايى، تحرّك است، از آيه نوزده تا آخر سوره كه معانى از اوج بلند و دور از ذهنها و نظرها تنزّل يافته و باذهان همى نزديكتر ميگردد آخر آيات به ياء ساكنه، ما قبل مكسور و ميم يا نون كه در آخر مخارج اداء ميشوند، پايان يافته كه نماياننده حركات صوتى و نزولى و ملايم است. و طول آيات باختلاف مطالب كوتاه و بلند آمده است، و سوره به طولانىترين آيه كه بيان مسير طولانى انسان است ختم گرديده.
آيات اول اين سوره در بيان و نماياندن مقدمات قيامت و پس از آن، از كاملترين آيات قرآن است: در حديث از رسول خدا (ص) رسيده كه فرمود: «هر كس بخواهد كه روز قيامت را بنگرد، بايد سوره اذا الشمس را بخواند».
از ابا بكر نقل شده كه برسول خدا (ص) عرض كردم: پيرى زود بشما روى آورد.
فرمود: «هود و الواقعه و المرسلات و عم يتساءلون و اذا الشمس كورت، پيرم كرد».
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 212
سوره «انفطار»
در مكّه نازل شده، 19 آيه است.
[سوره الانفطار (82): آيات 1 تا 8]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ترجمه
آن گاه كه آسمان شكافته و گسيخته شود (1)
و آن گاه كه ستارگان پراكنده شوند (2)
و آن گاه كه درياها شكافته گردند (3)
و آن گاه كه قبرها برانگيخته شوند (4)
داند هر نفسى چه پيش فرستاده و چه واپس گذارده (5)
هان اى انسان! چه تو را نسبت بپروردگار كريمت فريفته؟ (6)
همان كه تو را بيافريد پس راست آوردت پس بياراستت (7)
در هر صورتى كه خواست تركيبت داد (8).
شرح لغات:
انفطرت: شكافته شد، گسيخته شد. زمين بسبب رويش گياه، باز شد. از فطر:
چيزى را آغاز نمود، اختراع كرد، پديد آورد.
الكواكب: جمع كوكب: ستاره، برق و شعاع آهن و برافروختهگى آن، شدت گرما، شمشير، آب، گياه بلند، سرور قوم، كوه، بزرگ از هر چيز. كوكب (فعل ماضى):
آهن برافروخت و برق زد.
انتثرت: پراكنده شد، از هم گسيخت، فروريخت. افتعال از نثر: چيزى را بپراكند و فروريخت.
فجرت: مجهول از باب تفعيل: پى در پى راه بازگرديد و راه يافت. بندها و موانع
پرتوى از قرآن، ج3، ص: 213
از ميان رفت.
بعثرت: زير و زبر شد، برانگيخته گرديد.
غر، از غرور: فريفته شدن، بخود باليدن، از خطر و امر مهم غافل ماندن.
اى: اسم شرط، موصول، استفهام، تعجب و تعظيم، صله در ميان حرف نداء و الف و لام بإلحاق هاء تنبيه: يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ .
ركب: از باب تفعيل: چيزى را با كوشش بالاى چيز ديگر برآورد و بر آن نهاد، بر اسب همى سوار شد.
إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ : اذا، شرط زمان آينده و مشعر بر تحقق پيشآمد ناگهانى است. انفطار، انفعال- قبول و پذيرش- اثر فطر ميباشد. از موارد استعمال لغت فطر چنين استنباط ميشود كه معناى آن شكافته شدن و سر برآوردن است: فطرت، صفات و خواصى است كه از درون انسان (نه عوامل خارج) سر برمىآورد. فطر (بضم فاء) گياهى است مانند قارچ كه ناگهان از زمين برمىآيد. بنا بر اين چون مقصود از السماء جسم يا اجرام محيط بر ماست بايد عامل و علت طبيعى انفطار آن از خود آن يا باطن آن باشد.
گرچه معلومات و تحقيقات كيهانشناسى با همه پيشرفتهايش، هنوز راجع بپايان جهان يا بهم ريختن وضع موجود نظام كهكشانها نميتواند مانند قرآن اظهار نظر قاطع نمايد، ولى در مسير اينگونه بررسيها چنين وضع نهايى پيشبينى ميشود: از مجموع مشاهدات و محاسبات رياضى اين اصل مسلم شده است كه سراسر جهان و كهكشانها پيوسته در حال انبساط است و اين انبساط نتيجه قوا و تغييرات و تحولاتيست كه در عناصر و مواد اولى آن روى ميدهد «1» .
آيه 47 سوره الذاريات: وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ آسمان را بنياد نهاديم بنيرويى، و همانا ما گسترش دهندهايم» با تعبير جامع و صريح، قوا و نيروهاى نخستين جهان و گسترش آن را بيان كرده. چون اصل گسترش جهان و دور شدن كهكشانها از نظر
(1)- دانشمندان كيهانشناس امروز درباره تكامل يا استوارى جهان دو فرض مختلف دارند.